خسیس بازی شوهر پیر کار دستش‌ داد !

به گزارش رکنا، مادر و پسر در راهروی مجتمع قضایی صدر منتظر بودند تا نوبت رسیدگی به پرونده‌شان برسد. دادخواست مطالبه مهریه و اجرت­ المثل پاییزه در شعبه 244 دادگاه خانواده به جریان افتاده بود. با این حال از شوهرش «یعقوب» خبری نبود. انگار ابلاغ دادگاه به دستش نرسیده بود.

آشنایی زن و شوهر به بیش از 40 سال پیش باز می‌گشت. یعقوب قبل از شب خواستگاری «پاییزه» را یکبار در مغازه آجیل فروشی پدرش دیده بود و عاشق‌اش شده بود. اما دختر جوان «بله» را نگفت و بهانه آورد که می‌خواهد درسش را ادامه بدهد. اما پاییزه از خواستگارش به این خاطر دلخور شده بود که به رسم معمول سبد گل برایش نیاورده و ارزانترین شیرینی را هم خریده بود. اما پدر و مادر پاییزه از اسم و رسم خانواده یعقوب و وضع مالی‌شان آنقدر تعریف کردند که بالاخره پاییزه «بله» را گفت.

هنگامی که پاییزه و پسرش منتظر وقت رسیدگی به پرونده‌شان در دادگاه خانواده بودند، پاییزه به یاد روزهای بعد از جشن عروسی افتاد.

او هیچ خاطره‌ای از ماه عسل نداشت، چرا که ماه عسلی در کار نبود و حسرت آن دوران هم در دلش ماند. او روزها و سال‌های زیادی را با همسرش سپری کرده بود، اما مشاجرات آنها بر سر خرجی خانه، هزینه‌های خوراک و پوشاک، مهمانی و مسافرت و... همواره مسأله اصلی اختلافات بود. اما پاییزه اهل شکایت و دادگاه رفتن و طلاق نبود. او تصمیم گرفته بود هر طور شده شوهرش را عوض کند و برای همین سعی می‌کرد مشکلات زندگی و شرایط سخت مالی را تحمل کند تا اینکه در یک مؤسسه فرهنگی هنری مشغول به کار شد.

 با این حال تولد پسر و دخترشان هم تغییری در شیوه زندگی یعقوب به وجود نیاورد و همچنان خسیس بود. یعقوب مرد سالم و خوش برخوردی بود، اما عقیده داشت؛ «پول با سختی به دست می‌آید و باید در خرج کردنش مراقب بود» به خاطرهمین طرز فکر، خانواده آنها در 40 سال گذشته هیچ وقت به مسافرت نرفته بودند و هرگز گذرشان به رستوران نیفتاده بود. حتی یک بار هم بچه‌ها از پدرشان هدیه‌ای نگرفته بودند و هیچ وقت فامیل و آشنایان به خانه‌شان دعوت نشده بودند.وقتی پاییزه و پسر جوانش وارد شعبه 244 شدند، قاضی «حمیدرضا رستمی» با اشاره دست از آنها خواست بنشینند. بعد هم از زن درباره علت درخواست مطالبه مهریه و اجرت المثل پرسید.پاییزه از جایش بلند شد و گفت: «آقای قاضی در طول این 40 سال دائم در مضیقه مالی بودم و سعی می‌کردم با حقوق ناچیزم صورت خودم و فرزندانم را با سیلی سرخ نگاه دارم، اما دیگر خسته شده‌ام و نمی‌توانم با خساست‌های این مرد کنار بیایم. آمده‌ام مهریه و اجرت کار کردن در منزل شوهرم را بگیرم.»قاضی پرسید: «البته هر دو مورد حق شماست. اما چطور شده بعد از 40 سال حالا دادخواست داده اید؟»

پاییزه نگاهی به پسرش انداخت و جواب داد: «راستش دیگر عادت کرده بودم که هیچ چیز از شوهرم نخواهم چون هر بار بهانه‌ای می‌آورد و پول خرج نمی‌کرد. می‌دانم همین الان چند صد میلیون تومان در حساب هایش دارد، اما 4 سال است که یک دست لباس برای خودش نخریده. حتی جوراب هایش را وصله پینه می‌کند و می‌پوشد. تا چهار سال پیش که به مغازه خودش می‌رفت دردسر ما فقط خساست او بود، اما از وقتی خودش را بازنشست کرد و مغازه را اجاره داد در خانه نشسته و علاوه بر اینکه خرجی نمی‌دهد دائم بهانه می‌گیرد...»

در این موقع پسر جوان به میان حرف مادرش پرید و گفت: «خواهرمان به خاطر رفتارهای پدرم تا آخر وقت کار می‌کند و وقتی هم می‌آید مستقیم می‌رود به اتاق خودش. من هم جرأت ندارم حرف بزنم.»

زن دوباره رشته کلام را در دست گرفت و ادامه داد: «آرزو دارم بچه‌هایم هر چه زودتر ازدواج کنند، اما با این شرایط همه ما نگران آبروریزی شوهرم هستیم. باور کنید تا حرف ازدواج بچه‌ها پیش می‌آید، فریاد می‌زند و می‌گوید: ندارم.» پاییزه که به شدت عصبانی بود، پس از ترکیدن بغض گلویش، سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. چند لحظه بعد دوباره گفت: «کاش همان اول جدا شده بودم تا...» در پایان جلسه قاضی اعلام کرد که مهریه 200 هزار تومانی زن باید توسط کارشناس به نرخ روز محاسبه شده و در عین حال لازم است فهرست اموال و دارایی‌های مرد ضمیمه پرونده شود. سپس تأکید کرد که در جلسه بعدی نیز باید یعقوب حضور داشته باشد تا به پرونده رسیدگی شود.

منبع:منیبان