2 مرد با تهدید چاقو مرا پشت شمشادهای پارک زور آزار و اذیت کردند
کنا: اسمش ساناز است. زن میانسالی که به قیافهاش نمیخورد 53 ساله باشد. وقتی از او میخواهیم بگوید چرا رفت سراغ مواد مخدر، پنج دقیقهای، یک خط در میان از همه چیز و همهکس تعریف میکند. انگار حوصله حرف زدن هم ندارد.
وسط همان حرفهای یک خط درمیانیاش از پدرش حرف میزند و میگوید او را نمیبخشد. دلخوری و ناراحتی از لحنش پیداست. چند بار و با لحن عصبانی تکرار میکند برایم مهم نیست عکسم را بگیری یا اسم واقعیام را بنویسی. میخواهم پدرم ببیند چه بلایی سرم آورد و چطور به خاک سیاهم نشاند. داستان زندگی او از زمانی شروع میشود که تصمیم گرفت ازدواج کند: «از طریق خواهرشوهرم با همسرم آشنا شدم. او 27 ساله بود و من 24 ساله. همسرش فوت کرده بود و از او چهار بچه قد و نیمقد داشت. میدانستم اعتیاد دارد و به همین خاطر قبول نکردم. گفت ترک میکنم و من هم به هوای اینکه مواد را کنار میگذارد، قبول کردم. بعد از ازدواج ترک کرد، اما خیلی طول نکشید که دوباره رفت سراغ مواد. شوهرم همراه مادر، خواهر و بچههایش مواد میکشید. باورم نمیشد بچههای به آن کوچکی پای منقل و وافور بنشینند. دلم به حالشان میسوخت. بارها به خاطر بچهها با شوهرم دعوا کردم که جلوی آنها مواد نکشد، اما گوشش بدهکار نبود و میگفت دلم میخواهد بکشند. تو چهکاره هستی؟ هرچه بچهها را نصیحت میکردم و میگفتم ببینید پدرتان به چه روزی افتاده و کارش را از دست داده اهمیتی به حرفهایم نمیدادند و جواب محبتم ناسزاهایی بود که از آنها میشنیدم. بعد از مدتی من هم بیخیال شدم و دیگر کاری به کارشان نداشتم. همسرم خیلی تلاش کرد تا من را هم آلوده مواد کند، اما زیربار نرفتم و گفتم اگر قرار بود بکشم، پای بساط برادرانم مینشستم. بالاخره بعد از یک سال زندگی با کلی بدبختی از شوهرم طلاق گرفتم.»
ساناز بعد از جدایی از همسرش به خانه پدری برگشت و پس از مدتی در یک تولیدی مشغول به کار شد.هم خرج خودش را میداد، هم خرج پدر و مادرش را. به قول خودش با همان چندرغازی که در میآورد، زندگیاش میگذشت و لنگ نمیماند. همه چیز خوب بود، اما دوست شدن با یک زن زندگی ساناز را در سراشیبی سقوط Fall قرارداد.
«بعضی از همکارانم حشیش و تریاک میکشیدند، اما من سراغش نمیرفتم. تا اینکه با یکی از دوستانم رابطه صمیمانهتری برقرار کردم و به خانه هم رفت و آمد میکردیم. یک روز گفت شنیدم مواد مخدر Drugs جدیدی به نام شیشه وارد بازار شده که اگر مصرف کنی، انرژیات را چند برابر میکند و ساعتها بدون احساس خستگی میتوانی کار کنی. من که با وجود شوهر و دو برادر معتاد Addicted در خانه لب به مواد نزده بودم، برای اولین بار شیشه را امتحان کردم و خیلی هم مزه داد. دیگر نتوانستم کنار بگذارم و بعد از آن با برادرانم همپیاله شدم و با هم میکشیدیم. تا روزی که پدرم همه چیز را فهمید. یک روز که مشغول کشیدن شیشه بودم، یکدفعه سرو کله پدرم پیدا شد و پایپ و شیشه را در دستم دید. مثل هر پدر دیگری اول عصبانی شد و گفت باید مواد را کنار بگذاری. اما به حرفش گوش نکردم و باز هم کشیدم. وقتی دید دستبردار نیستم، از خانه بیرونم کرد و گفت جای تو اینجا نیست. فکرش را بکنید. دختر خودش را از خانه بیرون انداخت. هوا تاریک بود و خیلی ترسیده بودم. به یک پارک رفتم و پشت شمشادها پنهان شدم تا کسی مرا نبیند. اما بعضی از مردها میدیدند و فحشهای رکیک میدادند. بعد از آنکه پدرم از خانه بیرونم کرد، دیگر رنگ خانه را ندیدم. کارم را هم از دست دادم، چون هیچکس به یک مصرفکننده کار نمیدهد. به تنها چیزی که فکر میکردم مصرف مواد بود. مدتی بعد چند دوست و رفیق پیدا کردم و شبهایمان را دور آتش با هم میگذراندیم. جای خواب که نداشتیم و همانجا روی زمین میخوابیدیم. غذایمان هم اوضاع خوبی نداشت. داشتیم میخوردیم، نداشتیم گرسنه میماندیم. زندگیام همینطور میگذشت تا شبی که آن اتفاق وحشتناک برایم افتاد.»
اتفاقی که ساناز از آن حرف میزند، مربوط به یک شب زمستانی است. او در پاتوق همیشگیاش در پارک روی زمین سرد دراز کشیده بود و به آینده مبهمش فکر میکرد. جز صدای زوزه باد صدای دیگری به گوش نمیرسید. ساعت از 2 نیمهشب گذشته بود و چشمهای ساناز کمکم گرم خواب میشد، اما ناگهان سردی شیء فلزی را زیر گلویش حس کرد و فقط یک جمله شنید: «صدات درنیاد وگرنه میکشمت» به آرامی چشم برگرداند و دو مرد شیطانصفت را دید که بالای سرش ایستاده بودند. از نگاهشان فهمید چه قصدی دارند. میدانست اگر کمک بخواهد، با یک اشاره شاهرگش را میزنند. دم نزد. دو مرد بعد از عملی کردن نقشه پلیدشان پا به فرار Escape گذاشتند.
«خیلی حالم بد شده بود، اما جز گریه کاری از دستم برنمیآمد. چهار سال همینطور زندگی کردم تا اینکه تصمیم گرفتم به یکی از گرمخانهها بروم. اما قبل از آن مسئولان گرمخانه مرا به پایگاه پزشکان بدون مرز معرفی کردند تا از نظر وجود بیماری معاینه شوم. چهار بار آزمایشم را تکرار کردند. از آن همه آزمایش دادن خسته و نگران شده بودم. حس کرده بودم چیزی هست که پزشکان از من مخفی میکنند. بالاخره طاقت نیاوردم و پرسیدم جریان چیست؟ گفتند HIV مثبت هستی. یخ کرده بودم، باورم نمیشد ایدز گرفته باشم. من تزریقی نبودم و همان لحظه متوجه شدم که بدبختی جدیدم زیر سر همان دو مردی است که نیمهشب به من تعرض کرده بودند. به دکتر گفتم حالا که ایدز دارم، مرگ بهتر از زنده ماندن است. دکتر خیلی صحبت کرد و گفت اگر داروهایت را بخوری، مثل همه آدمها میتوانی عمر طبیعی داشته باشی. در غیر این صورت عفونت جانت را میگیرد. امیدم را به زندگی از دست داده بودم. با اینکه پدرم از خانه بیرونم کرده بود، اما با خواهر کوچکترم در تماس بودم. با او تماس گرفتم و گفتم به چه بیماریای مبتلا شدهام. به زندگی دلگرمم کرد و گفتم به خاطر تو هم که شده داروهایم را مصرف میکنم. شروع به مصرف داروهایم کردم، اما از اعتیادم هم خسته شده بودم و دلم میخواست پاک شوم. اما راهش را بلد نبودم.»
یک روز که ساناز به پایگاه پزشکان بدون مرز رفته بود، دوستش به او گفت موسسهای هست که از زنان کارتنخواب حمایت میکند و به آنها پناه میدهد. ساناز همراه با خواهر کوچکترش به سرای مهر طلوع رفت و با اینکه برایش سخت بود، اما مواد را برای همیشه کنار گذاشت. با اینکه حدود دو سال از آن روزهای تلخ میگذرد، اما هنوز هم که هنوز است نتوانسته فراموششان کند.
«اگر مادرم زنده بود، زندگیام به اینجا کشیده نمیشد. اجازه نمیداد پدرم از خانه بیرونم کند. نمیگذاشت کارتنخواب شوم. خاطرات خیلی بدی از آن روزها دارم.
هنوز هم وقتی به حیاط میآیم و سردم میشود، یاد روزهایی میافتم که توی پارک شبها از شدت سرما دندانهایم به هم میخورد. آنقدر سرد بود که آتش هم گرمم نمیکرد. یادم هست با خدا حرف میزدم و میگفتم خدایا این چه زندگیای است برایم درست کردی؟ اما خدا را شکر هرچه بود بالاخره تمام شد و حالا در آرامش زندگی میکنم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
منبع: جام جم
اخبار زیر را از دست ندهید:
وحشتناک ترین انتقام از شوهر در اتاق خواب
آزار و اذیت دختر 13 ساله داخل هواپیما مسافربری+ عکس
ماجرای دختر دبیرستانی که برای ازدواج با یک داعشی به سوریه رفت اما... + عکس
2 جوان، ساناز دختر آبادانی را با پراید به محل خلوتی بردند و ... +فیلم از تبهکاری این 2 متهم
شوهرم رمز گوشی اش را به من نمی دهد / آقای قاضی او ارتباط پنهانی دارد!
اقدام زشت با 170 دختر به بهانه استخدام یا ازدواج / پلیس فتای کردستان این مرد را دستگیر کرد
سرنوشت وحشتناک 5 زن و دختر زیبا که درخانه مرد 67 ساله تن فروشی می کردند +عکس مرد کثیف و خانه اش
آقای قاضی شوهرم خانه دیوار به دیوار با زن سابقش را اجاره کرد / نمیخواهم با او زیر یک سقف باشم
2 مرد با تهدید چاقو پشت شمشادهای پارک مرا زور آزار و اذیت کردند / ساناز روی بازگشت به خانه را ندارد
دار زدن پسر بتچه توسط کارمند مهدکودک +عکس
اقدام زشت و کثیف پزشک با زن جوان در مطب / این زن شکایت خود را به گوش دادستان رساند
اقدام عجیب با جسد دختر 14 ساله پس از مرگش
رفتارهای وقیحانه دخترم خسته ام کرده است / آیدا شب ها دیر وقت به خانه می آید
دستبرد میلیونی از حساب بانکی مرد عزادار در آبادان
اقدام زشت آرزو که از خواستگار دوست صمیمی اش خوشش آمده بود
راز مومیایی 2500 ساله در دره پادشاهان مصر باستان+عکس
آرشیو عکس دختران ایرانی در گوشی مرد که انگلیسی حرف می زد
کشف یک میلیارد اموال دزدی از مخفیگاه باند سارقان نقاب دار
کتک خوردن قهرمان بوکس از 4 زن+فیلم و عکس
دست نوازش خرس قطبی بر سر سگ +عکس
آزار و اذیت دختر زیبا در آتلیه زیر زمینی عکاسی و تن فروشی صدف 16 ساله در دوبی
روناک یونسی و همسرش در یک رستوران کانادایی +عکس
بازیگر زن معروف ایرانی به اروپا برگشت +عکس
بازیگر معروف ایرانی: من سینما را نمی خواهم، سینما است که من را می خواهد.+عکس
آقای بازیگر برای دستگیری بن لادن به پاکستان رفت+ عکس
ارسال نظر