زن 20 ساله که برگه شکایت از همسرش را در دست داشت و مدعی بود مورد ضرب و جرح قرار گرفته است سرگذشت خود را درس عبرتی برای دختران بلندپرواز دانست و به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: کوچک ترین عضو یک خانواده پنج نفره بودم. پدرم شغل مشخصی نداشت و با انجام کارهای خلاف قانون زندگی را می گذراند او گاهی به خرید و فروش مواد مخدر روی می آورد و همین موضوع همواره موجب نگرانی مادرم می شد.

او می ترسید هر لحظه پدرم گرفتار قانون و زندانی شود این گونه بود که ما هیچ وقت در خانه رنگ آسایش و آرامش را به خود نمی دیدیم از سوی دیگر آشفتگی در زندگی ما موجب شده بود تا همه آرزوهایم سرکوب شود و هیچ گاه به خواسته های دوران کودکی و نوجوانی نرسم دو خواهر بزرگ تر از من نیز همین شرایط را داشتند اما اعتراضی هم نمی کردیم.

روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که در سن 16 سالگی پسر خاله ام در حالی از من خواستگاری کرد که دو خواهر بزرگ ترم هنوز ازدواج نکرده بودند با وجود مخالفت های مادرم تصمیم به ازدواج با «یاسین» گرفتم چرا که فکر می کردم با ازدواج از شرایط سخت زندگی با پدر و مادرم رها می شوم و به آرزوهایم دست می یابم خواهرانم نیز برای خوشبختی من با این موضوع مخالفتی نکردند و من به عقد پسر خاله ام درآمدم اما تصور من از زندگی زیر یک سقف کاملا اشتباه بود چرا که هیچ گونه شناخت و آگاهی از یک زندگی مشترک نداشتم، یاسین هم جوانی سخت گیر و به شدت وسواسی بود او برای هر موضوع کوچکی مانند شست و شو و رفت و آمد با دوستانم مرا سرزنش می کرد و گاهی مورد تمسخر قرار می داد. رفتارها و بهانه گیری های بی مورد او مرا به تقابل با او کشاند به طوری که دیگر از حرف ها و حرکاتش کلافه شدم و سعی کردم مانند خودش رفتار کنم همه این ها در حالی بود که به دلیل نداشتن راهنمای درستی در زندگی هر لحظه بر اختلافات ما افزوده می شد تا جایی که کارمان به مشاجره و درگیری می انجامید اگرچه به خاطر پسر دو ساله ام تا مدتی همدیگر را تحمل کردیم ولی عاقبت این قهر و آشتی های بی اساس تا آن جا پیش رفت که تصمیم به طلاق گرفتم تا دوباره برای رسیدن به آرزوهایم تلاش کنم چرا که دیگر هیچ احساس و علاقه ای به یاسین نداشتم و فکر می کردم با جدایی از او به سعادت خواهم رسید اما نمی دانستم که شرایطم بعد از طلاق بدتر خواهد شد و همواره دیگران به قصد سوء استفاده برایم دلسوزی خواهند کرد خلاصه درحالی که 19 سال بیشتر نداشتم در یک فروشگاه مشغول کار شدم و همان جا بود که با «شایان» آشنا شدم او جوانی شیک پوش وامروزی بود و از این که با نگاهی عاشقانه برایم دلسوزی می کرد احساس خوبی داشتم بعد از مدت کوتاهی ارتباط تلفنی بالاخره به عقد موقت «شایان» درآمدم و با پس اندازی که داشتم منزلی را رهن کردم تا او به راحتی بتواند به خانه ام رفت و آمد کند ابتدا فکر می کردم در مسیر خوشبختی قرار گرفته ام اما طولی نکشید که خانواده شایان در جریان ازدواج پنهانی پسرشان قرار گرفتند و او را وادار کردند تا از من جدا شود از آن روز به بعد ورق برگشت و بداخلاقی ها و کتک کاری های شایان شروع شد الان هم پس از آن که به یک بهانه واهی کتکم زد مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت ...

شایان ذکر است به دستور سرهنگ محمدصادق عابدی (رئیس کلانتری قاسم‌آباد) پرونده این زن جوان در دایره مددکاری کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفت.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید

 

وبگردی