به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از عصر دوازدهم اردیبهشت 94 به دنبال شکایت یک زن جوان در کلانتری پیشوا ورامین در دستور کار پلیس Police قرار گفت. زن 30 ساله به نام آرزو به پلیس گفت: پسر یک ساله و نیمه ام به نام امین را در یکی از خیابان های پیشوا داخل پراید گذاشته بودم تا خرید کنم اما وقتی بازگشتم خبری از پسرم نبود. گمان می کنم یک نفر پسرم را دزدیه است. تلاش برای پیدا کردن سرنخی از پسربچه گمشده آغاز شده بود که پلیس در تحقیقات مقدماتی به درگیری های دنباله دار آرزو و شوهرش خسرو پی برد و دریافت این زوج مدتی است به شدت با هم درگیر هستند. در این بین زن جوانی در حالی که اشک می ریخت بار دیگر به کلانتری رفت و رازی را برملا کرد. وی گفت: من خودم پسرم را به دایی شوهرم به نام پیام سپردم تا او را سر به نیست کند. اما حالا پشیمانم.
به دنبال اظهارات تکان دهنده این زن پیام 35ساله بازداشت شد و به قتل Murder پسر بچه خردشال اعتراف کرد. وی گفت: از همان سال های اولی که خسر و آرزو با  هم ازدوا ج کردند مدام با هم درگیر بودند. من چندین بار برای وساطتت به خانه آن ها رفتم تا با هم آشتی کنند. پس از مدتی وقتی درد دل های زن جوان را شنیدم دلم برایش سوخت و ارتباط ما با هم نزدیک تر شد. خسرو و آرزو در یک خانه و جدا از هم زندگی می کردند و من خیلی از روزها در غیاب خواهرزاده ام به دیدن آرزو می رفتم تا اینکه آرزو باردار شد. وقتی خسرو به این ماجرا پی برد به آرزو مشکوک شد. به دنیا آمدن امین هم اوضاع را بدتر کرد تا اینکه خسرو تصمیم گرفت از پسربچه آزمایش DNAبگیرد. من وآرزو که وحشت داشتیم تا راز ارتباط پنهانی مان برملا شود تصمیم گرفتیم تا پسربچه را سر به نیست کنیم. من پسربچه را کشتم و جنازه اش را به داخل یک چاه 18 متری در حاشیه ورامین انداختم.
با اطلاعاتی که این مرد به پلیس داد بقایای جنازه پسر خردسال از عمق چاه کشف شد و آرزو و پیام بازداشت شدند. در این بین همسر آرزو که به مواد مخدر Drugs اعتیاد داشت فوت کرد. با مرگ این مرد دادستان برای آرزو و پیام درخواست مجازات کرد. به این ترتیب آن ها دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی Judge اصغر عبداللهی و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستادند.
در ابتدای این جلسه آرزو در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: من واقعا نمی دانستم که پیام قصد کشتن Killing پسرم را دارد. او گفته بود امین را سر راه می گذارد و یا او را به یک دلال می فروشد. به همین خاطر به او اعتماد کردم و پسربچه را به او سپردم. به دروغ به پلیس گفتم پسرم دزدیده شده است.
این زن که به شدت اشک می ریخت گفت: اشتباه کردم و حالا هم دفاعی ندارم.
پیام نیز قتل را گردن گرفت و گفت: من از ترس آبرویم پسربچه را کشتم. دستمالی را دور گردنش پیچیدم تا خفه شد. سپس جنازه اش را به چاه انداختم. من هیچ وقت فکر نمی کردم راز رابطه پنهانی ما فاش شود.
سپس قضات دادگاه ادامه جلسه را غیرعلنی و پشت درهای بسته برگزار کردند تا با پایان جلسه وارد شور شوند و حکم صادر کنند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی