مرثیه ای برای قلم های خون آلود / داغ خبرنگاران و سربازان معلم در دلمان ماند
سید خلیل سجادپور
بار دیگر نخبگانی از جامعه خبرنگاران در خاک های سرد قطعه نام آوران بهشت زهرای تهران آرمیدند.
آن ها قـرار بود نغمه دلفریب زندگی بر دریاچه خسته و غمگین ارومیه را به تصویر بکشند و شــادی و نشاط محیط زیست را به دوسـتـداران طبیعت هدیه دهند اما ناگهان با واژگونی ارابـه مرگ دفتر آرزوهــای شان بسته شـد، قلم هـای شـان در خـون غلتید، ورق پاره گشت و پیر روزگار نوای غم انگیز »عزا« را سرود!
بعد از آن هم 5 سرباز معلم این وطن در حادثه ای مشابه سر بر نقاب خاک کشیدند و قصه تلخ »سهل انگاری های مرگبار« را بـرای مدیران و مسئوالن ایـن سرزمین به تفسیر نشستند که چگونه »ارابه مرگ« گل آرزوهای جوانی آن ها را برچید، گلبرگ هایش را به هم مالید و به دست جفاجوی باد سپرد تا داستان مرگ نخبگان، بـار دیگر چهره بی تدبیری ها را نمایان کند.
این قلم که گاه قطعات غم انگیزی را بر صفحه کاغذ می نوازد، پیش از این نیز از مرگ نخبگان المپیاد ریاضی در سهل انگاری های مرگبار جاده ای،اتوبوس های راهیان نور و... قطعاتی را نواخته بـود اما گویی هیچ کس یافت نمی شود که دمی چند از جریان حیات و مقتضیات زندگی خود منصرف شود و به حال دیگری توجه کند.
روزگار سپری می شود و ما هر روز دسته گل های زیبای این سرزمین را بر دل خاک می گذاریم و با فاتحه ای چند به فراموشی می سپاریم!
بعد از آن هم جــاده ، رانـنـده یا وسیله نقلیه را خطاکار می نامیم. اما دریغ از این که روی بر سپهر مدیران بر نهیم و نهیبی به قضا بر آن ها زنیم تا این خطاهای خودخواسته را به تکرار ننشینیم.
نه تنها خبرنگاران و سرباز معلم ها که زندگی هر انسان به انـدازه ای مهم و عزیز است که برای هر جان از دست رفته باید خون گریست و پاسخ گو بود . در فاجعه تلخ دختران خبرنگار از معاینه فنی سخن به میان آمد اما سوال نگارنده این است ُ هر »بدون نقص« که چگونه چنین ارابه مرگی م را بر پیشانی دارد!
آیا نظارتی دقیق بر مراکز معاینه فنی هست،آیا برخی ادعاها و شنیده ها از امکان گرفتن معاینه فنی با لطایف الحیل هایی درست است؟ آیا شایسته است نخبگان و نویسندگان ایران زمین را با چنین خودروهای فرسوده ای به سفر فرستاد تا قلم به تمجید گشایند و از مدیرانی چنین نخبه سخن برانند.
امروز از حمله طالبان به کنسولگری سخن نمی گویم و از هجوم کرونا بر این روزنامه نگاران فداکار در عرصه اطالع رسانی نمی نویسم، امروز از سهل انگاری های مرگبار مدیرانی قلم می زنم که جان چنین انسان های بی ادعایی را قدر نمی نهند و ُرند! چون مرغی آن ها را در عزا و عروسی سر می ب ُلی برای ترقی خودشان ساخته شود هر چند تا پ قلم ها در این سهل انگاری خون آلود شود!
آیا رواست که معاون رئیس جمهور به گونه ای مقابل خبرنگاران سوگوار و زخمی ظاهر شود که گویی شیری بر اریکه سلطنت جنگل تکیه زده است؟! اگـر مـرگ ایـن نخبگان قلم به دسـت حداقل با استعفای مدیری رقم می خورد که چنین تدبیری را برای سفر ستارگان رسانه ای کشور اندیشیده بود، ذره ای از آالم دردناک خبرنگاران کاسته می شد هر چند مقام باالتر موافقت نمی کرد! اگرچه می دانم این جمالت »خود سانسورشده« نتوانست حقیقت ماجرا را به تصویر بکشد اما اگر این کلمات و واژه های ناقص را نیز بر لوح سپید کاغذ جاری نکنم دچار خفقان خواهم شد و پاسخی برای چشم های منتظر مردم سرزمینم نخواهم داشت! به راستی چه کسی مقصر است؟!
ارسال نظر