به گزارش رکنا، زن 23 ساله با بیان این که 17 سال واژه «مادر» چون رازی سر به مهر در قلبم پنهان شده است، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: شش ساله بودم که درگیری ها و جدال های لفظی پدر و مادرم هر روز شدت می گرفت. پدرم به بیماری صعب العلاج پوستی دچار شده بود به طوری که به خاطر زخم ها و لکه های وحشتناک روی پوستش مورد تمسخر قرار می گرفت. من هم که درکنار پدرم قرار می گرفتم از برخورد برخی مردم و توهین های آن ها به پدرم خجالت می کشیدم خیلی از افراد با دیدن وضعیت ظاهری پدرم فرار Escape می کردند در حالی که بیماری او مسری نبود به همین دلیل پدرم خانه نشین شد تا از نگاه تحقیرآمیز در و همسایه در امان باشد با وجود این طولی نکشید که او برای تسکین دردهایش به مصرف مواد مخدر Drugs روی آورد و بدین ترتیب منزل ما پاتوق معتادان شد انگار فقط افراد معتاد Addicted بودند که پدرم را با آن وضعیت ظاهری قبول داشتند.

خلاصه مدتی بعد پدرم در حالی به خرید و فروش مواد مخدر روی آورد که گویی قصد انتقام گیری از جامعه را داشت در همین روزها بود که مادرم نیز به مصرف مواد مخدر آلوده شد ولی باز هم به دلیل این که نمی توانست بیماری پدرم را تحمل کند از او طلاق گرفت و مرا در حالی که شش سال بیشتر نداشتم به مادربزرگ پدری ام سپرد.

آن روزها با آن که در مقطع ابتدایی تحصیل می کردم اما به خاطر طلاق پدر و مادرم کودکی پرخاشگر بودم تا جایی که همکلاسی هایم را کتک می زدم انگار می خواستم انتقام طلاق پدر و مادرم را از کودکان دیگر بگیرم. سال ها می گذشت و پدرم بارها توسط ماموران به اتهام خرید و فروش مواد مخدر دستگیر شد در همین شرایط من که دختر نوجوانی بودم در راهروهای دادگاه به ماموران و قضات التماس می کردم تا پدرم را آزاد کنند با وجود این وقتی پدرم در زندان Prison تحمل کیفر می کرد من در یک کارخانه تولید رب با جوانی به نام بهنود آشنا شدم و همه مهر و محبتی را که سال ها از من دریغ شده بود در وجود او جست و جو می کردم آن زمان 16 سال بیشتر نداشتم و تنها به عنوان فرزند طلاق در جست وجوی محبت بودم خلاصه خیلی زود با بهنود ازدواج کردم و در همان دوران نامزدی پی به اعتیاد او بردم ولی این موضوع را از دیگران پنهان کردم چرا که مادربزرگم مخالف ازدواج ما بود و می ترسیدم مورد سرزنش قرار بگیرم فکر می کردم بالاخره همه چیز درست می شود غافل از این که تکیه ام بر باد بود چرا که حتی با به دنیا آمدن پسرم نیز چیزی عوض نشد و همسرم هر روز بیشتر در مرداب مواد افیونی فرو می رفت. دیگر از کتک های او در امان نبودم به طوری که در حضور فرزندم با چاقو مرا تهدید به مرگ می کرد.

مادرم به دلیل بیماری قلبی از دنیا رفته بود و پدرم نیز در زندان به سر می برد برای آن که بتوانم پولی تهیه کنم تا همسرم خودرویی بخرد و با مسافرکشی هزینه های اعتیادش را تامین کند سه بار عمل اهدای تخمک انجام دادم که به همین دلیل دچار برخی بیماری های جسمی شدم ولی باز هم همسرم نه تنها دست از کتک کاری و فحاشی برنداشت بلکه به طور آشکار با زنان دیگر رابطه برقرار می کرد. رفتارهای زشت او حتی روی فرزندم نیز تاثیر گذاشته بود و زمانی که به خاطر کاری اشتباه فرزندم را سرزنش می کردم او هم به تقلید از پدرش با چاقوی میوه خوری مرا تهدید می کرد حالا من مانده ام و پل Bridge هایی که پشت سرم خراب شده است و ...

شایان ذکر است با دستور سروان مسلم مختاری فر (جانشین کلانتری پنجتن) زن جوان به مرکز مشاوره پلیس Police معرفی شد.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

 

وبگردی