اجل معلق آمد!

اشتباه از من بود ،خطای تو را بخشیدم و به این زندگی ادامه دادم و ... .

اعضای خانواده این زن جوان از برادر و خواهرو پدر و مادر قصه تکراری اختلاف او و شوهرش را بارها و بارها شنیده اند و خوب می دانند داماد آ نها در جواب می گوید ،چه خیانتی ؟ ما صاحب یک فرزند شده ایم و تو هنوز در خیال خام خود سیر می کنی و ... .

این ماجرا به یک اتفاق ساده در چند سال قبل و دوران عقد زوج جوان بر می گردد. مرد جوان در یک میهمانی خانوادگی با دختر خانمی سلام و احوالپرسی کرد که خانواده اش قبل از ازدواجش اصرار داشتند به خواستگاری او برود. زن جوان هرموقع مادر شوهرش را می دید غرق در تصورات غلط خود می شد که چطور برای ازدواج پسر شان با آن دختر حسرت به دل مانده اند و ... .

همسر او با دیدن خوش و بش شوهر و مادر شوهرش با آن دختر خانم شک و تردید به جانش افتاد که مبادا شریک زندگی اش با دخترجوان سرو سری دارد و ... .

ناراحتی و نگرانی زن جوان درحساسیت بیش از حد و اندازه در مورد شوهرش به تجربه تلخی بر می گردد که او زندگی پدر و مادرش آموخته واین اصل را آویزه گوش خود ساخته که اگر مراقب زندگی اش نباشد همان بلایی که با آ مدن هوو سر مادرش آمد به سر او هم خواهد آ مد. برای همین هم از لحظه ای که پا به خانه شوهر گذاشت حواسش را ششدانگ جمع کرد تا هوو به سرش نیاورند.

همین حساسیت ها هم باعث وجود اختلاف های آنها شد. البته اختلافی که می توانست مثل هر مساله و اختلاف دیگری وجود داشته باشد اما پریشانی به بار نیاورد .

در واقع مهارت نحوه رویارویی و برخورد با این اختلاف همان چیز مهنی بود که به زن و شوهر جوان قدرت می داد در تعارض ،درست و منطقی با هم گفتگو کنندو راه احساس خوشبختی و نشاط را در مسیر زندگی خود را به شادمانی و موفق طی کنند.

متاسفانه این اتفاق نیفتاد و حالا حاصل این زندگی پر تعارض که هنوز هم آتش اختلاف های آن به خاطر یک مساله پیش پا افتاده کهنه گاهی زبانه می کشد منجر به مشکلات دیگری برای زوج جوان شده است.

یکی از مسائل مهم در دامنه این اختلاف ها ،تربیت ناصحیح فرزندی است که اندازه موهای سرش شاهد بگو مگوهای الکی پدرو مادر خود بوده است. آنها اگر چه وقتی خانه دیگران می روند کلاه خود را کج می گذارند و ابرو بالا می اندازند و تماشاچی شیرین کاری های بچه یکی یکدانه خود می شوند.

هیچ کس هم جرات ندارد بگوید بالای چشم شان ابرو است. خیلی از آشنایان این زوج جوان ،به خاطر شیطنت های پسرک بازیگوش آنها علاقه ای به رفت و آمد با این خانواده سه نفره نشان نمی دهندو هرکجا اسمش را می شنوند به طعنه می گویند :«اجل معلق آمد!».

این زن و شوهر جوان که در خانه خود آرامش ندارند رعایت نمی کنند که خانه مردم حرمت دارد و نباید پا را از گلیم خود فراتر بگذارند. شاید هم با آزادی که اینگونه به خود می دهند در جستجوی شادی و احساس آرامش گم شده خود هستند. البته آنها به خاطر همین مساله و شیطنت های پسر کوچولوی بازیگوش خود تا حالا چند بار با اطرافیان دعوا و مشاجره کرده اند.

نکته سوال برانگیز این که خونسردی و حوصله این زن و شوهر به قول معروف «خاله خاطر جمع»در خانه خودشان رنگ عوض می کند. وقتی میهمان پا به روی فرش شان می گذارد خدا نکند پسرک دست از پا خطا کند . اعصاب شان زود خط خطی می شود و آنچنان سرکودک خود داد می کشند که حساب کار دست میهمان می آید و یک جا آرام و بی صدا می نشینند وصدا از دیوار در می آید و از آنها نه.

این همه تعارض و اختلاف در ارتباط های بین اعضای یک خانواده و نا آگاهی ازشیوه های صحیح فرزند پروری چه معنا و مفهوم و چه نتیجه ای در آ ینده ای نه چندان دور خواهد داشت.بی شک بررسی این موضوع ها و مشکلات نیازمند نگاه کارشناسی و ریشه یابی دقیق است اما آنچه به ظاهر می تواند برای ما قابل درک باشد این که پسر کوچولو نقاط ضعف پدر و مادرش را می داند.

اضطراب ،بیقراری ،کینه و حسادت و عصبانیت و قهر و آشتی های او که از ویژگی های کودکی است با توجه به رفتارها و بگومگوهای تکراری پدر و مادر سر موضوع های پیش پا افتاده به برداشت دیگری در ذهن او رسیده و خوب یاد گرفته چگونه بلندتر داد بزند و با گریه و سر و صدا خواسته هایش را عملی کند. او به جای سرشار شدن از احساس شادی و نشاط کودکانه،گرفتار مسائل پیرامون خود بشود.

این خانواده اگر رفتارهای اشتباه و مشکلات و اختلاف های خود را مدیریت نکنند در آینده ای نه چندان دور مشکلات شان بیشتر و پیچیده خواهد شد. چه فایده ای دارد به مسائل گذشته چنگ آویختن و باید آ نها مشق زندگی را در صفحات باقی مانده عمر خود دقیق و تا حد امکان بی غلط بنویسند. از تعارض و تقابل نمی توان به تفاهم رسید.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی