از ژنِ پدر، تو را چه حاصل | تأثیر وراثت در رشد اخلاقی فرزند

جیل ساتی مطلبی در سایت greatergood نوشته‌است که متن آن را طاهره‌سادات ملکیان  ترجمه کرده‌است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

معمولاً وقتی صحبت از تربیت فرزند می‌شود، والدین تلاش می‌کنند کودک را خوب تربیت کنند و از انواع و اقسام فنون تربیتی استفاده می‌کنند. ولی این نوشته و پژوهش‌های جدید نشان می‌دهند رشد اخلاقی در کودکان نیز تاحدی، ارثی است. اگر خودتان آدم اخلاقی‌ای نباشید، احتمالاً فرزندتان هم نمی‌تواند اخلاقی باشد. برای تربیت فرزند، باید ابتدا خودمان را تربیت کنیم!

تأثیر والدین بر رشد اخلاقی در کودکان چگونه است؟

پژوهشی جدید نشان می‌دهد که کلیدِ رشد اخلاقی کودکان، در دریافتِ والدین از همدلی و بی‌عدالتی قرار دارد.

آیا می‌خواهید فرزندی را پرورش دهید که درکی قوی از درست و غلط داشته باشد؟ ممکن است بخواهید این کار را از طریق پرورش اخلاق شخصی و همین‌طور، همدلیِ خودتان آغاز کنید.

پژوهش جدیدی در دانشگاه شیکاگو حکایت از این دارد که میزان حساسیت والدین نسبت‌به احساسات افراد و بی‌عدالتی، می‌تواند بر رشد اخلاقیِ اولیه در فرزندان‌شان اثرگذار باشد.

جین دِسِتی، عصب‌شناسِ رشد و همکارش، جیسون کاوِل، گروهی از کودکان یک‌ساله را به آزمایشگاه آوردند تا واکنش اخلاقی آن‌ها را نسبت‌به موقعیت‌های اخلاقی مورد آزمایش قرار دهند. هفتاد و سه کودکِ نوپا، تصاویر تلویزیونیِ زنده‌ای را مشاهده کردند که در آن، اشخاصی مشغول کمک‌کردن و سخاوتمندی بودند (رفتارهای جامعه‌پسند) و گروهی دیگر مشغولِ هل‌دادن، انداختن کسی و تنه‌زدن (رفتارهای ضد اجتماعی). در همین حال، پژوهشگران، حرکات چشم کودکان نوپا را زیرنظر قرار داده بوند و خصوصیاتِ امواج مغزی‌شان را از طریق نوار مغز، مورد سنجش قرار دادند.

سپس پژوهشگران، تصاویر عروسک‌هایی را روی صفحۀ نمایش که نمایندۀ دو شخصیتِ «خوب» و «بد» بود، نشان دادند و ثبت کردند که هرکدام از این کودکان نوپا به کدام‌یک از این تصاویر، از خود اشتیاق نشان می‌دهند. این کودکان یک بازی مشترک انجام دادند که در آن، دو عروسک به آن‌ها داده شد تا با آن بازی کنند و سپس از آن‌ها خواسته شد که یکی را به اشتراک بگذارند.

قبل از این آزمایش، والدین این کودکان، پرسشنامه‌هایی را برای ارزیابی دربارۀ ارزش‌هایشان راجع‌به همدلی، عدالت و انصاف تکمیل نمودند. والدین همچنین به پرسش‌هایی دربارۀ آنچه از خلق‌وخوی فرزندان‌شان مشاهده نمودند و نیز اطلاعات کلی مربوط به مشخصات فردی، پاسخ دادند.

نتایج بررسی‌های پژوهشگران نشان می‌داد که خصوصیات امواج مغزیِ تمام این کودکان نوپا، زمانی‌که شاهدِ دو رفتار متعارض ــ یعنی مطلوب اجتماع و ضد اجتماع ــ باشند، متفاوت خواهد بود، و چشمان آن‌ها بیشتر دنبالِ افراد مطلوب اجتماع بود. نتیجه‌ای در مطالعاتی نظیر این نیز حاکی از آن است که کودکان حتی در سنین پایین، افراد اخلاق‌مدار را ترجیح می‌دهند.

بااین‌حال، این تفاوت‌ها در خصوصیات امواج مغزی در برابرِ افراد خوب و بد، به این منتج نمی‌شود که کششِ کودکان نوپا [به‌طور حتمی] به‌صورتِ مطلوب جامعه است، همان‌طور که خیلی از آن‌ها به عروسک‌های ضداجتماعی تمایل داشتند.

درمقابل، کودکانی که عروسکِ «خوب» را ترجیح داده بودند، خصوصیات امواج مغزی متمایزی در نوار مغزی‌شان داشتند؛ موردی که در ۴۰۰ هزارم ثانیه، دارای افزایش بیشتری از عملکرد بعد از مشاهدۀ رفتار خوب و بد کارتونی بود. در تحلیل‌های بعدی، پژوهشگران دریافتند که این افزایشِ واضح و متمایز در عملکرد، از طریق حساسیت والدین به عدالت، پیش‌بینی‌پذیر می‌شد. نتیجه‌ای که دِسِتی را حیرت‌زده کرد.

«همۀ نوزادان، بین خوب و بد تمایز قائل‌اند؛ این چیزی است که مطالعات بسیاری آن را نشان می‌دهد، ولی این واکنش ثانویه‌ در مغز، نسبت‌به نظر والدین درمورد عدالت، در تغییر است. گمان می‌کنیم این موضوع، به اَشکال پیچیده‌تری از استدلال مربوط است.»

دِسِتی می‌گوید: «به‌ نظر می‌رسد که جهش عملکرد مغز، حاکی از آن است که کودکان نوپا، به‌جای این‌که صرفاً به رفتار خوب و بد توجه کنند، آن را مورد ارزیابی قرار می‌دهند. با وجود این، اصلاً روشن نیست که نظرات والدین چطور می‌تواند بر این روند تأثیر بگذارد.» دِسِتی حدسش این است که شاید این جهش، به عللِ ژنتیک یا زیست‌شناختی باشد، یا ترکیبی از تأثیرات زیست‌بوم اجتماعی کودک و ژن‌هایی که به او به ارث رسیده است. این‌طور به‌نظر می‌رسد که گرایشات و امیال والدین، بر مشارکت کودکان نوپا تأثیر دارد. پژوهشگران دریافتند که سطوح بالاتر همدلیِ شناختی، یا تواناییِ درنظرگرفتن دیگری در چشم‌انداز فکری، و نیز سطوح بالاتر خودکنترلیِ کودک ــ مثلاً توانایی‌شان برای آرام‌کردنِ خود ــ افزایش رفتارهای مشارکتی را در بازی‌های مشارکتی، پیش‌بینی[‌پذیر] می‌کند، هرچند معقول به نظر می‌رسد کودکانی که در خودآرام‌سازی‌ توانایی دارند، در مشارکت بهتر خواهند بود.

به گفتۀ دِسِتی، نهایتاً، مشارکت برای کودکان دشوار است، لذا خودآرام‌سازی موجب تسکین رنجش احساسی می‌شود. چندان معلوم نیست که همدلی والدین، با چه سازوکاری بر این رفتار اثرگذار است. با این‌همه، این رفتار می‌تواند متأثر از ژنتیک یا اجتماع، یا هردو باشد.

جین دِسِتی

به هرصورت، به نظر می‌رسد که اجزای زیربناییِ رفتار اخلاقی ــ دست‌یافتن به افراد خوب و تمایل به مشارکت با دیگران ــ تا حدی به حالات مزاجی وابسته است و در همۀ بچه‌ها یکسان نیست. به گفتۀ دِسِتی، این نکته با برخی از اندیشه‌های رایج پیرامون رشد اخلاقی مغایرت دارد.

او می‌گوید: «غالباً وقتی پژوهش‌های مربوط به رشد را می‌خوانید، تمام کودکان شبیه به یکدیگر تلقی می‌شوند. ولی پژوهش ما نشان می‌دهد که چگونه رشد‌ اخلاقی، کمی پیچیده‌تر و دقیق‌تر از چیزی است که فکر می‌کردیم. این تفاوت‌های فردی را ما حتی در سنین خیلی کم نیز شاهد هستیم.»

شاید شگفت‌انگیز باشد که احساس همدلیِ والدین ــ یعنی توانایی به‌اشتراک‌گذاشتن احساسات با دیگری ــ بر رفتارهای مشارکتی در کودکان نوپا تأثیر می‌گذارد. به‌هرحال، این نتیجه، انعکاسی است از برخی پژوهش‌های دِسِتی دربارۀ بزرگسالان، که گواه از آن است که [همدلیِ] شناختی، به‌جای همدلی احساسی، پیش‌بینی‌کنندۀ درک و دریافت آن‌ها از اخلاق، عدالت و انصاف است.

البته این فقط یک پژوهش است. ولی دِسِتی قرار است در آینده‌ای نزدیک، نتایج پژوهشی دیگر را دربارۀ سنجش خصوصیات امواج مغزی در کودکان نوپای نظاره‌گرِ کارهای عادلانه و ناعادلانه تحلیل ‌کند. او امیدوار است که نمونه‌هایی از دی.‌ان.‌ای والدین را تحلیل کند تا دریابد که آیا ممکن است عاملی ژنتیکی وجود داشته باشد که تمایز در شیوۀ واکنش کودکان نسبت‌به موقعیت‌های اخلاقی را نشان دهد؟

هدف او، دریافتی بهتر از سازوکارهای دخیل در رشد اخلاقی است تا نهایتاً بتوانیم مسیر این رشد را به صورتی قطعی معین کنیم.

«اگر می‌خواهیم فرزندان‌مان نسبت‌به عدالت، حساسیت داشته باشند ــ که به باور من، اگر خواهان در صلح با هم زیستن هستیم باید این حساسیت را بخواهیم ــ و روشن است که از همان ابتدا، طرز برخورد یا شیوۀ مراقبت از فرزندان‌مان، می‌تواند در فهمِ آن‌ها از عدالت اثرگذار باشد. بنابراین ما خواستار توجه به این موضوعیم. این اتفاق برای همگان و برای جهانیان خوب است».