اگر امید مردم ناامید شود قیمت دلار به 200 هزار تومان می رسد!

به گزارش رکنا، محسن رنانی ، پژوهشگر و اقتصاددان در سومین نشستی که با موضوع دولت چهاردهم، چالش‌ها و افق‌ پیش‌رو به همت انجمن اقتصاد ایران برگزار شده بود، شرکت کرد و به طرح برخی از چالش‌های اقتصاد اجتماعی پرداخت.

این استاد دانشگاه اصفهان، اصلی‌ترین مسئله در حال حاضر ایران را مسئله نااطمینانی، که تبدیل به ریسک شده، دانست. در این نشست همچنین، جعفر خیرخواهان، اقتصاددان هم به طرح چند سوال پرداخت و بحث‌کننده بود.

از کار افتادن عقل ابزاری

جعفر خیرخواهان بحث را چنین آغاز کرد که در شرایطی که دولت پزشکیان ناگهانی به قدرت رسید و اقتصاد ایران بیش از هر زمان دیگری با انواع مشکلات و چالش‌های جدی و جدید روبه‌رو است، مهمترین موانع داخلی و خارجی و اقتصادی-سیاسی که دولت چهاردهم با آنها مواجه است کدام هستند و در همین راستا عوامل موفقیت دولت چهاردهم منوط به ایجاد چه زمینه‌ها و تحقق چه پیش‌شرط‌‌هایی است؟

خیرخواهان بقیه سوالات خود را بدین شرح، مطرح کرد که دولت پزشکیان در یک افق ۴ ساله و ۸ ساله برای موفقیت و پیشبرد اهداف کلی خود از قبیل رشد اقتصادی بالا، کاهش تورم و برقراری عدالت اجتماعی چه کارهایی می‌تواند و باید بکند و چه فرصت‌ها و امکانات جدیدی در اختیار دارد یا که می‌تواند از آنها بهره‌مند شود؟

خیرخواهان در پایان با نگاهی به تجربه دولت‌های گذشته و نیز عجین شدن تحریم‌ها با اقتصاد، شکاف دولت-ملت، تضعیف مشارکت اجتماعی، اعتماد و همراهی مردم، سوال کرد که درس‌های اقتصاد سیاسی مهمی که می‌توان برای کمک به دولت پزشکیان گرفت چیستند؟

محسن رنانی که معتقد بود تجربه شکست‌ها و اشتباهات فراوان در چند دهد گذشته، کمک می‌کند که قصه خوب را با توجه به خطاهای قبلی ساخته شود، در ادامه گفت: متاسفانه عقل ابزاری از کار افتاده است؛ عقل معنایی هم زمانی به کار می‌آید که اطلاعات کافی نیست و فرد به کمک شهود خود، تصمیم‌گیری می‌کند. نه این که اطلاعات را بررسی کرده و به نتیجه متقن برسد.

مثلاً در ازدواج به عقل معنایی خود پناه می‌بریم چراکه اطلاعات کافی نیست؛ هرگز نمی‌توانیم متوجه شویم آیا حافظه ژنی فردی سابقه بیماری‌های روانی دارد یا خیر. بنابراین، به شهودی نظیر تحصیلات، فرهنگ خانواده و چهره، بسنده خواهیم کرد و این شهود ماست که توضیح می‌دهند یک فرد برای فرد دیگر مناسب است یا نیست؛ جایی که اطلاعات ما کم است، ناگزیر به شهود پناه می‌بریم.

رنانی که توضیح داد همین مسئله عیناً در زمان تصمیم‌گیری یک فعال اقتصادی هم انجام می‌شود، گفت: زمانی که نااطمینانی به سطح پیچیده می‌رسد، به عقل معنایی پناه می‌بریم. مثلاً فرد می‌گوید چقدر وام یا زمین در ازای چیزی به ما می‌دهند و تصمیم‌گیری می‌کند؛ اما زمانی که یک افق مشخص وجود ندارد، هیچ‌یک از این امتیازها، معنادار نیست.

در واقع، زمانی که اقتصاد به سمت عدم اطمینان پیچیده می‌رود، بازیگران هم به سمت استفاده از عقل معنایی می‌روند. از سوی دیگر هم اقتصاد برای عقل ابزاری نوشته شده است و نه عقل معنایی. زمانی که یک جامعه به سطح نااطمینانی بسیار می‌رسد، عقل ابزاری دیگر وجود ندارد. به همین دلیل در نظرخواهی که از کارآفرینان شده است، ۹۰ درصد کارآفرینان گفته‌اند که به اقتصاد ایران امید ندارند. این افراد به دلیل نااطمینانی در عقل ابزاری‌شان، اختلال به وجود آمده است. عقل ابزاری، مختل شده چراکه عقل ابزاری، نیاز به چشم‌انداز دارد.

نظریه‌‌ها پاسخ نمی‌دهند

این اقتصاددان یادآوری کرد: زمانی که به ما می‌گویند چرا با استفاده از نظریه‌های اقتصاد به پرسش‌ها جواب نمی‌دهید؟ می‌گوییم چون اقتصاد جوابی به ما ندارد و کاملاً بدون کاربرد شده است. اکثریت مردم عقل ابزاری را در زندگی خود استفاده می‌کنند. کارآفرینی که می‌خواهد پروژه ۳۰ ساله داشته باشد نمی‌تواند از عقل ابزاری خود استفاده کند. هر چقدر افق تصمیم‌گیری، بلندمدت و طولانی‌تر باشد، عقل ابزاری متوقف می‌شود؛ چراکه هر چه افق طولانی‌تر باشد، افراد مجبور به استفاده از عقل ابزاری هستند.

کسی که نتواند تصمیم بگیرد، هم نهایتاً استخاره می‌کند یا شیر و خط می‌اندازد که مسئولیت را از سر خود بردارد. اقتصاد ما از زمانی که برجام شکست خورد، وارد فاز عدم اطمینانی پیچیده شد. بخش اعظم روندهای بهبود که در ۳۰ سال قبل آغاز شد، از سال ۱۳۹۶ به بعد نزولی شد. از سال ۱۳۹۶، در دوران ریاست‌جمهوری هر دو فرد، آقای روحانی و رئیسی روندهای بهبود همه نزولی شدند.

در سال ۱۳۹۶ به بعد همه شاخص‌هایی که عموماً مورد بهبود بودند همگی نزولی شدند. در هر دو دوران ریاست‌جمهوری پیشین، اقتصاد نزولی است و در شاخص‌های اقتصاد دچار هشدار هستیم. اگر توسعه را تبدیل به شش طبقه کنیم، ما در طبقه دوم و در زمان هشدار هستیم از ۳۷۶ شاخص توسعه، حدود ۱۹۰ شاخص کشور قرمز شده است؛ حدود ۱۰۰ شاخص سفید و تنها بقیه شاخص‌ها سبز هستند.

ما کاملاً کمتر از میانگین جهان در این شاخص‌ها تلاش کردیم. شاخص‌های سفید به این معناست که وضعیت ما،  همسطح و حول میانگین جهانی است؛ این یعنی وضعیت ما خوب نیست اما خطرناک هم نیست. شاخص‌های سبز هم بدان معناست که میانگین شاخص جهانی از میانگین‌های موجود در کشور، پایین‌تر هستند. زمانی که یک فرد رانندگی می‌کند، ۳۷۶ شاخص به مثابه آمپرسنج داریم که اگر یکی از این شاخص‌ها قرمز شوند باید مشکل را بررسی کرد اما در اقتصاد ما حدود ۱۹۰ شاخص قرمز است و راننده همچنان به رانندگی خود ادامه می‌دهد. این شاخص‌ها که قرمز است، عقلانیت و کارآفرینی اقتصادی را مختل کرده است. عقلانیت مختل شده؛ چراکه در مرحله نااطمینانی پیچیده کشور هستیم.

این اقتصاددان همچنان یادآوری کرد: در زمان ریاست‌جمهوری آقای هاشمی، این نوع ریسک، ریسک معمول بود و این ریسک در دوران آقای خاتمی، تبدیل به ریسک نامعمول شد چراکه دعواهای سیاسی بیشتر شد. مجلس ششم، اعتصاب کرد و استعفا داد؛ همه این‌ها، ریسک است. در زمان آقای احمدی‌نژاد هم بالاخره عدم اطمینان داشتیم؛ مهم‌ترین دستاورد ریاست‌جمهوری ایشان، عدم اطمینان بود؛ اما مسئله اینجاست که این نااطمینانی تا پایان برجام، یک عدم اطمینان ساده بود ولی بعد از پایان برجام، نااطمینانی ساده تا زمان قبل از شکست برجام نااطمینانی ساده بود اما بعد از شکست برجام، دچار نااطمینانی پیچیده شدیم.

رنانی معتقد است که توسعه فردی، سیاسی، اجتماعی و فردی همگی جزو معضل‌هایی هستند که باید به آن‌ها توجه شود.  وی در ادامه گفت: در سال ۱۳۹۹ تصمیم گرفتیم سالانه یک کتاب توسعه بنویسیم؛ در سال ۱۳۹۹ گزارش صفر ما و امسال گزارش دو منتشر شد که در این کتاب، شاخص‌ها را برای سال جدید مقایسه کردیم. البته که این اقدام، وظیفه ما نیست اما سازمان برنامه و بودجه درگیر بودجه است و به همین دلیل سازمان‌های مردم‌نهاد این کتاب را نوشته‌اند.

این کارشناس اقتصادی اضافه کرد: از زمانی که برجام شکست خورد، عدم اطمینان در اقتصاد ایران سایه افکند؛ منظور از عدم اطمینان پیچیده باعث شد عقلانیت در سرمایه‌گذاری که باید ریسک‌های بلندمدت ۱۰ یا ۲۰ ساله را مدیریت کند، مختل شود. اگر یک مرور سریع کنیم، در دوره آقای هاشمی، سرمایه‌گذاران از اقتصاددانان و مشاوران اقتصادی می‌پرسیدند اگر در استان سیستان و بلوچستان کارخانه بزنیم، می‌توانیم وام با بهره پایین بگیریم یا خیر؟ در دوران آقای خاتمی سوال این بود که می‌خواهم در استان‌های کلان‌شهر سرمایه‌گذاری کنم  اما وام در استان‌های کم‌برخوردارتر، بهتر است.

چه کاری انجام دهم بهتر است؟ در دوران آقای احمد‌ی‌نژاد سوال این بود که می‌خواهم سرمایه‌گذاری کنم، دلار بخرم یا سکه و طلا؟ در دولت آقای روحانی سوال این بود که پول‌های خود را به کدام کشور ببرم که بهتر باشد؟ ارمنستان یا ترکیه و امارات؟ در دولت سیزدهم سوال تبدیل به این شد که من کجا مهاجرت کنم و پول‌های خود را سرمایه‌گذاری کنم؟ حالا در این دولت چهاردهم وارث چنین مسیر تاریخی است و مقصر البته هیچ‌یک از این دولت‌ها نیستند و این روندی از تاریخ است؛ چراکه بسیاری از شاخص‌ها رو به نزول است. حالا سوال این شده که من بروم و پول هم ببرم؟

 دولت چهاردهم و اقتصاد

اقتصاد ایران در دولت چهاردهم در شرایطی روی کار آمده که چنین وضعیتی وجود دارد؛ شرایط جدید اسرائیل هم‌اکنون در کشور مشکل‌ساز شده است؛ به همین دلیل این معجزه است که تا این لحظه دلار ۲۰۰ هزار تومان نشده است. این نشان می‌دهد که همچنان مردم اطمینان دارند و عدم تمایل‌شان به جنگ را نشان می‌دهند. البته اطمینان، زمانی رخ می‌دهد که فرد تصمیم می‌گیرد در جایی سرمایه‌گذاری کند. تا زمانی که سرمایه‌گذار حاضر به سرمایه‌گذاری باشد، یعنی در کشور اطمینان وجود دارد.

او معتقد است؛ اگر وفاق به افق انجام نشود، بی‌سرانجام است؛ ما زمانی می‌توانیم بگوییم وفاق جواب داد که رئیس‌جمهور هم در سطح گروه‌های سیاسی و مقامات وفاق ایجاد کند؛ سطوح عالی سیاسی باهم توافق کنند با جامعه وفاق کنند. اکنون اصلاً نشانه‌ای از وفاق مردم با حکومت وجود ندارد. اگر قرار است که وفاق شکل بگیرد پس باید با مردم دوستی کنید. باید از دست خودی و ناخودی کردن برداشت. حاکمیت باید مشخص کند که آیا حقوق خارجیان را به رسمیت می‌شناسد؟ بنابراین افق زمانی پدیدار می‌شود که وفاق از سطح سیاسی به جامعه منتقل شود.

رنانی اظهار کرد: وفاق سه سطح دارد؛ یکی «وفاق همه با من»، یکی «وفاق همه باهم» و دیگری «وفاق من با همه». حکومت باید تکلیف خود را روشن کند و توضیح دهد کدام‌یک از این سطوح را وفاق می‌داند. این اولین گامی است که باید برداشته شود. اگر ساختار سیاسی به سمت وفاق «همه با هم» نرسد، کارآفرین هم از سطح اکت معنایی خارج نمی‌شود؛ زمانی وفاق «همه با من» ممکن است که ثبات باشد و افق اقتصادی در کشور روشن باشد در واقع زمانی این امر رخ می‌دهد که اعتماد همه با همه به وجود بیاید.

در این زمان وفاق با من هم جواب می‌دهد. یا مردم با طیب خاطر با حکومت وفاق کنند یا خودشان به دلیل ارتقای وضع خودشان مجبور شوند وفاق کنند. این که تا زمانی که آمریکا مشخص نکند قرار است تحریم‌ها را بردارد یا نه، کشور منتظر می‌ماند، نشان‌دهنده وفاق در آمریکاست. برخی با طیب خاطر مانند اروپایی‌ها و برخی مانند چینی‌ها با اجبار وفاق کرده‌اند.

وفاق «همه با هم»، در شرایطی که افق خاکستری است، به وجود نمی‌آید. می‌توان پرسید که همه باهم نفع می‌برند اگر شب را به صبح برسانند؟ پاسخ این است که در زمانی که شب شده و تاریک است؛ من باید با همه وفاق کنم تا در تاریکی گم نشوم. اکنون جامعه ما در شرایط افق خاکستری است و نمی‌توانید بگویید که در سطوح عالی وفاق کردیم.  در چنین وضعیتی هم وفاق همه با من، جواب نمی‌دهد.

دولت باید با همه آن مقامات سیاسی که پیش از این وفاق کرده، رایزنی کند و توضیح دهد که مردم باید به عرصه بیایند چراکه نیاز به وفاق مردم و وفاق همه با هم هست. این نوع وفاق همه جا را نورانی می‌کند و مانند زمانی که هزاران نفر گمشده در یک جنگل چراغ قوه را روشن کنند و همه جا روشن شود.

رنانی با بیان اینکه انتخابات شرط لازم برای وفاق را محقق کرد اما شرط کافی محقق نشد، یادآوری کرد: زمانی که شرط کافی محقق نشود، چیزی هم محقق نمی‌شود؛ شرط لازم ایجاد وفاق اجرا شده است. حکومت باید خود را باورپذیر کند؛ الان جامعه حکومت را باورپذیر نمی‌داند و می‌گوید همین که حکومت به خواسته‌های خود رسید، دوباره ما و خواسته‌های ما را مغفول قرار می‌دهد. سیستم در زمان جنبش مهسا امینی، گفت که بیایید گفت‌وگو کنیم و حرف بزنیم اما به محض این که به خواسته‌های خود رسید جامعه را رها کرد.

جامعه حافظه تاریخی دارد. حکومت باید از نخبگان درخواست کند که راهکار انجام دهد. نخبگان باید توصیه کنند و صداوسیما باید باز شود. تکلیف هشت میلیون ایرانی که از کشور رفتند و دو هزار میلیارد دلار سرمایه دارند، باید روشن شود؛ چون همه این‌ها در اقتصاد کشور نقش مهمی ایفا می‌کنند. اگر فردی پناهنده شده چراکه افق او از بین رفته و خارج از کشور مصاحبه کرده هم باید برگردد مگر اینکه در کشور دزدی کرده باشد یا جرمی شبیه به آن انجام داده باشد.

وفاق همه با هم

رنانی همچنین توضیح داد که حدود ۴۰ سال است که هواپیمای انقلاب سفر خود را به پایان رسانده و به خواسته‌های خود رسیده است اما خلبان هنوز اعلام نمی‌کند کمربندها را باز کنید؛ همه چیز تحت کنترل است. اکنون هنوز در سیستم تصور می‌شود که کشور در موقعیت خطر قرار دارد و باید مدام با هر نظر مخالفی مقابله کرد. اگر دولت مسعود پزشکیان می‌خواهد موفق شود، باید وفاق خود را به افق تبدیل کند.

همچنین باید وفاق «همه با من» را تبدیل به وفاق «همه با هم» کرد.  این اقتصاددان بیان کرد: تا زمانی که مردم باور کنند همه می‌خواهند مردم و سیستم با هم وفاق داشته باشند، مشکلات اقتصادی حل نمی‌شوند. اکنون در مسائلی مانند بنزین، آب، تصادفات جاده‌ای و بسیاری مشکلات دیگر، دچار فاجعه شدیم. هر سال ۲۰ هزار کشته در تصادف می‌دهیم که فاجعه است. حکومت هم به تنهایی نمی‌تواند این فاجعه را مدیریت کند. الان حکومت باید فراخوان دهد و از مردم کمک بگیرد. بنابراین اگر اکنون که اعتمادی به دولت چهاردهم هست، راهی نیابیم، دیگر زمان می‌گذرد.

اکنون بحران سیاسی، مهم‌ترین بحران کشور است. در زمان جنگ عراق نیروهای داوطلب داشتیم و موقعیت ما فرق می‌کرد و به همین دلیل اکنون این مسائل بین ما و اسرائیل مهمتر است. در واقع باید گفت این معجزه مردم است که هنوز به دولت اعتماد دارند و امیدشان ناامید نشده اما اگر این امید ناامید شود، تنش‌های کوچک‌تر از این باعث می‌شود، دلار به محدوده ۲۰۰ هزار تومانی برسد.

رنانی در این جلسه همچنین توضیح داد برای آنکه وفاق تبدیل به افق شود، قصه وفاق نیاز است. دولت پزشکیان هنوز قصه وفاق خلق نکرده است. خدا هم زمانی که انسان را آفرید؛ ابتدا قصه انسان را آفرید و ملائکه قصه آدم را باور کردند. قصه خلق شد و بازیگرها چیده شدند، بعد آدم و حوا خلق شدند؛ هیچ نوآوری‌ای خلق نمی‌شود مگر اینکه قصه خلق شود. نسل پدران ما شیفته قصه انقلاب شدند که دست به انقلاب زدند.

قصه آن است که در جامعه دهن به دهن بچرخد. اگر همه ما اینجا نشسته‌ایم، به دلیل این است که فردوسی قصه ما را خلق کرده است. ما تا ۲۰۰ سال پیش با قصه فردوسی زنده ماندیم، تصور می‌کردیم حکومت‌های ما همان حکومت‌ها در شاهنامه است. ما با آرش زنده بودیم اما آرش همان قصه فردوسی بود وگرنه آرش وجود نداشت. کوروش را اروپایی‌ها کشف کردند و حالا قصه کوروش تبدیل به قصه سلطنت‌طلب‌ها شده است. اتفاقاً این قصه، داستان خوبی هم دارد و باید از آن استفاده کرد.

رنانی منظور خود از قصه را چنین توضیح داد: منظور از قصه این نیست که دروغ باشد. مثلاً قصه پیامبر، عشق انسان به خداست و پیامبر ابتدا قصه خود را خلق کرد. بعد این قصه را به جامعه منتقل کرد. امکان ندارد در جامعه رخدادی اتفاق بیفتد بدون اینکه قصه آن خلق شود. هر کس فکر می‌کند آینده این کشور و نظام باید حفظ شود باید قصه وفاق را خلق کند. تک تک ما در به وجود آوردن این قصه مسئولیت داریم.

برخی از قصه‌ها تبدیل به فیلم و برخی فیلم‌ها تبدیل به واقعیت می‌شوند. پس قصه‌ها خلق می‌شوند که با حضور بازیگران نوشته شود همان قصه‌ای که خدا با حضور ملائک و انسان نوشت و خلق شد. قصه وفاق باید با حضور همه گروه‌های مدنی در ایران و همچنین تمام ایرانی‌ها مانند کردها، سیستان و بلوچستانی‌ها و متفکران و معترضان نوشته شود. صحنه باید باشد که قصه نوشته شود؛ نمی‌‌توان ۹۰ درصد بازیگران را حذف کرد و حرف از وفاق زد. برای باورپذیرتر کردن قصه باید همه در نوشتن قصه مشارکت کنند و قصه وفاق تبدیل به قصه کوروش شود.

اکنون کسی جرأت ندارد قصه کوروش را نفی کند. ملت‌های توسعه‌یافته ملت‌هایی هستند که مدام قصه‌های تازه خلق کردند و مهارت خلق قصه جمعی دارند؛ خلق قصه‌ای که بازیگران امروز در قصه باشند هم مهم است. اروپا از زمانی متحول شد که روحانی‌ها جمع شدند و قصه کتاب مقدس را از نو نوشتند تا پیش از آن کتاب مقدس، کتابی بود که پاپ تفسیر می‌کرد و هیچ‌کس حق نداشت خلاف آن کتاب، قصه بنویسد. از رنسانس به بعد مومنان این قصه را تفسیر کردند. مارتین لوتر کینگ بارها گفته که هر کس باید خودش کتاب مقدس را بخواند و خودش هرچه فهمید را عمل کند تا به بهشت برود.

بنابراین کسی به بهشت می‌رود که باسواد باشد و ۲۵۰ سال قبل در پروس نرخ باسوادی در آلمان ۹۰ درصد شد. ما تا قبل از انقلاب نرخ سوادمان زیر ۵۰ درصد بوده است و ۲۵۰ سال قبل قصه در اروپا عوض شد و زنان بیشتری آموزش دیدند که بهشت بروند. این قصه رمز توسعه اروپا بود. تا پیش از این گفته مارتین لوتر، نرخ باسوادی در اروپا در ۶ هزار سال، تنها یک درصد بود و به همان میزان که جامعه به نجار نیاز داشت به تنها یک درصد مردم با سواد هم نیاز داشت.

از زمانی که بیانیه مارتین لوتر فرمانی صادر کرد نرخ باسوادی برخی از کشورهای اروپایی به ۹۰ درصد رسید. او قصه را عوض کرد؛ قصه این بود که انجیل کتابی است که مسیح آورده و پاپ باید بخواند و تفسیر کند؛ درحالی‌که مارتین لوتر می‌گفت کتاب را مسیح آورده و قرار است هر کس بخواند و خودش به بهشت برود. کلیسا روایت و قصه را عوض کرد و تاریخ اروپا عوض شد. جمهوری اسلامی هم بدون قصه وفاق از این بحران خارج نخواهد شد.

رنانی در پایان یادآوری کرد: داستان این است که منابع رانت ته کشیده است؛ ما دو دسته رانت داریم، رانت طبیعی و قانونی. منابع رانت طبیعی تمام شده و رانت قانونی مانده است. این رانت تا زمانی جواب می‌دهد و حد دارد. رانت طبیعی حد نداشت و همه از نفت استفاده می‌کردند اما رانت قانونی حد دارد؛ به محض اینکه گروهی از آن استفاده کنند گروهی دیگر سر می‌آورند و حاکمیت نمی‌تواند این بازی را مدیریت کند./ هم میهن

وبگردی