دامادی که پس از عقد فهمید عروس خانم زیبا نیست! کاش روز خواستگاری تعارف نمی کردیم!
رکنا: فقط عاشق چهره اش شده بودم و هیچ چیزی به جز زیبایی اش برایم مهم نبود.
مرد جوان نه راه پس دارد و نه راه پیش. از کاری که کرده بشدت پشیمان است و نمیداند افتضاحی را که بالا آورده چطور درست کند. حتی جرات ندارد به کلمه طلاق در ذهنش فکر کند، چه برسد به اینکه آن را بر زبان بیاورد. از وضعیتی که با ندانمکاری خودش درست کرده خسته شده و خوب میداند دیگر توان ادامهاش را ندارد. مهربانی و متانت همسر دست و پایش را بسته و روی آن را ندارد که بگوید بیا از هم جدا شویم، چون زن رویاهایم نیستی.
یک سال از عقد مهدی و افسانه میگذرد. با اینکه خانوادهها منتظر برگزاری جشن عروسی هستند، اما او هر بار با بهانههای مختلفی تاریخ مراسم را عقب میاندازد.
مرد جوان که برای راهنمایی شدن به اتاق مشاوره دادگاه آمده، میگوید: «فکرش را هم نمیکردم اینطوری ازدواج کنم. من خیلی روی مساله ازدواج حساس بودم، اما همه چیز خراب شد.»
مهدی بهخاطر عقاید خاصی که دارد، حاضر نبود با هر دختری ازدواج کند و یک شرط برای خانوادهاش گذاشته بود. مهمترین شرطش هم این بود که طرف مقابلش مذهبی و زیبا باشد. به خواهر و مادر و زنان فامیل سفارش کرده بود که دختری با این مشخصات میخواهد و اگر غیر از این باشد قبول نمیکند. چند مورد هم پیدا شد که اغلبشان باب دل مهدی نبودند و همه را رد کرد.
«یک روز دخترعمهام گفت یکی از دوستانش همین مشخصات را دارد. من هم خیلی روی شرع و عرف حساس بودم و دلم نمیخواست خارج از شرع دختر را ببینم، از دخترعمهام خواستم با آن دختر جایی با هم قرار بگذارند تا بتوانم او را از دور ببینم. روز قرار از فاصله دوری دختر را دیدم. وضعیت حجابش خوب بود و خوشم آمد. همان چیزی بود که میخواستم. قد و ظاهرش هم به نظرم خوب بود و مشکلی نداشت، اما صورتش را خوب ندیدم. برای همین تصمیم گرفتم دوباره از دخترعمهام بخواهم یک قرار دیگر بگذارد تا صورت افسانه را ببینم. دوباره قرار گذاشت و همدیگر را دیدیم. باز هم صورتش را پوشانده بود و به همین دلیل خیلی خوب نتوانستم ببینم، اما به نظرم آمد صورت قشنگی دارد و پسندیدم. او هم من را پسندید و همانجا پیش دخترعمهام که حضور داشت، چند کلمهای با هم صحبت کردیم و بعد با گرفتن شماره تلفن خانه افسانه قرار شد به خواستگاری برویم و همه چیز تمام شود. موضوع را به مادرم گفتم و او هم با مادر افسانه تماس گرفت و قرار گذاشت. روز خواستگاری همه چیز بخوبی پیش رفت و مشکلی پیش نیامد. دو روز بعد قرار شد صیغه محرمیتی بخوانیم و یک ماهی با هم رفت و آمد داشته باشیم تا بیشتر با خلق و خوی خانوادههایمان آشنا شویم. صیغه محرمیت که خوانده شد، ته دلم خیلی خوشحال بودم که بالاخره زن مورد علاقهام را پیدا کردهام.
روزهای اول بیشتر با تلفن و پیامک با هم ارتباط داشتیم. اما دوست داشتم با هم بیرون برویم. با افسانه تماس گرفتم و گفتم که دو ساعت دیگر به خانهشان میآیم. آماده شود تا با هم بیرون برویم. وقتی به خانهشان رسیدم، خودش در را باز کرد و برای اولینبار بود که او را بدون حجاب میدیدم و از دیدنش خیلی جا خوردم.»
اولین بار بود که مهدی چهره همسرش را میدید. مات و مبهوت به او زل زده بود و نگاهش میکرد. باورش نمیشد این همان دختری است که برای زندگی با او زیر یک سقف لحظهشماری میکرد. انگار که یک سطل آب روی سرش ریخته بودند و نمیتوانست واکنشی نشان دهد. ظاهر همسرش آن چیزی نبود که فکرش را میکرد و کاخ تصورات مهدی یکباره نابود شده بود. دخترک زمین تا آسمان با چیزی که دیده بود فرق داشت.
در ذهنش مدام به دختران خوشبر و رویی فکر میکرد که خانواده برای ازدواج به او پیشنهاد داده و او براحتی رد کرده بود. حالا چیزی که مقابل چشمش بود، دختری معمولی بود.
«چیزی نمانده بود همانجا از شدت ناراحتی بمیرم. خیلی خودم را کنترل کرده و چیزی نگفتم. حالم بد بود و مانده بودم چه کنم. بعد از آن دیگر کمتر سراغ افسانه میرفتم و جواب تماسهایش را هم یکی در میان میدادم. مثل برج زهرمار شده بودم. تصمیم گرفتم همه چیز را تمام کنم، اما هر چه با خودم کلنجار رفتم، نتوانستم دل افسانه را بشکنم. دو ماه بعد مادرم گفت زودتر عقد کنیم. من هم بهرغم میل باطنیام قبول کردم. بعد از عقد باز هم به افسانه خیلی محل نمیدادم و به بهانههای مختلف سعی کردم کمتر با افسانه روبهرو شوم.
او دختر خوب و مهربانی است، اما هر کاری میکنم به دلم نمینشیند. جالب اینکه همه فامیل به مادرم یا خودم میگویند که خوش به حالت با این عروسی که نصیبت شده، یکپارچه خانم است، اما این حرفها توی گوشم نمیرود. همه میگویند اگر طرف زشت باشد اما اخلاقش خوب باشد، خوبی اخلاقش زشتی قیافهاش را میپوشاند، اما از من برنمیآید و نمیتوانم. خسته شدهام از بس فیلم بازی کردهام. بیچاره افسانه بسیار احساساتی و عاطفی است و بارها علاقهاش را به من ابراز کرده، اما من هیچ واکنشی نشان ندادهام.
دختر بیچاره هیچ اعتراضی هم نمیکند. در این یک سال که از عقدمان میگذرد، یک بار هم نشده او را بیرون ببرم. میدانم که عذاب میکشد، ولی بر زبان نمیآورد. از این وضع خسته شدهام. هر چه بیمحلی میکنم، افسانه و خانوادهاش باز هم به من احترام میگذارند، اما دست خودم نیست. نمیتوانم با ظاهر افسانه کنار بیایم. قیافه برای من مهم است.»برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
دوست خوب ,زندگی فقط تماشا به یک قاب عکس زیبا نیست که عدم زیبایی صورت همسر, اینقدر باعث شکست شما بشود . ظاهرا برخی انسا نها بدنبال همسر نیستند .بدنبال یک معشوقه هستند . و بی دلیل اقدام به ازدواج می نمایند . از من می شنوی از زنان زیبا روی پرهیز کن که بلا خیز بوده و چند صباحی بیشتر شما را دلخوش نمی سازد . اگر همسرتان دلسوز ,مهربان , اصیل و وفادار هستند و می تو اند برایت همراه و دوستی خوب در زندگی باشد , به احساسات زود گذر غلبه نموده و اجازه بده کنارت باشد .چون زندگی شوخی بردار نیست و همیشه شانس به آدم رو نمی کند .
ظاهرزيبا نمی آیدبه کارحرفی ازمعنا اگرداری بیار
من اگه ازدواج کنم و صورت همسرم هم زشت باشه تا اخر پاش میمونم چون قیافه برای من هیچ ارزشی نداره شعار نیست این حقیقت زندگی منه باطن طرف برا من خیلیییییییییییییییییییییییی مهمه
خاک بر سرت چرا دیگه عقد کردی؟ بیچاره دختر مردم... ولی الان جدا بشی خیلی بهتره
اقا مهدی سلام ذهنتا خراب نکن مطمئن باش خوشبخت میشی چون زن خیلی زیبا اگه حجب وحیا نداشته باشد مال مردم است نه برای شوهرش فلذا دلت را خوب کن با وسوسه های شیطانی مبارزه کن مطمئن باش افسانه خانم همسر خوبی برات خواهد بود بقول قدیمیها دختر پشت ابره اگه ابرها کنار برن آسمان زیباست به مرور زمان با رابطه های دوستی وحسی افسانه خانم خوب میشه /خداوند بچه های خوشکلی بهت میده که همه افسوس زندگی شما را میخورن / توکل بر خدا کن واستارت ابراز محبت وصفا را بزن /
خیلی بی عرضه و نامردی
جواب این کار ناپسنده تو خدا میده
برو سر خونه و زندگیت و از زندگیت راضی باش و توکل کن به خدا
صورت معمولی و اخلاق خوب خیلی با ارزش تر از صورت زیبا و اخلاق بد است
واقعا که جای تاسف داره
متاسفانه در ایران این موارد بسیار زیاد است ای کاش واسه جوونا شرایطی فراهم میشد که میتونستن قبل از ازدواج بخوبی همدیگر رو ببینن در شهرستانها و همچنین در خانواده هایی که سنتی فکر میکنن اجازه نمیدن فرزندانشون قبل از عقد حتی با نامزدشون رفت و آمد داشته باشند لذا بعد از عقد تازه میفهمن که چه اشتباهی رخ داده .
متاسفانه فقط به فکر صورت زیبا زندگی رو ویران میکنه بنظر الان وقت ازدواج این آقا نیست هنوز به بلوغ فکری نرسیده ،
اتفاقا این دوره زمونه زیبایی خیلی اهمیت پیدا کرده نمیبینین خانما چه عمل هایی میکنن و پسرا هم همه دنبال زیبایی هستن من جرات و پول ندارم وگرنه عمل میکردم
بابا فکر کردی اینا که تو خیابون میبینی خوشگلن؟ زن حیا و عفت داشته باشه، خانو باشه یعنی زیبایی رو با پول میشه خرید. باور نداری یه سر ببرش ارایشگاه
اگه اون ظاهر سانتافه ها تو خیابون رو فکر میکنی زنن که اشتباه فکر میکنی الان خدا داره امتحانت میکنه از من میشنوی دل دختر مردم رو نشکون وگرنه خدا بد جوری میذاره تو کاسه ات که تا آخر عمر هر ثانیه اش از خدا مرگ رو آرزو کنی این رو رو از روی تجربه میگم نه از داستان و توهم اگه فکر میکنی که آدم براهی هستی وگرنه که از هفت دولت آزادی !!!!!!!
اگر اصلا" نمی توانی کنار بیایی بهتراست زودتر جدا شوی تا بعد از مدتی که بیچاره افسانه بیشتر دلش بشکنه .
شما اگر این کار را بهم بزنید جنایتکار هم بدتر خواهید بود. شما نرمال نیستید این دیوانگیها را کنار بگذار وبیش از این مرد ازاری نکن با زنت عروسی کن
از هول هلیم می افتیم تو دیگ
من هم همین مشکل را دارم
اما تصمیم گرفتم توکل به خدا پیش برم و برای عفاف و پاکدامنی و مهربانی همسرم شاکر باشم
متاسفانه همین نظرها و سطحی نگری ها بعضی ها هست که بجای کمک به اون طرف بهش طعنه میزنن. گیریم از سر ترحم و دلسوزی با اون دختر ازدواج کرد و خود اون دختر یا اطرافیانش نباید راضی باشن به این زندگی که به چشم یه عجوزه دیده بشه تا اخر عمر . اونایی که میگن ظاهر مهم نیست واقعا حرفشون درست نیست چون زیبایی پله اول هست و هر کسی زیبایی رو یجور میبینه . زیبایی عادی میشه تو زندگی ولی زشتی هرگز . من تجربه کردم که میگم .پس گول حرفا کسی رو نخورین که بدون پسند ظاهر جلو برین که سخت پشیمون میشین
سلام عزیزم شما فکر کردی اگر همسر شما هر چقدر هم زیبا باشد ممکن است در تصادف رانندگی که مقصر خود شما باشید این ظاهر زیبا را از دست بدهد و دچار سوختگی شود . اونوقت شما آیا همسر که زیبا بود گرفته بودی حالا به خاطر رانندگی شما زشت شده است طلاق می دهی این خیلی بی انصافی است . خیلی ها اینطور فکر می کردند ممکن است همسر زیبای شما سرطان بگیرد و موها و زیبایی هایش را از دست بدهد عزیزم اگر زیباترین زن جهان و مرد جهان با هم ازدواج کنند طبق تحقیقات فقط 6 ماه به خاطر زیبایی می توانند همدیگر را تحمل کنند . حماقت نکن
متاسفانه بعضیا کمک که نکردن کارو بدترم کردن
منم دقیقا در همین شرایط قرار دارم اما هنوز عقد نکردیم حتی نامزدم نیستیم مجازی باهم اشنا شدیم خیلی دختر خوب مهربون با درک و شعور و پاک و مذهبیه قبل از اینکه قیافه شو ببینم خیلی بدلم نشست بعد که جلوتر رفتیم و دیدیم این علاقه دوطرفه اس عکس منو دیده بود ولی من نه تا اینکه بعد از کلی اصرار عکسشو فرستاد وقتی عکسشو دیدم کلا وجودم یخ کرد یجوری رفتار کردم که متوجه نشه کلی با خودم کلنجار رفتم نمیتونستم دلشو بشکنم بلاخره با کلی فکر کردن خودمو راضی کردم الان حدود دو سه ماهه میگذره از اشناییمون خیلی دوسم داره ولی هرچی که پیش میرم واقعا نمیتونم با قیافه اش کنار بیام اگرم ولش کنم دلش میشکنه اگرم همینجوری پیش برم هم بحودم ظلم کردم هم به اون چون هنوز اون کسایی رو که میحاستم و عروس شدن میبینم حالم بد میشه این خوب نیست با منی ازدواج کنه که عمیقا دوسش ندارم تصمیم دارم تمومش کنم ولی یحوری که کمترین اسیب و ببینه یا یکاری کنم خودش ازم زده بشه شمایی که میگین باید ازدواج کنه این ظلمه در حق اون دختر درسته الانم طلاق بگیره بهش ظلم شده ولی ممکنه با کسی اشنا بشه که واقعا دوسش داره خیلی بهتر از اینه با مردی زندگی کنه که دوسش نداره
هرکسی یه الویتهای داره برا ازدواج پس اینکه ادم بخاد یه همسر زیبا داشته باشه دلیل نمیشه بگی به بلوغ عقلی نرسیدی
من خودم باهیچ دختری نبودم گفتم خدایا من رابطه حرام با هیچ دختری برقرار نمیکنم ولی در عوض یه دختر خوب و زیبا نصیبم کنه
یه صورت زیبا شاید برات عادی بشه ولی یه صورت زشت هیچوقت عادی نمیشه
بعدم اون صورت از نظر من زیبا نیست ولی ممکنه از نظر یه نفر دیگه زیباترین باشهپس باشه برا اونکه قدرشو بدونه
گل گفتی