زن جوان که به امید یافتن راهی برای رهایی از اخاذی های دخترخاله اش وارد کلانتری شده بود درحالی که از شدت نگرانی بریده بریده حرف می زد، به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در یک خانواده 8 نفره زندگی می کردم . پدرم سنگ کار ساختمان بود، به همین خاطر هزینه ها و مخارج زندگی را به سختی تامین می کرد تا این که پسر یکی از دوستانش مرا در سن 18 سالگی خواستگاری کرد. پدرم که می دانست «مهرداد» یک طبقه ساختمان 50 متری در پشت بام منزل پدرش ساخته است، اصرار کرد تا با او ازدواج کنم.

این درحالی بود که «مهرداد» نه تنها ظاهر خوب و اخلاق مناسبی نداشت بلکه 12 سال هم از من بزرگ تر بود. با این وجود پدرم که معتقد بود او به دلیل داشتن خانه ای در حاشیه شهر پولدار محسوب می شود مجبورم کرد تا با «مهرداد» ازدواج کنم. هنوز چند هفته از مراسم عقدکنان نگذشته بود که بهانه گیری های همسرم شروع شد. او بی حوصله و بی انگیزه بود اما من دختری پر هیجان بودم و دوست داشتم به تفریح و گشت و گذار بروم. پدر ومادرم وقتی فهمیدند علاقه ای به او ندارم، مراسم عروسی را به راه انداختند تا شاید با زندگی زیر یک سقف به یکدیگر علاقه مند شویم. با این وجود من همه خواسته ها و هیجاناتم را سرکوب می کردم تا در کنار مهرداد زندگی کنم. چند سال بعد وقتی از بارداری ناامید شدم بهانه خوبی یافتم و از مهرداد جدا شدم ولی دیگر جایی در خانواده ام نیز نداشتم. به همین خاطر در یک شرکت خصوصی کاری برای خودم دست و پا کردم و برای مدتی تصمیم گرفتم در کنار دخترخاله ام زندگی کنم. او نیز از شوهرش طلاق گرفته وبا 2 فرزند کوچکش زندگی می کرد. در این میان من که به دخترخاله ام اعتماد کرده بودم هر موضوعی را که در محل کارم اتفاق می افتاد و یا روابطی را که با دیگران داشتم، برایش بازگو می کردم. در واقع او محرم اسرارم بود تا این که مدتی بعد خودم منزلی را اجاره کردم و تصمیم گرفتم با مردی که به خواستگاری ام آمده بود ازدواج کنم. «حسین» مردی با اخلاق و بسیار با ادب بود به همین خاطر خیلی زود زندگی مشترک را با او آغاز کردم. از سوی دیگر دختر خاله ام که متوجه ازدواج من شده بود به حسادت پرداخت و تهدیدهایش را شروع کرد. او می گفت باید بخشی از هزینه های زندگی او را تامین کنم وگرنه مجبور می شود همه اشتباهاتی را که در دوران بعد از طلاق داشته ام برای همسرم بازگو کند. من هم که نمی خواستم زندگی جدیدم متلاشی شود به خواسته هایش تن می دادم تا این که چند روز قبل همسرم مقداری طلا برایم خرید. وقتی دختر خاله ام در جریان قرار گرفت تهدید کرد که باید طلاهایم را به او بدهم ونزد همسرم چنین وانمود کنم که آن ها را گم کرده ام؛ دیگر از این وضعیت خسته شده ام و تصمیم گرفتم که ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار زیر را از دست ندهید:

اعلام وضعیت بحرانی در ریگان / مراکز درمانی در حالت آماده باش قرار دارند

صدور و اجرای حکم ۵ نفر از اعضای گروه تروریستی انصارالفرقان

ماجرای خبر بمب گذاری در مجتمع لاله پارک تبریز

دستگیری یکی از عناصر مسلح گروهک تروریستی پژاک در بانه

مرگ دختر 4 ساله که سرش 2 برابر حالت طبیعی بود + عکس

سواستفاده از عنوان دفتر مقام معظم رهبری در زاهدان

واکنش پلیس به خبر تیراندازی به کولبران در کردستان

قتل در باشگاه بیلیارد میدان رازی تهران+ عکس

پرماجرا شدن یک تصادف ساده در اصفهان/ راننده عصبانی پلیس را زیر گرفت و ...

تجاوز 5 جوان به دختر نوجوان در برابر چشمان نامزدش در آبادان + عکس

دختر خاله ام می خواهد از ارتباط های من با همکارانم به شوهرم بگوید و ...

شوهرم را دوست نداشتم / از روزی که ساسان را دیدم همه چیز تغییر کرد و ...

اسیدپاشی به پسر 19 ساله درنیمه شب چهار شنبه تهران + عکس

سقوط وحشتناک کودک ۵ ساله از تراس خانه در گرگان

راز ارتباط زن شوهردار با شایان در حاشیه قتل نگبهان یک موسسه خیریه لو رفت + عکس

عهد زشتی که زن و شوهر جوان از شب عروسی بستند!

مرگ زن باردار با نیش عقرب در کرمان / این زن به بیمارستان شهر انتقال یافت ولی ...

راننده عصبانی پسر 17 ساله را در خیابان نواب زیر گرفت و کشت + عکس

قتل در خیابان یک طرفه! + عکس

قتل ناموسی در بلوار ابوذر تهران

بلای وحشتناکی که در شمال بر سر فاطمه 23 ساله آمد

درگیری گسترده در شهرک مهدیه / نیروهای چند کلانتری به محل اعزام شدند + عکس

خبری جدید از دادگاه پرونده پزشک تبریزی

 

وبگردی