توصیه یک زن بدبخت به زنانی که دنبال مردان زن و بچه دار هستند! / 3 سال خوشگذرانی شوهرم پنهانی بود !
حوادث رکنا: آن قدر درگیر مشکلات زندگی خودم بودم که نفهمیدم چگونه شوهرم از سه سال قبل زن دیگری را به عقد خودش درآورده است. زمانی متوجه این ماجرا شدم که همسرم به بهانه کار زیادی مدعی بود شب ها را در مغازه اش می خوابد ولی با همسر دومش به تفریح و خوشگذرانی می رفت و آن زن هم نه تنها مهریه اش را بخشیده و نفقه هم نمی خواست بلکه خودرویی برای همسرم خریده بود و...
زن 40 ساله که مدعی بود قصه پرغصه زندگی اش کتابی قطور می شود به طوری که پایان این قصه به طلاق می رسد به کارشناس اجتماعی کلانتری میزراکوچک خان مشهد گفت: در رشته مهندسی رایانه تحصیل می کردم که خانواده «سروش» به خواستگاری ام آمدند. آن زمان 20 سال بیشتر نداشتم که به عقد سروش درآمدم و دو سال بعد همزمان با پایان تحصیلاتم در مقطع کاردانی در حالی زندگی مشترک مان را آغاز کردیم که همسرم کارگر معمولی بود و اصرار داشت بدون برگزاری جشن عروسی به خانه بخت برویم. من هم که عاشق شوهرم بودم با وجود مخالفت شدید خانواده ام با خواسته او موافقت کردم و این گونه زندگی ما در یک منزل 40 متری اجاره ای آغاز شد اما در کنار همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی متوجه شدم که صاحبخانه تعادل روانی ندارد و هنگامی که خانواده اش بیرون از منزل بودند برایم مزاحمت ایجاد می کرد. آن روزها دخترم را باردار بودم و از شدت ترس هر روز به خانه مادرم پناه می بردم تا همسرم از سر کار بازگردد. بالاخره بعد از تحمل سختی های زیاد، زیرزمینی نمناک و پر از سوسک را در محله دیگری اجاره کردیم و من هم برای کمک به مخارج زندگی در بیرون از منزل مشغول کار شدم. آرام آرام وضعیت اقتصادی مان بهتر شد تا جایی که همسرم با پس اندازها و پول رهن منزل مغازه ای در منطقه طلاب مشهد خرید و من مجبور شدم در یکی از اتاق های منزل پدرشوهرم زندگی کنم. اگرچه این شرایط برای من بسیار سخت بود اما توانستم خودرو و یک منزل کلنگی خریداری کنم. خلاصه در حالی که سرگرم کار و تربیت دو فرزندم بودم ناخواسته سومین فرزندم را باردار شدم وقتی مشخص شد فرزندم پسر است مادرشوهرم در پوست خودش نمی گنجید چرا که هیچ کدام از نوه هایش پسر نبودند و او هر روز دست به دعا برمی داشت تا یکی از عروس هایش فرزند پسری به دنیا بیاورد ولی روزی که در بیمارستان پسرم را به آغوشم دادند اشک هایم سرازیر شد. پسرم معلول ذهنی و جسمی بود به طوری که پزشکان نیز تشخیص نداده بودند. شوک روانی عجیبی را تحمل می کردم. سر پسرم خیلی بزرگ تر از حد معمول بود دست و پاهایش حرکتی نداشت و راه گلویش بسیار تنگ بود. پرستاران قطره شیر را به وسیله شیلنگ و از راه دماغش به او میخوراندند. همسرم با دیدن این وضعیت در حالی که شوکه شده بود از بیمارستان رفت و دیگر هرچند وقت یک بار آن هم به اکراه به دیدارم می آمد خلاصه شش ماه از فرزند معلولم نگهداری کردم تا این که روزی در آغوشم جان سپرد. من هم که به خاطر این ماجرا دچار افسردگی شده بودم از محل کارم استعفا کردم و به تربیت فرزندان دیگرم پرداختم. همسرم نیز صبح زود به مغازه اش می رفت و نیمه شب بازمی گشت گاهی نیز به بهانه کار زیاد شب ها را در مغازه می خوابید به طوری که کم کم من و فرزندانم را فراموش کرد و حتی به تماس های شبانه ام پاسخ نمی داد. در این وضعیت بود که مشاجرات خانوادگی ما آغاز شد. دختر بزرگم گرفتار دوستان ناباب شده بود و من هم احساس تنهایی و کمبود محبت می کردم تا این که شبی به سختی بیمار شدم ولی همسرم که مدعی بود در مغازه اش می خوابد تماس هایم را پاسخ نمی داد. صبح زود و با همان حالت بیماری تاکسی تلفنی گرفتم و به مغازه اش رفتم ولی او آن جا نبود. همسایگانش که فکر می کردند من مشتری او هستم ماجرای زن دومش را فاش کردند ولی سروش به شدت آن را انکار کرد تا این که بعد از مدت ها جست و جو و کنکاش فهمیدم همسرم از سه سال قبل زن جوانی را به عقد خودش درآورده است و روزهای زیادی را به تفریح و خوشگذرانی می پردازد. آن زن برای شوهرم ولخرجی می کرد تا این که بالاخره این ماجرا لو رفت و سروش بارها مرا به خاطر اعتراض هایم کتک زد و تهدیدم کرد که به کسی چیزی نگویم و... حالا هم نه تنها نفقه من و فرزندانم را نمی پردازد بلکه اصرار به طلاق دارد. می خواهم به زن های جوانی که همسر دوم می شوند توصیه کنم مواظب باشند با متلاشی کردن کانون یک خانواده سرنوشت چند نفر را تغییر ندهند و... شایان ذکر است وقتی تلاش های مددکاران اجتماعی کلانتری برای ایجاد سازش بین این زوج به نتیجه نرسید سرهنگ احمد محتشمی (رئیس کلانتری میرزبرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
خیلی وقت ها بعضی از زنانی که دارای کم خونی هم هستند به مرد خود پرخاش می کنند دست بزن دارند و فرزندان خود را بر علیه پدرشان تحریک می کنند قطعا اینگونه زنان مرد را فراری می دهند واسیر زنان حیله گر وفریب کار و خفت گیر قرار می گیرند وبه راحتی توسط زن صیغه ای دوشیده می شوند به قدری از مرد صیغه ای شیر می دوشند که تصور آن را نمی توانید داشته باشید وهر وقت دیگر مرد پول خرج نکرد به راحتی از او جدا وبه او می گویند دیگر مزاحم نشوید وبه سراغ دوستی با مردان زن دار پول دار می روند و طمع های خود را در بازار شمال شهر صید می کنند آگاهی دادن به مردم امروز بسیار مهم است
شما که خوبه عزیزم سه سال بوده من بعداز ده سال فهمیدم ... نه اینکه نفهمیده باشم هرموقع میگفتم خیلی راحت انکار میکرد میگفت تو دیوونه ای منم هیچی نمی گفتم.. حتی به اسم مسافرت با دوستاش باهاش مسافرت خارجی هم رفته بود.. فقط فرقش با شوهر شما اینه که فوق العاده به خانواده و بچه هام اهمیت میده.. زندگیه همه ما خانومای ایرانی غمنامست...من نمیدونم این خانومایی که میخوان به این نکبتی وارد زندگی مردای متاهل بشن و نفرین چند نفرو پشت سرشون داشته باشند چرا با همون شوهرای اولشون نمیسازن