شهلا ریاحی: هیچ چیز جای تئاتر را نمی‌گیرد/ دلم می‌خواهد نقش یک زن کور را بازی کنم

فعالیت هنری شهلا ریاحی بعد از ازدواج و با تشویق و تایید شوهرش شروع شد و همه‌ی زمینه‌های بازیگری از تئاتر گرفته تا سینما و سریال‌های تلویزیونی و نمایشنامه‌های رادیویی را در برگرفت. او پیش از انقلاب زمانی بازیگر درخشان تئاتر بود و در نمایشنامه‌هایی چون «دختر ولگرد»، «مادام کاملیا»، «لوکرس بورژیا»، «رومئو ژولیت»، «لیلی و مجنون»، «باغ وحش شیشه‌ای» و... ایفای نقش کرد. در سینما نیز فعالیت چشمگیری داشت و در فیلم‌های مختلفی که شوهرش کارگردانی می‌کرد شرکت می‌کرد از جمله «بهشت دور نیست»، «خشم کولی»، «دل‌های بی‌آرام»،... همچنین در فیلم‌های معروف دیگری مثل «خانه‌خراب» و «درشکه‌چی» نیز بازی کرد.. مدتی هم در نمایشنامه‌های رادیویی درخشید و در سریال «تلخ و شیرین» هم هنرنمایی کرد. در آذرماه ۱۳۵۵ وقتی خبرنگار مجله‌ی زن روز برای گفت‌وگو با او به مناسبت روز مادر به خانه‌اش رفت، در آستانه‌ی ۵۰ سالگی بود و دو فرزند و سه نوه داشت.

شهلا ریاحی

... وقتی که برای گفت‌وگو به خانه‌اش می‌روم، به سالن پذیرایی نسبتا کوچکی راهنمایی می‌شوم که با نهایت سلیقه اما عاری از تجمل آراسته شده است و در آن‌جا، علاوه بر شهلا که به گرمی استقبالم می‌کند، عده‌ای را گوش تا گوش نشسته می‌بینم. این برای اولین بار است که در یک مصاحبه‌ی هنری، به‌جز خود هنرمند، یک جماعت ناشناس هم حضور دارند. معمولا هنرپیشگان ترجیح می‌دهند که در این قبیل مصاحبه‌ها خود به‌تنهایی با گزارشگر به صحبت بنشینند و حتی پریز تلفن را می‌کشند و درها را می‌بندند که به اصطلاح با حواس جمع و افکار متمرکز به پرسش‌ها پاسخ بدهند. اما مادربزرگ هنرمند، روشی غیر از دیگران دارد. اول جماعت ناشناس را یکی‌یکی معرفی می‌کند که معلوم می‌شود برای من ناشناس بوده‌اند و درواقع شوهرش، پسرش، دامادش، دخترش، عروسش و نوه‌هایش هستند. بعد می‌گوید:

- شاید شما ترجیح بدهید که تنها با من مصاحبه کنید. در این صورت می‌روید به یک اتاق دیگر... اما من فکر کردم این‌ها خانواده‌ی من هستند، و ما، در هیچ چیز و هیچ کار از هم جدا نیستیم، پس چرا در گفت‌وگویی که با شما دارم حضور نداشته باشند.

نگاهم روی قیافه‌ها چرخی می‌زند. اسماعیل ریاحی، شوهر خانم شهلا را قبلا هم دیده‌ام. مرد موقری است با موهای جوگندمی که حرفه‌های متنوعی را مثل تدریس، نویسندگی و ترجمه، سردبیری مجله، سناریونویسی و کارگردانی سینما پشت سر گذاشته است. پسر خانم شهلا، منوچهر، مهندس است و تازه دانشنامه‌ی دکترا هم گرفته است. دامادش مهندس زهری است که با منوچهر شریک و همکار است و از همسرش پریچهر دو فرزند ۱۴ ساله و ۱۱ ساله به اسامی پریسا و رامین دارد. خود پریچهر دختر خانم شهلا ضمن انجام وظایف شوهرداری و بچه‌داری مشغول ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی ادبیات فرانسه دانشگاه تهران است و سال قبل شاگرد اول شده است. عروس خانواده هم زن جوانی است که علاوه بر کار خارج از منزل باید به دختر دوساله‌اش نگار برسد و در ضمن در انتظار دومین فرزند خود می‌باشد.

به طرف خانم شهلا برمی‌گردم:

- اتفاقا چه فکر خوبی کردید که اعضای خانواده را دعوت کردید. فرصتی است که من سوالاتی هم از آن‌ها بکنم...

چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

من ۲۴ دی‌ماه ۱۳۲۰ ازدواج کردم. یعنی ۳۵ سال پیش. به این ترتیب زناشویی ما از مرحله‌ی «نقره» هم گذشته است و به مرحله‌ی «طلا» نزدیک می‌شود.

در موقع ازدواج چندساله بودید و چطور با شوهرتان آشنا شدید؟

حدود ۱۴ سالم بود و برای عقد ازدواج مجبور شدیم از دادگاه اجازه بگیریم. من و «ریاحی» دخترعمو و پسرعمو بودیم و به قول معروف عقدمان در آسمان بسته شده بود!

اولین باری که مادر شدید چه احساسی داشتید؟

راستش من خیلی زود برای اولین بار افتخار مادر شدن را پیدا کردم و باید اعتراف کنم که این بار سنگینی بود روی دوشم. در آن موقع نوعی دختربچه‌ی بی‌تجربه بودم که شیطنت‌های نوجوانی حتی فرصت نمی‌داد به یاد داشته باشم که باردار هستم. درست در شب قبل از زایمان که تابستان بود و هوا خیلی گرم هوس شنا کردن در حوض کوچک خانه به سرم زد و مشغول آب‌تنی و دست و پا زدن در آب شدم که ناگهان درد شروع شد و...

اولین بار که مادرزن شدید چی فکر کردید؟

ازدواج پریچهر برایم غافلگیرکننده بود و همه چیز خیلی سریع و در ظرف یک هفته اتفاق افتاد. اول گرم جریان بودم و نمی‌فهمیدم که واقعا وارد چه مرحله‌ای از زندگی‌ام می‌شوم، اما در روز عقد به محض این‌که دخترم «بله» را گفت، احساس پیری کردم!

و اولین دفعه‌ای که مادربزرگ شدید؟

این خیلی قشنگ بود. احساسی داشتم بالاتر از خوشحالی و رضایت. دیگر به پیری و جوانی فکر نمی‌کردم. سرتاپای وجودم محبت بود...

درباره‌ی روز مادر چه فکر می‌کنید؟

فکر می‌کنم روز بسیار عزیزی است و باید خاطره‌ی آن را در قلب‌ها زنده نگه داشت. اما از طرف دیگر تبلیغات زیاده از حد تجارتی برای فروش کالاها به عنوان هدیه‌ی روز مادر در این روز برای کسانی که مادر ندارند دردناک است و از ارزش آن می‌کاهد. به نظر من روز مادر بیش‌تر شایسته‌ی تجلیل است نه تبلیغ.

اولین فعالیت هنری‌تان در کدام زمینه بود.

اولین بار روی صحنه‌ی تئاتر بازیگری را شروع کردم، در نمایشنامه‌ای به نام «سیاست‌های هارون‌الرشید». در آن موقع فقط ۱۷ سال داشتم و دخترم پریچهر یک سال و نیمه بود.

و آخرین بار که روی صحنه‌ی تئاتر رفتید؟

در نمایشنامه‌ی «اشباح» اثر معروف «هرنیک ایبسن».

قشنگ‌ترین نقش مادر را در کدام نمایشنامه یا فیلم‌ بازی کردید؟

در فیلم «بهشت دور نیست».

از بازی روی صحنه‌ی تئاتر بیش‌تر ارضا می‌شوید یا سینما و تلویزیون؟

برای من هیچ چیز جای تئاتر را نمی‌گیرد. البته تلویزیون و سینما برای شهرت‌سازی وسایل موثرتری هستند.

آیا در زمینه‌ی بازیگری نقشی باقی مانده که تا به حال بازی نکرده باشید و آرزوی ایفای آن را داشته باشید؟

بله، دلم می‌خواهد نقش یک زن کور را بازی کنم. البته کوری که به ظاهر چشمان او باز و طبیعی است، اما نمی‌بیند.

... رمز موفیتت در زندگی زناشویی چیست؟

من شانس داشتم. شوهرم مرد خوبی بود. اگر من موفقیتی داشته‌ام، چه در کار هنری و چه در زندگی داخلی، همه را به شوهرم مدیونم. او بود که گذشت و تفاهم و صمیمیت و مهربانی را به من آموخت.

ببینم خانم شهلا، شما هم مثل اغلب هنرپیشه‌ها در خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زنید؟

من از کارهای خانه لذت می‌برم. نظافت، خرید، پخت و پز، شست‌وشو هرکدام برایم لطفی دارند. روزهای پنجشنبه دل‌خوشی‌ام این است که برای بچه‌ها چلوکباب خانگی درست می‌کنم و همه دور هم جمع می‌شویم. ما خدمتکار نداریم ولی کارها را بین خودمان تقسیم کرده‌ایم و هیچ‌کدام خسته نمی‌شویم. در زندگی ما خانواده سرچشمه‌ی همه‌ی لذت‌هاست و هر برنامه‌ای که داشته باشیم دسته‌جمعی است.

بعضی از متجددها عقیده دارند که همزیستی بزرگ‌ترها و کوچک‌ترها به این صورت با دردسر و گرفتاری و جر و بحث و مشاجره‌ی هر روزی همراه است. مثلا بسیاری از عروس‌ها با مادرشوهر نمی‌سازند و دامادها از مادرزن روگردان هستند. شما هم اختلاف پیدا نمی‌کنید؟

زندگی بدون اختلاف سلیقه ممکن نیست ولی وقتی قبول کنیم که هر اختلافی قابل حل است، به خاطر آن جنجال راه نخواهیم انداخت و با کمی واقع‌بینی و گذشت به حل آن موفق خواهیم شد. البته بین ما هم خیلی به‌ندرت مسائلی پیش می‌آید ولی زود حل و برطرف می‌شود.

شما تقریبا در آستانه‌ی پنجاه‌سالگی هستید. چه شگردی به کار برده‌اید که این‌قدر جوان مانده‌اید؟

من شگرد بخصوصی ندارم. می‌توانید این را به حساب خوش‌قلبی‌ام بگذارید!

و آخرین سوال این‌که در روز مادر چه توصیه‌ای برای مادرهای جوان دارید؟

توصیه‌ی من به مادرهای امروز این است که در روز مادر به احساس مادری و وظیفه‌ و مسئولیت مادری فکر کنند. متاسفانه عده‌ای از مادرها از مادر بودن فقط اسم آن را دارند. ترک بچه‌ها و رها کردن آن‌ها به امان خدا و فرار از مسئولیت برای‌شان امری عادی و معمولی شده است. من به این دسته از خانم‌ها توصیه می‌کنم که عمیق‌تر بیندیشند و توجه داشته باشند که شانه خالی کردن از مسئولیت‌های مادری یگانه لذت عمیقی را که می‌توانند در زندگی تجربه کنند از آن‌ها می‌گیرد...

وبگردی