اعجوبه های کوچولو، شیرینی پز های حرفه ای تهران/ کیک می پزیم تا لگو، خانه و ماشین بخریم + فیلم
حجم ویدیو: 64.48M | مدت زمان ویدیو: 00:08:40

به گزارش گروه اجتماعی رکنا، با رویاهای فرزندانتان مقابله می کنید یا پشتیبان آرزوهایشان هستید؟

«او حسابدار فوق العاده ای است و همه کارش را تحسین می کنند، اما می گوید که با رویاهایش لج کرده است. دوست داشت یک مربی بدنسازی فوق العاده شود اما حالا رویاهایش پشت میز و کامپیوتر محصور شده و او در دنیای اعداد و ارقام جان می دهد چرا که پدر و مادرش دختر مربی ورزش  را پذیرا نبودند.»

سرنوشت این دختر جوان ، داستان حقیقی زندگی خیلی از ما است و روزگار آینده بسیاری از فرزندان ما هم خواهد بود ! اکثر والدین  برای دکتر و مهندس شدن فرزندان شان تلاش می کنند این درحالی است که حداقل ایران از داشتن  دکتر و مهندس بیکار در حال انفجار است! چرا که مهارت هایی همچون ورزشکار، آشپز، خیاط و... پیشنهاد اول والدین نیست. تحصیلات یا نوع فرهنگ و سطح طبقاتی هم در این طرز فکر تاثیری ندارد.

اما در این میان هستند پدر و مادران آگاهی  که به علاقه فرزندانشان توجه می کنند و می دانند شاید فرزندانشان نقاش، خواننده، سفالگر یا گرافیست... خوبی شوند آینده موفق تری خواهند داشت از بیکار ماندن در امان باشند.  و به جای به تمسخر گرفتن رویاهای فرزندانشان، پشتیبان بچه هایشان می شوند تا این مهارت را به عنوان شغل اصلی خود، انتخاب کنند و کنار رویاهای آنها می ایستند.

خانواده میرزایی پور ، نگاه متفاوتی به برنامه ریزی برای ساعات زندگی فرزندانشان دارند . آنها به دنبال حتما دکتر و مهندس شدن بچه هایشان نیستند. درس آرشیدا، یونا و بنیا سه بچه این خانواده خوب است ، علاوه بر درس خوب هم موسیقی می زنند و هم به صورت حرفه ای شیرین می پزند. آنها کار می کند نه در جایگاه کودک کار ، بلکه یاد می گیرند برای خریدن هر چیزی حتی خریدن «لگو» باید پس انداز کنند.

رشد خلاقیت، تربیت اجتماعی و آموزش اقتصادی از جمله مسائلی است که پدر و مادر به این بچه ها آموزش می دهند و نشان می دهد خانواده ها می توانند از زاویه دیگری به تربیت بچه ها فکر کنند.

آرشیدا دختر 12ساله خانواده، بسیار آرام است اما یونا 12 ساله و بنیا 8 ساله شیطنت های کودکی خاص خود را دارند. با عشق و شیطنت ساز می زنند، درس می خواند و شیرینی می پزند.

یونا علاقه خاصی به ابزار دارد. او تلفنی که خراب کرده بود را خودش درست کرده و با هیجان خاصی در مورد آن صحبت می کند.

یونا می گوید: «تلفن را اشتباهی به پریز برق زدم! انگار تمام زنگ های دنیا به صدا در آمده بود. گوشی را برداشتم و «بووومب» تلفن منفجر و موهایم سیخ شد! اما خودم درستش کردم. با آن که قدیمی است اما هنوز هم کار می کند.»

بچه ها علاوه بر پخت شیرینی، در پارک ساز می زنند تا مردم از هنرشان لذت ببرند.

یک روز همراه شدیم با خانواده میرزایی نژاد و یک گفتگوی خانوادگی با آنها داشتیم که در ادامه می توانید همراهمان شوید و بخوانید:

چند سال است که بچه ها ساز می زنند؟

روزالین ( مادر بچه ها ) :  از 3 تا 3.5 سالگی هر سه به مرکز موسیقی رفته اند. قبلا خودم پیانو گیتار تدریس می کردم ،وقتی بچه ها را دراین سن به مرکز موسیقی بردم اول قبول نمی کردند و در نهایت با این شرط که «اگر چیزی یاد نگرفتند، برعهده مرکز موسیقی نیست!» قبول کردند. وقتی دوره ارف را تمام کردند، در تور ساز  آموزشگاه شرکت کردند  تا آلت موسیقی مورد علاقه خود را با مشورت مربی انتخاب کنند.

چطور سازتان را انتخاب کردید؟

آرشیدا: بعد از ارف به کلاس های مختلف موسیقی رفتیم و مربیان برایمان ساز زدند. من ویولن را خیلی دوست داشتم چون صدای بسیار دلنوازی داشت. ضمن آن که آهنگ ها را با سوت می زنم. اول سوت بلد نبودم اما از مادرم خواهش کردم به من سوت زدن یاد بدهد و او هم یاد داد. آهنگ ها را از روی نت با سوت می زنم.

بنیا:  ارف که تمام شد  گفتم: «پیانو دوست دارم.» گفتند: «کلاس پیانو کم است.» گفتم: «اشکالی ندارد! ولی من  می روم کلاس پیانو!... و رفتم. از 3 سالگی کلاس ارف رفتم و بعد پیانو را با تینا (مربی ام) شروع کردم.»

یونا: من ساز درامز را بیشتر از همه دوست داشتم چون برایم جذاب بود و صدای باحالی داشت. از 5سالگی تا الان این ساز را یاد می گیرم و می زنم.

رزالین: یونا سازش را خاص انتخاب کرد. قبل از انتخاب ساز ،یونا همیشه سر میز با قاشق و چنگال رینگ می گرفت تا ظرف غذایش پر شود انگار ناخودآگاه خبر می داد که می خواهم درامز بیاموزم. آن زمان حتی اسم درامز را نمی دانست و می گفت آن سازی که دو تا چوب دارد، وقتی شروع کرد حتی  پایش به پذال نمی رسید و چوب ها برایش سنگین بودند  اما او این ساز را انتخاب کرد. الان هم که درامز می زند هم  ، هرزمان دو تا مداد دستش می گیرد و حواسش نیست می بینیم که دارد با آنها می نوازد.آرشیدا و بنیا با تور مرکز موسیقی سازهایشان را انتخاب کردند.

چطور بچه ها را راضی کردید که در جمع نوازندگی کنند؟

رزالین: وقتی مسلط به نواختن شدن ، در تورهای نوازندگی کلاس شرکت می کردند و هر چقدر پیشرفت در نواختن پیدا می کردند تورهایشان نیز گسترده تر می شد، با اینکه توان نواختنشان قدرتمند تر می شد ولی هنوز خجالت می کشیدند که در جمع بنوازند . همین شد که برای دور کردن آنها از خجالت به یک تصمیم رسیدم.  آنها را به پارک قیطریه می بردم چون افراد زیادی در این پارک ساز می زنند و گفتم هر کدام شما اینجا در در حضور مردم بنوازد برایش آن لوگویی که دوست دارد می خرم.( جایزه تشویقی بچه ها همیشه لوگو است چون عاشق لوگو ه هستند ، حتی برای جلوگیری از شیطنت ها و تکرار اشتباهاتشان هم از بازی با لوگو برای مدتی محروم می شوند)  آرشیدا اول از همه پیشگام شد.ویولن عجیب مردی را گرفت (با جارو ویلون ساخته بود) و شروع کرد به نواختن .بعد از او یونا و بنیا هم در جمع نواختن و اینگونه بود که خجالت از نواختن در جمع از وجودشان رفت . حال هر از چند گاهی خودشان ابراز تمایل می کنند که در پارک بنوازند. وقتی بچه ها شروع به نواختن خیابانی می کنند ، مردم می ایستند و تشویقشان می کنند. برای مردم هم قشنگ است  که بچه های کوچک ساز می زدند.

تامین بخش مالی فعالیت های بچه ها بیشتر برعهده پدر  خانواده است . پدری که با اشتیاق به تفاوت های زندگی فرزندانش چشم دوخته است و راضی است که کودکانش در کنار درس خواندن از حس زیبای توجه به هنر دور نمانده اند . از هنر موسیقی گرفته تا کیک پزی .

سوال می کنیم، تامین مخارج اینگونه زندگی کردن بچه ها سخت است؟ می گوید:

میرزایی نژاد: در  شرایط اقتصادی فعلی که بر جامعه حاکم است، آسان نیست  اما جامعه ایران و حتی جهان در مسیری درحال  حرکت است  که دیگر علم کارایی ندارد بلکه مهارت آموزی مفید است. مهارت آموزی نیاز جامعه امروز ماست . یادگرفتن موسیقی به زندگی امروز بچه ها صدا و حس زیبایی می دهد و برای آینده آنها مثمرثمر است .کیک پزی را خیلی دوست دارند، با اشتیاق به سمت اتاق کیک پزی می روند ، بعید نیست یک روز موسیقی منبع درآمد بچه ها شود و کیک پزی غذای روحشان و شایدم برعکس . ما سعی می کنیم همراه علایق و رویاهای بچه هایمان باشیم و حتی تلاش داریم خلاقیت های فرزندانمان را بشناسیم و در مسیر رشد آن حرکت کنیم.

چرا فکر کردید که بچه ها باید شیرینی پزی یاد بگیرند؟

رزالین: الان که فکر می کنم می بینم از زمانی که یادم  است توجه ویژه ای به دنیای بچه ها داشتم .  پیش از ازدواج هم سعی می کردم با هر بچه ای که می بینم ارتباط بگیرم. قبل از ازدواج  مربی اسکیت بودم و جزو اولین افرادی بودم که به بچه های کوچک را مسئولیت خودم اسکیت یاد می دادم. دستشان را می گرفتم و به آنها آموزش می دادم. کار با بچه ها را دوست دارم. البته باید بگویم  شیرینی خوردن را هم خیلی دوست داشتم. زمانی که آرشیدا 2 یا 3 ساله بود پخت شیرینی را شروع کردم. از همان اول آرشیدا در کارم سرک می کشید. من هم همزن را به دستش دادم. او واقعا کار انجام می داد و ساعت ها با یک تکه خمیر مشغول می شد و با فوندان کاردستی می ساخت. زمانی توجهم به کارهای او جلب شد که دیدم چیزهای عجیب و غریبی می سازد و زمانی کار جدی تر شد که سفارش یک کیک از یکی از قنادی های تهران پذیرفته بودم و روی آن کار می کردم. آرشیدا هم خمیر گرفته بود و چیزهایی می ساخت. صاحب قنادی از کارهای آرشیدا خوشش آمد و آنها را خرید تا روی کیکش کار کرد و به جای حقوق به او شکلات داد.همان موقع بود که توجهم به ذوق آرشیدا به شیرینی پزی جلب شد. کم کم ابراز تمایل کرد که او هم کیک پختن یاد بگیرد و من هم به او یاد دادم. وقتی برادرانش متوجه کیک پزی  او شدند آنها نیز خواستن که یاد بگیرند. اشتیاق آنها باعث شد که به آن دو نیز یاد بدهم . مدتی نگذشت که با بامزگی گفتند ، کیک می پزیم حقوق نداریم ! حقوق می خواستند که لوگو بخرند. قبول کردم که آنها حقوق هم بدهم چون شاهد بودم وقتی کیک و شیرینی می پزند با اینکه با هم خیلی کلنجار می شوند ولی حالشان خیلی سرخوش است. الان آنقدر مسلط به کار شده اند که به جرات می توانم بگویم  در این سن و سال می توانند در یک قنادی با حقوق پایه کار کنند. آنها با ذوق شیرینی پزی می کنند و با حقوقی که دریافت می کنند به سمت مغازه های لوگو فروشی می دوند و به خودشان جایزه لوگو می دهند.

چقدر حقوق دریافت می کنند ؟

رزالین:  خیلی حرفه ای درخواست دستمزد می کنند( می خندند). حقوقشان پورسانتی است. در ازای هر کاری بنا به سختی کار حقوق می گیرند. به عنوان مثال زمان هایی که دستیار می شوند برای یک روز 50 هزار تومان و برای هر 10پای سیب 5هزار تومان حقوق می گیرند.

حقوق هایتان را چکار می کنید؟

آرشیدا: می خواهم حقوق هایمان را جمع کنم،  یک ماشین و یک خانه بخرم.

بنیا: من «لگو» می خرم. با بابام جناق شکستم و بابام قراره یک «لگو» برایم بخرد. حقوقم را دریافت کردم ، اول می روم شهر لوگو و بعد  اگر پولی برایم ماند می گذارم برای خرید خانه و ماشین.

یونا: دارم حقوقم را جمع می کنم که  اول ماشین و خانه بخرم ،اگر پولی اضافه آمد می روم ابزار و لگوهای سخت می خرم.

چطور لگو ابزار تنبیه و تشویق بچه ها شد؟

میرزایی پور: اسباب بازی محبوب بچه ها لگو است. مادرشان هم یک لگو دارد که هنوز باز نکرده است. لگو همیشه وسیله تشویق بچه ها بوده و به مادرشان کمک می کنند که بتواند مدیریت بهتری در تربیت آنها داشته باشد.

رزالین: بچه ها عاشق لوگو هستند. به نظرم عاشق خلق کردن هستند . با لوگو به آن خلق می رسند . برای همین وقتی کار اشتباهی انجام می دهند با محدودیت بازی با لوگو مواجه می شوند و همیشه هم این تصمیم ، نتیجه مناسب داده است و دیگر اشتباه را تکرار  نکرده اند. البته باید تاکید کنم ، بچه ها الان به صورت حرفه ای کیک پزی می کنند نه اینکه ما از آنها بخواهیم بلکه آنقدر حرفه ای شدند که خودشان تصمیم گرفتند که برای کافه ها کیک پزی کنند. در حقیقت کنار دست من برای کافه ها کیک می پزند و حقوق هم دریافت می کنند.

واکنش مدرسه و همکلاسی ها و دوستانشان نسبت به این نوع سبک زندگی آنها چیست؟

رزالین: همکلاسی هایشان نگاه خوبی به این فضا دارند. نکته ای که بعد نیست اینجا بیان کنم نوع برخورد مسئولان آموزشی است. بارها به مدرسه بچه ها مراجعه کردم و مطرح کردم که نه به قصد دریافت وجه بلکه برای آموزش و یادگیری دیگر دانش آموزان حاضرم شخصا کلاس های آموزش شیرینی پزی بگذاریم قبول نکردند. مطرح کردم که حاضرم شخصا دیوارهای مدرسه را نقاشی دیواری کنم تا کمی فضای مدارس رنگی تر و جذاب تر شود ولی باز موافقت نشد . نمی دانم چرا تا این حد مقاومت در آموزش دروس هنری جدا از دروس مدرسه در فضای آموزش و پرورش ما وجود دارد . حقیقت این است که زندگی نسل های آینده نیاز به آموزش هنرهای فنی و هنری دارد و جایگاه رشد شغلی بهتری در این شاخه ها دیده می شود ولی ما همچنان فقط در مدارس به شکل سنتی آنچه در کتب درسی است به دانش آموزان می آموزیم.

خبرنگار: پریسا هاشمی

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.