خانم رییس فیلم سیاه پسرعاشق پیشه و دختر را داشت / تهدید برای باجگیری میلیونی

به گزار ش رکنا؛ این ها بخشی از اظهارات پسر 24 ساله ای است که برای رهایی از اخاذیهای یک زن جوان دست به دامان قانون شده بود تا شاید چاره ای برای جلوگیری از یک رسوایی بزرگ بیندیشد. او با بیان این که در یک شرکت هرمی بازاریابی عضو شده است درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: بعد از آن که در رشته علوم تجربی دیپلم گرفتم در آزمون سراسری (کنکور) هم شرکت کردم اما رتبه ام آن قدر بالا بود که در هیچ رشته دانشگاهی پذیرفته نشدم و به همین دلیل بار و بندیلم را بستم و عازم خدمت سربازی شدم تا مسیر زندگی ام را انتخاب کنم. پدرم مردی زحمتکش است که با پاکبانی لقمه ای نان حلال بر سر سفره ما می گذاشت اما متاسفانه من دچار اشتباه جوانی شدم و پس از پایان خدمت سربازی به بیراهه رفتم. با آن که مشکلات مالی زیادی داشتیم و روزگار را به سختی سپری می کردیم اما من عاشق دختری شدم که فکر می کردم با او مسیر خوشبختی را طی می کنم.

 روزی که در خیابان «فرشته» را  دیدم و با یک لبخند خیابانی دل باختم، فقط به ازدواج با او می اندیشیدم. هنوز مدت زیادی از این رابطه پنهانی و دیدارهای مخفیانه نگذشته بود که ماجرا را برای مادرم بازگو کردم و از او خواستم به خواستگاری «فرشته» برود. پدر و مادرم ابتدا مخالفت کردند اما وقتی با  اصرارهای سماجت گونه من روبه رو شدند، به ناچار پذیرفتند و به خواستگاری او رفتند اما پدر «فرشته» زمانی که فهمید پدرم کارگری ساده است و اوضاع مالی خوبی نداریم، با نیش و کنایه هایش به شدت مرا تحقیر کرد و از درآمدم پرسید. من هم که بیکار بودم فقط سرم را پایین انداختم و چنین وانمود می کردم که «فرشته» را خوشبخت می کنم! اما پدر او در حالی که تمسخرگونه از من تعریف و تمجید می کرد، ادامه داد: ما هم مشتاقیم تا با چنین شاهزاده خوش قد و قامتی فامیل شویم ولی خرید منزل و خودرو تنها خواسته ماست که حداقل دخترمان در آغاز زندگی مستاجر نباشد و هر سال از این خانه به آن خانه اثاث کشی نکند!

با این شرط تازه فهمیدم که همه حرف های پدر «فرشته» چیزی جز سرزنش و کنایه های تحقیرآمیز نیست برای همین ناامیدانه، منزل آن ها را ترک کردیم. این درحالی بود که رابطه پنهانی ما ادامه یافت و من از «فرشته» خواستم تا پدرش را راضی کند ولی او به چشمانم نگاه کرد و گفت: پدرم می خواهد من بعد از ازدواج در رفاه و آسایش زندگی کنم! و برای نان شب محتاج کسی نشوم!...

خلاصه با این پاسخ «فرشته» دیگر تصمیم گرفتم تا پولدار شوم و پله های ترقی و پیشرفت را خیلی زود طی کنم! این بود که وارد یک شرکت بازاریابی شدم که درآمد بالایی داشت و هیچ گاه تصور نمی کردم که ناخواسته وارد شبکه های هرمی شده ام. زن جوانی که مرا به عنوان بازاریاب معرفی کرده بود، خودش سرشاخه این شرکت هرمی بود و مدام پای درد دل هایم می نشست. «سعیده» که 30 ساله است با حیله و نیرنگ به من نزدیک شد و سپس به بهانه این که قصد دارد مرا از این فلاکت و بدبختی نجات دهد با جعل عناوین شغلی و به نام من تسهیلات ده ها میلیونی از بانک گرفت و سپس از من خواست تا دیگر بازاریاب ها را آموزش بدهم! و به پول های هنگفت برسم!در این میان وقتی بانک مبلغ کلان تسهیلات را به حساب بانکی من واریز کرد، «سعیده» از من خواست که پول ها را یک ماه به حساب او واریز کنم که زمینه دریافت مبلغ دیگری از تسهیلات بانکی فراهم شود، من هم بدون هیچ گونه سندی پول ها را به حساب او واریز کردم اما بعد از پایان موعد مذکور، او نه تنها از پرداخت پول ها به من خودداری کرد بلکه یک فلش از فیلم ها و تصاویر ارتباط پنهانی من و «فرشته» را برایم فرستاد و تهدید کرد که اگر از «پول» سخنی بر زبان جاری کنم، همه آن تصاویر را برای پدر «فرشته» ارسال می کند. او حتی برای عملی کردن تهدیدش، چند عکس را از طریق شبکه های مجازی برای مادر «فرشته» فرستاده است که نشان دهد من هنوز با او ارتباط دارم. اکنون از یک رسوایی بزرگ می ترسم که پدر «فرشته» متوجه ماجرا شود و ...

بررسی زوایای پنهان این ماجرا و تحقیق درباره سرشاخه های شرکت هرمی و همچنین تصاویر مورد ادعای جوان 24 ساله با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) به گروهی از افسران کارآزموده سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

 

وبگردی