زنم پروانه با مرد دیگری ازدواج کرد / نگران دختر 16 ساله ام هستم

به گزارش رکنا، اگرچه بعد از سال ها دست و پا زدن در لجنزار اعتیاد ، بالاخره مسیر درست زندگی را پیدا کردم اما دیگر نمی توانم برخی از حوادث تلخ و دردناک را جبران کنم. حالا همسرم با مرد دیگری ازدواج کرده است و دخترم نیز ...

این ها بخشی از اظهارات مرد 40 ساله ای است که برای چاره جویی و سر و سامان دادن به زندگی آشفته اش وارد کلانتری پنجتن مشهد شده بود.

این مرد جوان با بیان این که انگار دنیا را به رنگ دیگری می بینم، درباره سرگذشت وحشتناک خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که با یک خودروی عبوری تصادف کردم.

دوستانی که به ملاقاتم می آمدند تشویقم می کردند تا برای کاهش دردهایم شیره تریاک مصرف کنم. به همین دلیل من هم در حالی استفاده از مواد مخدر را شروع کردم که هیچ گاه به عاقبت این کار نمی اندیشیدم.

طولی نکشید که به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم. حالا دیگر شیره و تریاک پاسخ گوی نیازم نبود، به همین دلیل سراغ مواد صنعتی رفتم. به محض این که نام جدیدی از مواد مخدر را می شنیدم به هر طریق ممکن آن را تهیه می کردم تا نشئگی اش را تجربه کنم.

با وجود این به خاطر شرایط سنی و جوانی هنوز چهره ام کاملا به هم نریخته بود و اعتیادم را کمتر تشخیص می دادند. در همین روزها بود که مادرم دختر یکی از بستگانمان را برایم خواستگاری کرد. «پروانه» دختری قانع و خوش اخلاق بود و خانواده ام ماجرای اعتیادم را از او پنهان کردند تا با ازدواج سرو سامان بگیرم.

از سوی دیگر اطمینان داشتند پروانه مقابل من می ایستد و من اعتیادم را ترک می کنم ولی من همچنان به مصرف مواد مخدر ادامه دادم تا این که در نهایت پروانه نتوانست این روزگار سیاه را تحمل کند و سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد. او بعد از 11سال زندگی مشترک، دست دختر کوچکم را گرفت و مرا در مرداب مواد مخدر رها کرد.

پروانه بعد از جدایی از من مدتی منتظر ماند تا شاید راه درست زندگی را پیدا کنم اما من هر روز بیشتر در مرداب مواد افیونی فرو می رفتم و به چیزی جز تهیه مواد مخدر نمی اندیشیدم.

حالا دیگر چند نوع مواد مخدر صنعتی را درهم می آمیختم تا شاید دقایقی از خماری نجات پیدا کنم. خیلی زود همه اطرافیانم از من دور شدند و من به جوانی کارتن خواب تبدیل شدم.

در این میان یک خودروی پراید تنها سرمایه ام بود که با کمک مالی برادرم خریده بودم. در این شرایط تصمیم گرفتم تا با فروش خودرو برای مدتی مشکل تامین هزینه های اعتیادم را نداشته باشم اما برادرم که متوجه ماجرا شده بود، حکم توقیف  خودرو را گرفت و از فروش آن جلوگیری کرد تا شاید من به خود بیایم و از این بیراهه خطرناک بازگردم ولی من نه تنها به حرف های برادر تحصیلکرده ام گوش ندادم بلکه به چشم یک کلاهبردار مال مردم خور به او می نگریستم. 

از سوی دیگر به خاطر این که سند خودرو به نام برادرم بود، هیچ کاری از دستم ساخته نبود. به همین دلیل از شدت بی پولی وارد پاتوق های مصرف مواد مخدر شدم و در خرابه ها زندگی می کردم تا این که روزی در یکی از همین خرابه های حاشیه شهر با جوانی برخورد کردم که مدعی بود چندین سال است اعتیادش را ترک کرده و به دنیای واقعی بازگشته است.

«محمد» که هشت سال از من کوچک تر است انگار برای نجات من آمده بود طوری که با چشمانی اشکبار سرگذشتم را برایش بازگو کردم و او نیز مانند سنگی صبور پای درد دلم نشست.

بالاخره با کمک محمد در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی اندیشه انتقام از برادرم لحظه ای رهایم نمی کرد. نقشه های متفاوتی می کشیدم تا بعد از ترک مواد مخدر حقش را کف دستش بگذارم اما روزی که قرار بود از مرکز ترک اعتیاد خارج شوم محمد کنارم نشست و حقایقی را برایم بازگو کرد که از شدت شرم نمی توانستم سرم را بالا بگیرم. تازه فهمیدم که برادرم همه مخارج ترک اعتیادم را پرداخته است و خودروی پراید را تعمیر کرده تا با آن مسافرکشی کنم و هزینه های زندگی ام را به دست بیاورم.

اکنون 9ماه از آن زمان می گذرد و من در یک تاکسی تلفنی مشغول کار هستم اما هنوز دختر 16ساله ام حاضر نیست مرا بپذیرد. حالا که همسر مهربانم را از دست داده ام آرزو دارم برای دخترم پدری شایسته باشم و زندگی را دوباره بسازم و ...

شایان ذکر است، با تدابیر و راهنمایی های سرهنگ غلامعلی مالداری (رئیس کلانتری پنجتن) تلاش کارشناسان و مددکاران اجتماعی برای سامان دادن به زندگی این مرد پشیمان آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی