از گوشی تلفن تا فروپاشی یک خانه / عشق به ثروت فروخته شد

به گزارش رکنا، شک و تردید مرد جوان نسبت به همسرش او را به حدی درگیر کرده بود که روزها به این موضوع فکر می‌کرد. در ادامه این ماجرا، بحث و مشاجره‌های پی‌درپی میان زوج جوان بالا گرفت و مرد بارها از همسرش درباره گوشی تلفن همراهش پرسید.

شک و تردید فکر مرد جوان را  بدجور گرفتار کرده و می‌گوید نکند...

مرده شور گوشی تلفن همراهت را ببرند، خوب شد گوشی‌ات را قاپیدند. دیگر نمی‌توانی پچ پچ کنی و  شاید هم...

زن می‌گوید: آره، همان تردید و  سوالی که ذهن تو را درگیر خودش کرده درست است. شاید هم  ... .

مرد به همسرش نگاهی تند و تیز دارد و زن می‌گوید: من همین نگاه و توجه را می‌خواهم.

زن با غیظ ادامه می‌دهد: می‌شود با تو صحبت کرد؟ برایت مهم است، می‌خواهم چه بگویم، با خودت فکر کرده‌ای چرا آرام صحبت می‌کنم، چرا گریه می‌کنم، چرا حرف نمی‌زنم؟

با صدایی بغض آلود می‌پرسد: اصلاً من با تو راحت هستم؟

مرد حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید: چه کم و کسری داری، برو زندگی دیگران را ببین، اصلاً حیف این زندگی برای تو... .

زن برآشفته حرف شوهرش را قطع می‌کند: به نظر تو یک زندگی چه چیزهایی لازم دارد، پول، وسایل شیک و یک خانه قشنگ؟

در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد ادامه می‌دهد: چیز دیگری لازم نیست، دو کلمه حرف نمی‌خواهد، نباید با هم بیرون برویم، قدم بزنیم، درد دل کنیم؟

هر موقع خواستم درباره خانواده‌ام یا هر موضوعی حرفی بزنم و درد دل کنم، خیلی راحت می‌گویی کار دارم و حوصله این پرت و پلاها را ندارم و من نمی‌توانم حرف‌هایم را به تو بگویم،  بدتر از همه این که صلاح نمی‌دانم حرف‌های دلم را بگویم. این طوری لااقل کسی نمک روی زخمم نمی‌پاشد، مرا به حال خودم رها کن بگذار با تنهایی‌ام بسوزم و بسازم.

مرد با پوزخندی گفته‌های همسرش را به تمسخر می‌گیرد و می‌گوید: باید هم از خوشی و راحتی خسته شوی. رهایت کنم که سرت را از توی گوشی‌ات برنداری؟ اصلاً توی گوشی تو چه خبر بود که این قدر به  آن وابسته هستی، نکند؟

زن از کوره در رفته، رو برمی‌گرداند و می‌گوید: در این چند روز این چندمین بار است که از من درباره گوشی تلفن همراهم با شک و تردید می‌پرسی و این ناراحتی و نگرانی خوشحالم می‌کند.

گفتگوی زوج جوان به جایی نمی‌رسد. تحصیل کرده‌اند و هیچ کم و کسری ندارند، چرا باید طعم زندگی‌شان این قدر تلخ، سرد و از دهان افتاده باشد؟ مرد با کمک خانواده‌اش زندگی به ظاهر خوب و آبرومندی فراهم کرده، به همین خاطر از همسرش  شاکی است.

زن می‌گوید: در و دیوار آن خانه مثل قفس روح و روانم را آزار می‌دهد و گاهی می‌نشینم و برای خانه پدرم دلتنگی می‌کنم.

اما زن حرف دیگری هم دارد. این که تمام هوش و حواس، زندگی و خواسته و علاقه و آرزوهای شریک زندگی‌اش در درس خواندن و فوتبال دیدن خلاصه می‌شود و بس. همسرش پیاده‌روی، بازار رفتن و دو کلمه حرف زدن و گفت‌وگو را قبول ندارد و می‌گوید زندگی فراتر از آن چیزی است که در ذهن همسرش می‌گذرد.

زندگی زوج جوان با تمام خوشگلی‌هایش خوشمزه نیست و این درد بزرگی است.

مرد از چند هفته قبل با خونسردی و بی‌تفاوتی همسرش مواجه می‌شود،  نگران می شود که نکند... .

تازه یادش آمده باید همسرش به چشم‌های او نگاه کند و باید با هم حرف بزنند، اما گفت‌وگوشان طوری که دلش می‌خواهد، بوده و شریک زندگی‌اش باید فقط به سوالات او پاسخ دهد.

راز پچ پچ زن جوان در گوشی تلفن همراه با حضور مشاور خانواده، فاش می‌شود.

او نگران خواهربزرگش است.‌ دنبال پزشک حاذقی می‌گردد و دعا می‌کند هرچه زودتر آرزوی شان برآورده و صدای گریه کودکی در خانه‌شان‌ بپیچد.

افسوس زوج جوان هنوز نمی‌دانند ازدواج پیوند میان دو نفر است، دو نفر مستقل و قرار نیست در همه چیز به همدیگر وابسته و محدود شوند.

اعتماد یک شبه اتفاق نمی‌افتد، در طول رابطه مشترک به وجود می‌آید و در واقع هرچه سرمایه‌گذاری عاطفی زوج با رفتارهای مثبت بیشتر باشد، اعتماد زودتر و بهتر شکل می‌گیرد. هر رفتار منفی و پنهان کاری، رفتار مثبت زن یا مرد را مخدوش می‌کند.

نمی‌دانند شناخت روحیات و خواسته‌های همسر، درک دنیای او و آگاهی از تفاوت‌های جنسیتی و احترام به آنها یکی از مؤلفه‌های اساسی در حفظ حریم خصوصی شان است. برای آن که این اتفاق پیش نیاید، زن و شوهر باید مذاکره کنند، به توافق برسند و با تفاهم همدیگر را بپذیرند.

مرد می‌تواند در مورد آرزوهایش با لحنی مهربان گفت‌وگو کند. تلاش در یک عرصه گاهی اوقات نیاز به پشتیبانی دارد تا اهمیت  فرصت‌ها هم درک شوند.

گفت‌وگوهای مشاور خانواده کمک شایانی به این زوج جوان کرد.

خبرنگار: غلامرضا تدینی‌راد