نهفته های ناگفته در چشمان همسر هاشمی رفسنجانی

به یاد می آورم که خانم عفت مرعشی همسر مرحوم مغفور آیت الله هاشمی رفسنجانی هنگامی که که در نخستین مصاحبه خود، از ماجرای ترور Assassination همسرش به دست تروریست Terrorist های فرقان سخن می گفت ، بیش از شرح ماجرا نوع بیان او توجه تحلیل گران رسانه را به خود جلب کرد . خانم مرعشی در پاسخ به پرسش خبرنگار که چطور شد که شما مانع اقدام تروریست ها شدید؟ گفت : تروریست ها قصد داشتند آقای هاشمی را ترور کنند و من دخالت کردم و وقتی دیدم که می خواهند دست به جنایت Crime بزنند با فریاد محافظ ها را صدا کردم و در حالی که تروریست ها را عقب می زدم خودم را روی آقای هاشمی انداختم تا نتوانند به ایشان شلیک کنند .

در لحن گفتار و سخن خانم مرعشی چنان صمیمت و سادگی و صداقتی موج می زد که گویی کاری عادی و معمولی انجام داده ، او جان و تنش را پناه کسی کرده بود که عاشقانه دوستش می داشت ، برایش بسیار محترم بود و بزرگ بود و انگار که جان پناهی او در برابر هر آن چه که اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی ) بود ، ناچیز می نمود . شیر زن توفنده ی تنها شده که تویی : عفت مرعشی !

نیز باید از عکاس هنر Art مند و توانمندی که با ثبت این تصویر آن را جاودانه کرده یاد و تشکر کرد که متاسفانه نامش را نمی دانم . در قاب تصویر ، چهره خانم مرعشی ، نقطه ای به شیوه خط زیبای نستعلیق را تداعی می کند ، درست مانند نقش " نقطه " در خط نستعلیق که خوانش حرف نقطه دار بدون " نقطه" ممکن نیست و راستی که خوانش هاشمی بدون عفت مرعشی ناقص خواهد بود و یاد دارم که خود آیت الله هاشمی (ره) در مصاحبه ای به این نکته مهم اشاره کرده بود که خانم (مرعشی )رسیدگی به بچه ها را برعهده داشتند و من مبارزه می کردم .

انگار چشمان این زن نستوه به زبان حال میگویند : " می گریم تا نگویم ناگفته هارا " ! او می داند که چه کسانی و چرا جفا و ستم کردند به هاشمی و گرچه سود و بهر ه ای نصیبشان نشد .

نهفته های ناگفته در چشمان همسر هاشمی بسیارند و او به قول مولانا : "یک سینه سخن دارم وین شرح دهم یانه "؟

ولی صبر و شکیبایی ، تحمل و مدارا ، خردمندی و صلاح اندیشی که در مکتب هاشمی آموخته است ، بر رود خروشان ناگفته های عفت مرعشی سد میزنند.

زبان حال او می تواند چنین باشد :

بگذار تابگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد 

داند که سخت باشد قطع امیدواران

چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت 

اندوه دل نگفتم الّا یک از هزاران

چندت کنم حکایت ، شرح این قدر کفایت 

باقی نمی توان گفت الّا به غمگساران          

                                                        سعدی

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی