شهاب حسینی تا پای مرگ رفت! / خودش اعتراف کرد!

شهاب حسینی / شهاب حسینی بازیگر / بیوگرافی شهاب حسینی/ عکس شهاب حسینی / همسر شهاب حسینی

در یک مصاحبه جدید، شهاب حسینی از تجربه نزدیک به مرگش صحبت کرد و اینکه احساس می‌کند بسیاری از مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، به دلیل فراموشی اصالت و قدرت درونی ما است.

ما نمی‌توانیم نقشمان در زندگی را با دقت و اجرای درستی تعریف کنیم و به جای آن، بیشتر به زندگی دیگران توجه می‌کنیم. این رویه موجب ایجاد مشکلاتی برای خودمان می‌شود، زیرا زندگی خودمان را فراموش کرده‌ایم و به جای تجزیه و تحلیل آن، به تجزیه و تحلیل زندگی دیگران می‌پردازیم.

بنابراین، باید به یاد داشت که برای حل مشکلات جامعه، ابتدا باید به فردی که هستیم، توجه کرده و برای خودمان زندگی‌ای با اصالت به وجود بیاوریم. باید بتوانیم نقشمان در زندگی خودمان را بهتر درک کرده و با انجام وظایفمان به نحو احسن اجرا کنیم. با تمرکز بر زندگی خودمان و به دنبال آرامش و انسجام با خودمان بودن، می توانیم به موفقیت و رضایت دائمی دست یابیم.

شهاب حسینی

من همیشه به مرگ فکر می کنم زیرا واقعیتی بزرگتر از زندگی است. چرا که سایه مرگ همیشه بر همه زندگی حاکم است و از آنجایی که فکر مرگ یکی از مهم ترین دغدغه هاست، نگرانی ها، ترس ها و آرزوهاست و همه چیز را به وجود می آورد و همه ما در هر فرصتی سعی می کنیم به آرزوها و آرزوهایمان برسیم. . این جمله زمان هست در واقع نشان می دهد که اگر زندگی واقعی است، مرگ هم واقعی است و ما از کنار آن می گذریم. هیچ چیز را نمی توان فراموش کرد و در این میان در اوج موفقیت و شادی، در اوج غم، ناراحتی و شکست، فکر مرگ گذراندن آن لحظات را برای ما آسان می کند.

به نظرم هیچ کس در ناخودآگاه خود به مرگ فکر نمی‌کند. اما اگر این چنین باشد، مثال زیبایی که به ذهنم می‌رسد این است که یک کبک در برف فرو می‌افتد. اغلب افراد، احساس ترس می‌کنند و به همین دلیل، از فکر کردن درباره مرگ خودداری می‌کنند و تلاش می‌کنند تا آن را به دور از خود نگه دارند. با این حال، حقیقت این است که مرگ همواره در پیش‌زمینه‌ی زندگی‌مان قرار دارد و در هر لحظه ممکن است به سراغمان بیاید و ما را از زندگی خارج کند.

این حقیقت را خودم به طور عملی تجربه کردم. در سال ۹۳، به دلیل یک حمله‌ی قلبی، مرگ را در لحظه‌‌ی آستانه‌ی خود تجربه کردم. در آن لحظه، برایم مهم نبود که در جهانی که ساخته شده بودم اهمیت داشته باشم و یا نه. بلکه فهمیدم که در این زندگی، هیچ چیزی را نمی‌توانم مالک شوم و به واقعیتی دردناک پیوسته بوده‌ام که در مقابلش نمی‌توان هیچ چیزی کرد، و آن هم این است که مرگ ما را همیشه تعقیب می‌کند.