این مطلب از گروه وب گردی است و تنها جنبه سرگرمی دارد
بازیگری که از گور برگشت و همه را غافلگیر کرد
در ادامه سیر تحول شخصیت مالک در زخم کاری باز بازی بی نظیر جواد عزتی را می خوانید.
جواد عزتی که بازیگری را از بازی در آثار طنز آغاز کرد و درخشیدن در آثاری مانند قهوه تلخ و فیلم سینمایی هزارپا باعث شد تا کارگردانها به او به عنوان یک بازیگر با استعداد نگاه کنند در فضایی که تغییر در سبک بازی یک ریسک بزرگ به حساب میآید جواد عزتی با درخشش در آثاری مانند شنای پروانه، دوزیست و زخم کاری نشان داد بازی در نقشهای جدی برای بازیگران طنز به مراتب دارای ارزشها و پتانسیلهای بیشتری است.
عزتی به گواه تمامی نظرات و استقبال مخاطبان حضور متفاوتی در زخم کاری داشت تا جایی که میتوان به جرات گفت نقطه عطف کارنامه کاری او بازی در این سریال است. شخصیت مالک مالکی آنقدر از لحاظ شخصیتپردازی و شیمی نقش پربار و پر جزئیات است که تبدیل شدن آن به یک ضد قهرمان دوست داشتنی بر اساس الگوهای رایج در سینمای کلاسیک قابل نشانه گذاری است.
نگاهی به سیر تحول مالک در فصل اول زخم کاری نشان میدهد که او چگونه از یک شخصیت عادی و مطیع در برابر خواستههای حاج عمو تبدیل به یک غول بزرگ در برابر وارثان حاج عمو شد تا جایی که یک تنه در برابر هجوم ریزآبادیها دوام آورد. اگرچه مالک با کشتن حاج عمو و معاونت در قتلهای زنجیرهای داخل سریال به یک آدم خطرناک تبدیل شده بود اما وجه مثبت شخصیت او یعنی خانواده دوستی و تلاش برای زندگی بهتر با فرزندان و همسرش نشان میدهد در دنیای تاریک خلافکاران همواره نقاط روشنی وجود دارد که آنها را خاص و دوست داشتنی میکنند. بر خلاف بقیه شخصیتهای منفی سریال همچون ناصر و یا طلوعی در فصل دوم که چهره کریهی از یک انسان خودخواه و تمامیتخواه را عرضه میکنند مالک در یک بازی پیچیده برای کسب ثروت و قدرت سعی میکرد نگاهی جمعی و با سود جمعی را دستمایه فعالیتهایش قرار دهد.
همین موضوع باعث شد مالک هیچ گاه نفرت را از خودش بروز ندهد و اگر قتلی هم انجام میدهد بر اساس نیاز به بقا و حفظ شرایط موجود است. او حتی در آخرین قسمتهای فصل اول تلاش کرد مشکلاتش با خاندان ریزآبادی و منصوره و ناصر را بدون خونریزی حل و فصل کند و مصالحه را به جنگ ترجیح داد. در واقع سرشت واقعی مالک که یک روستا زاده بی آلایش بود اجازه نمیداد تا سیرت کثیف و خوی درندگی انسان در او هلول کند و گاه در قامت یک انسان سرخورده و پشیمان سعی میکرد اشتباهاتش را با یک رفتار جبران کننده به خوشی تبدیل کند. در ابتدای قسمت هفتم فصل دوم سکانسی هست از حضور مالک در خانه پیرزنی که مادربزرگ دختر کریم است. کریم که به دست مالک و به خاطر خطاها و جنایتهایش کشته شده بود حالا خانوادهاش در آستانه فروپاشی است و مالک برای آنکه آینده دخترش به نابودی کشیده نشود خانهای که در آن مستاجر بودند را برایشان خرید تا بتوانند زندگی آرامتری داشته باشند.
هر ضدقهرمانی در فضای داستانی یک نقطه ضعف انسانی دارد. در واقع بخش شفاف روحیه هر انسانی ایجاب میکند در کنار تیرگیهای ناشی از فشار زندگی به آنها پناه ببرد و مالک هم از این قاعده مستثنی نیست. او عاشق فرزندانش بود و مرگ دختر کوچکش او را به مرزی از باور رساند که باید در مقابل بدیهای زندگیاش بایستد و آنها را از بین ببرد. با همین فلسفه مالک در فصل دوم از ضد قهرمان تبدیل به یک قهرمان شد که در غیبت به سر میبرد و هر آینه این امکان وجود دارد تا علیه ظلمهای طلوعی و دار و دستهاش خروش کند. عنصر نگهدارنده سریال و سرپا ایستادن درام جذاب زخم کاری ۲ دقیقا در همین نکته نهفته است که مالک اگرچه حضور کمرنگی در قسمتهای آن دارد اما پشیمانی از کارهای گذشته و تن دادن به قانون او را به یک قهرمان و منجی تبدیل کرده است که میتواند در هر لحظه وارد داستان شود و تمامی معادلات را به هم بریزد. شخصیت جذاب مالک یکی از ماندگارترین کاراکترهای سریالهای ایرانی است که وجوه مثبت و ادراک او از جهان بینی خاصی که دارد باعث شده مخاطب با او همذاتپنداری کند و هر لحظه منتظر یک اتفاق مهیج باشد. مالک نه به خاطر خونریزیهایش که به خاطر نوع نگاهش در مقام یک ضد قهرمان و تبدیل شدنش به قهرمان است که دوست داشتنی است.
ارسال نظر