من ۳۳ سال دارم استرس و عدم اعتماد به نفسم من را از زندگی کردن میترساند کاری ندارم از روبهرو شدن با کار و مردم استرس میگیرم که نکند سوتی بدهم یا از من ایراد بگیرند به ازدواج هم اصلا فکر نمیکنم کمکم کنید.
مشکل من برمیگردد به شش هفت سالگیم که دایی کوچیکم که از من ده سال بزرگتر بود بهم تجاوز کرد.
پسری دارم که کلاس اول است وقتی به او بگویم بیا تکالیفت را انجام بده لجبازی میکند یا کتککاری و با دعوا مینویسد. پدرش هم کمبیناست نمیدانم با او چگونه رفتار کنم.
من خواهر یک جوانم که کار من و مادرم هر روز خدا گریه و آه و ناله است. یک برادر سی ساله دارم که ازدواج نکرده این برادرم از نظر مردم عالیه ولی در خانه دارد ما را میکشد. کارش این است که با زنهای شوهردار دوست میشود زنهایی که یکی دوتا بچه دارند. بعضی وقتها گوشیاش را چک میکنم تا ببینم چکار میکند. قبلاً با یک زنی که دوتا بچه داشت دوست شده بود، ولی من به خانوادهام گفتم و جلویش گرفته شد حالا گیر داده به یکی از اقوامی که یک بچه دارد. به مامانم گفتم و رفت به او گفت که زد کل شیشههای خانه را شکست. یعنی هر وقت به او میگوییم کاری میکند که ما از کارمان پشیمان بشویم. من به عنوان خواهر چکار کنم؟
بنده و همسرم 20 سال هست که زندگی مشترک تشکیل دادهایم دخترمان 11 ساله و پسرمان 8 ساله است. هر دو شاغلیم. دخترمان بسیار بددهن پرخاشگر و عصبی است به حرف هیچکس گوش نمیدهد احترام ما را نگه نمیدارد. بسیار سر به هوا شلخته و بینظم است و اکثرا در خانه دعوا راه میاندازد در درسش بسیار جدی و دانشآموز زرنگی است. با خانهنشینی و مدرسه مجازی امسال اخلاقش بدتر شده است و از صبح تا شب گوشی دستش است. نمیدانیم چطور برخورد کنیم لطفا راهنمایی بفرمایید.