پسری ۲۵ ساله هستم که هیچ امیدی به زندگی و آینده ندارم و دنیا را خیلی بیارزش و پوچ میدانم. از طرفی هیچ میلی به زندگی کردن هم ندارم و به مردن زیاد فکر میکنم. آیا من افسرده شدهام یا اینکه این مشکلات دلایل دیگری دارد؟
من با همسرم خیلی مشکل دارم با اینکه یک فرزند 20 ساله و یک فرزند دختر 13 ساله دارم اصلا ارزشی برایم قائل نیست و دو بار به من خیانت کرده با اینکه مدتی از این زمان میگذرد ولی اصلا نمیتوانم این کارش را فراموش کنم. خیلی خودخواه هست و تا میخواهم با او حرف بزنم میگوید گم شو از زندگیم بیرون. واقعا نمیدانم چکار کنم و چگونه این وضعیت را تحمل کنم. پدر ندارم و مادرم هم ازدواج کرده بردارهایم هم آنطور نیستند که بخواهند جور خواهر را بکشند. راهنماییم کنید.
با بیماری که حالش خوب نیست و حاضر نیست به دکتر مراجعه کند چه باید کرد؟ بیماری داریم که حدود سی سال تحت نظر یکی از بهترین روانپزشکان بود و دارو مصرف میکرد ولی متاسفانه پزشکش دیگر ویزیت نمیکند و بیمار هم میگوید من حالم خوب است و دارو را قطع کرده و میگوید نیازی به دکتر و دارو ندارم در صورتی که حالش بسیار بد است و حاضر به مراجعه به هیچ دکتر دیگری نیست.
همسرم بددهن است. در حالت فیلم دیدن، رانندگی کردن و در هر حالتی ناسزا میگوید. با او صحبت میکنم که به خاطر فرزندمان بددهنی نکند ولی فایده ندارد. وقتی به من توهین میکند اعتماد به نفس و روحیهام را از دست میدهم. ناسزا گفتنهای همیشگی آزارم میدهد. با این بددهنی چه کنم؟
من ۳۱ ساله و مجردم. تا به حال با جنس مخالف ارتباط نداشتم چه از لحاظ عاطفی و جنسی و احساس کمبود دارم. اعتیادم به خودارضایی زیاد است. لطفا من را راهنمایی کنید.