فیلم تلخ گفتگو با پدر و مادر صحابه کوچولو / پسرک شاهد قتل خواهرش بود + عکس
حوادث رکنا: خانواده دختر 3 ساله به نام صحابه که بعد از ربوده شدن جسد بی جانش کشف شد،این جنایت هولناک را روایت می کنند.
به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، خانه از صدای خنده های صحابه و شیطنت هایش خالیست.دخترکی با موهای بور جلوی در می دود.دختر همسایه طبقه بالای خانه صحابه است و لابد هم بازی او.گمان می کنم هم سن و سال صحابه باشد، حدودا 3 سال.
در این حیاط کوچک محقر جای دویدن او و هم بازی اش خالیست.همین چند روز قبل بود که آدم ربایان ، صحابه را درست از مقابل در همین حیاط صحابه و برادر 5 ساله اش عرفان را ربودند و بعد از چند روز جسد بی جان دخترک که به قتل رسیده بود، و پیکر نیمه جان برادرش در بوستان ولایت کشف شد.
قتل صحابه 3 ساله بعد از ربودن او
نگاه مادر به رخت و لباس دخترش می افتد و بغضش می ترکد:«داغ صحابه من را از پا در می آورد.»
بی قراری و ضجه های مادر تمامی ندارد.در میان هق هق هایش از روز حادثه می گوید:«چهارشنبه 11 آبان بود که من و صحابه و عرفان در خانه بودیم.دختر دیگرم به نام حسنا تازه از مدرسه آمده بود و من مشغول آماده کردن غذا برای او بودم که زنگ در را زدند.حسنا در را باز کرد و به من گفت دو خانم مقابل در آمده اند و می گویند نیکوکار هستند و از طرف یک موسسه خیریه برای بچه های زیر 5 سال کفش و لباس آورده اند.من مقابل در رفتم و زن جوانی را دیدم که نیمی از صورتش را با روسری پوشانده بود.از پشت در صورتش را درست نمی دیدم فقط شنیدم که گفت بچه هایت را بیاور تا به آنها کفش اندازه پایشان بدهم.صحابه و عرفان همراه من جلوی در آمده بودند.من داخل خانه برگشتم که حجاب کنم.وقتی برگشتم دیدم که بچه هایم نیستند.»
مادر بچه ها در ادامه می گوید:«در خیابان می دویم و به هرسویی نگاه می کردم.فریاد می زدم و زاری می کردم اما خبری از بچه ها نبود.»
پدر بچه ها اولین مظنون بود
پدر و مادر کودکان خردسال خیلی سریع موضوع را به پلیس اطلاع دادند.آقای غلامی پدر بچه ها در ادامه ماجرا را اینطور روایت می کند:«پلیس در ابتدا به من مظنون شده بود و حدس می زدند که من بچه ها را فروخته باشم.وقتی این حدسیات پلیس را شنیدم به سر و روی خود زدم و خیلی بی قراری کردم.گفتم هنوز یک سال نمی شود که از افغانستان مهاجرت کردم اما فقط به خاطر بچه هایم به ایران آمدم تا زندگی بهتری داشته باشم.هر چند 7 فرزند دارم اما همه آنها برایم بسیار عزیز و ارزشمند هستند و اعتیاد هم ندارم که به خاطر آن دست به فروش فرزندان خود بزنم.»
مادر بچه ها حرف شوهرش را قطع می کند و ادامه می دهد:«وقتی آدم ربایان با ما تماس گرفتند ظن ماموران از بین رفت.آنها از ما یک میلیارد تومان پول نقد خواستند.من گفتم تهیه می کنم هر چند چنین پولی ندارم.فکر می کردم شاید رحم کند و در ازای پول کمتری راضی به برگرداندن بچه هایم شود.اما می گفت تو بی بضاعت نیستی.خانه و النگو داری!»
آقای غلامی در مورد اینکه چه کسی از وضع مالی آنها خبردار بود می گوید:«خانمم وقتی بچه ها را به پارک می برد، برای خانم های محل تعریف کرده بود که در افغانستان خانه داریم.»
جسد صحابه در بوستان ولایت کشف شد
3 روز بعد از گم شدن خواهر و برادر خردسال بود که خبر پیدا شدنشان را به خانواده شان دادند.پدر بچه ها در باره روز پیدا شدن آنها می گوید:«با ما تماس گرفته و گفتند که بچه ها پیدا شده اند.من خیلی خوشحال شدم و سراسیمه به بیمارستان رفتم اما آنجا متوجه شدم که دخترم فوت کرده و جسدش در سردخانه بود.رفتم او را دیدم و قلبم آتش گرفت.روی صورتش جای سوختگی و زخم بود.یاد شیطنت هایش می افتادم که وقتی از سرکار به خانه می آمدم با من بازی می کرد و می گفت برایم بستنی بخر.دخترم چشم هایش را بسته بود و انگار به خوابی عمیق فرو رفته بود.»
روزی که به خانه شان می رویم تنها یک روز از خاکسپاری صحابه می گذرد.ضجه های مادر به یاد دخترک تمامی ندارد و می گوید از خون او نمی گذرد.
گفتگوی تلفنی خبرنگار رکنا با عرفان 5 ساله
آدم ربایان مقدار زیادی مخدر و داروی خواب آور به بچه ها خورانده بودند.همین باعث مرگ صحابه و وخامت حال عرفان شد.عرفان هنوز در بیمارستان است.
با او تماس می گیرم و با زبان شیرین کودکانه اش درد عمیقی را که کشیده روایت می کند:« 2 زن بودند که مقابل در خانه مان آمدند و گفتند می خواهند برای من و خواهرم کفش و لباس بخرند.من داشتم با اسباب بازی هایم بازی می کردم و خواهربزرگم تازه از مدرسه آمده بود.من و خواهر کوچکم مقابل در رفتیم که آن 2 زن ما را دزدیدند.اول سوار موتور کردند و بعد با ماشین ما را به خانه شان بردند.در خانه ما را کتک می زدند.خواهرم گریه می کرد و با مشت به سرش می زدند.گاهی به صحابه غذا می دادند اما به من غذا نمی دادند.خیلی گرسنه بودم ولی فقط به من آب می دادند.یک بار هم من را در دستشویی انداختند و کتکم زدند.آخر سر می خواستم در پارک از دستشان فرار کنم.فکر کردم سراغ کسی که ماشین داشته باشد می روم و می گویم من را دزدیده اند کمکم کن!»
هنوز یک هفته از قتل نمی گذرد که آدم ربایان شناسایی و دستگیر می شوند.با دستگیری آنها پازل در هم ریخته معمای این جنایت تکمیل می شود.پدر بچه ها درست می گفت؛ خانواده آنها را در پارک شناسایی کرده بودند و با خیال خامشان گمان می کردند آنها پولدارند.
صدای مادر صحابه از گوشم بیرون نمی رود که با لهجه شیرین کابلی می گوید:«از بدبختی خود به ایران آمدم و بدبختی سرم آمد.من از زندگی خود ضعیف ترم اما ز خون دختر خود گذشتنی نیستم.»
دستگیری مادر و 2 دختر نوجوان به اتهام قتل صحابه
روز گذشته با پیگیری های محمد تقی شعبانی بازپرس جنایی پرونده و کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران سرانجام راز قتل صحابه فاش شد و متهمان دستگیر شدند.
زن میانسال به نام افسانه مدتی قبل مادر صحابه و عرفان رادر پارک دیده بود.مادر مقتول در پارک گفته بود که ما در افغانستان خانه داریم و افسانه با شنیدن این حرف و با دیدن النگوهای مادر صحابه گمان کرده بود که وضع مالی آنها خیلی خوب است.برای همین به 2 دختر 17 و 15 ساله خود گفته بود که نقشه ربودن بچه ها را بکشیم تا یک میلیارد پول به جیب بزنیم.
روز حادثه 2 خواهر نوجوان مقابل خانه مادر صحابه رفتند و در پوشش نیکوکار نقشه ربایش را عملی کردند.در همان حال پسربرادر افسانه به نام پیام با موتور سیکلت در کوچه پشتی منتظر بچه ها بود که آنها را با موتور به خانه افسانه منتقل کرد.
سپس پیام اقدام به خرید کلونازپام و ترامادول و متادون کرد و افسانه آن را به بچه ها خوراند تا آنها را خواب کند.این در حالی است که آثار ضرب و جرح نیز روی بدن بچه ها مشهود است.
سپس پیام به همراه افسانه اقدام به خرید سیم کارت کرده و به خانواده بچه ها پیام داده و تقاضای یک میلیارد تومان پول نقد کردند.در همان حال دختر بزرگ افسانه که در تزریقاتی یک کلینیک کار می کرد و در خانه گوشی معاینه پزشکی داشت اقدام به گرفتن نبض و ضربان قلب بچه ها کرده که متوجه شد، حال صحابه بد است.
برای همین با یک تاکسی اینترنتی بچه ها را به پارک ولایت منتقل کردند.وقتی به پارک رسیدند عرفان که در خواب بود ناگهان بیدار شد و اقدام به فرار کرد. پیام او را گرفت و به مرکز فوریت های پلیس 110 زنگ زد و گفت کودکی تنها در پارک دیده ام.بعد از این تماس اقدام به فرار کرد.
در حال حاضر هر 4 متهم پرونده شناسایی و دستگیر شده اند.با توجه به اینکه پیام و دختران افسانه زیر 18 سال سن دارند پرونده آنها برای رسیدگی به دادسرای اطفال ارسال شد.
رسیدگی به عنوان اتهامی افسانه در شعبه 10 دادسرای جنایی تهران انجام خواهد شد.
بنابراین گزارش متهمان جهت روشن شدن ابعاد پنهان تحت تختیار ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران قرار دارند.
ارسال نظر