فیلم رسوایی مدیر و خانم منشی لو رفت ! / مهسا و پلیس شوکه شدند !

به گزارش رکنا، زن جوان با بیان این که حالا من باید ثابت کنم زن بدینیستم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: پدر و مادرم که فرهنگی هستند خیلی علاقه داشتند من تا مدارج علمی بالا تحصیل کنم اما زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم عمویم مرا برای پسرش خواستگاری کرد وقتی پدرم به او پاسخ منفی داد 5 عموی دیگرم یک صدا پدرم را به باد انتقاد گرفتند که «رحیم» را به خوبی می شناسیم و نیازی هم به تحقیق نداریم از سوی دیگر فامیل هستیم و آبروی یکدیگر را حفظ می کنیم.

رابطه مدیر با خانم منشی و دختر 17 ساله

خلاصه پدرم در حالی با این ازدواج موافقت کرد که من نه تنها چیزی از ازدواج نمی دانستم بلکه از رحیم نیز خجالت می کشیدم و نمی توانستم با او به راحتی حرف بزنم ولی او که 23 سال داشت جوانی سر و زبان دار بود و بدون شرم و حیا همه حرف هایش را بازگو می کرد هنوز بیشتر از دو ماه از مراسم عقدمان نگذشته بود که رفتارهای رحیم به طور کلی تغییر کرد و بسیار بداخلاق و پرخاشگر شد.

وقتی به خانواده یا عموهایم اعتراض می‌کردم آن ها جبروت و هیبت مردانگی را دلیل پرخاشگری‌های نامزدم می دانستند. رفتارهای او بعد از آغاز زندگی مشترک نیز تغییری نکرد و همواره به بهانه خستگی و کار زیاد مرا نادیده می گرفت به گونه ای که شاید روزی 10 دقیقه فرصت صحبت کردن با او درباره موضوعات روزمره را پیدا می کردم.

در همین روزها دوران بارداری را پشت سر می گذاشتم که روزی مدعی شد برای عقد قرارداد کاری یک ماه به تهران می رود من هم که تنها بودم به خانه مادرم رفتم ولی یک هفته بعد زمانی که برای خرید سیسمونی به بازار رفته بودیم ناگهان رحیم را در کنار یک زن غریبه دیدم. باورم نمی شد بلافاصله با تلفن همراهش تماس گرفتم اما او رد تماس داد. این ماجرا به معمای عجیبی برایم تبدیل شد و با آن که از نظر روحی به هم ریخته بودم ولی چیزی به مادرم نگفتم.

باز هم طاقت نیاوردم و به همسرم پیام دادم که به من گفته اند تو در مشهد هستی! بلافاصله پاسخ داد تازه رسیده ام و فردا به دنبالت می آیم حالا حس عجیبی داشتم و سوءظن به جانم افتاده بود. روز بعد وقتی برای استحمام رفت پیام هایش را بررسی کردم و متوجه شدم با زنی ارتباط دارد گریه کنان خانه را ترک کردم و به منزل پدرم رفتم.

سه هفته بعد در حالی که ماجرای ارتباطش با یک زن غریبه را نمی توانست انکار کند به خانه پدرم آمد و ادعا کرد اشتباه کرده است و دیگر هیچ گاه این رفتارها را تکرار نمی کند به همین دلیل من به خانه بازگشتم و همه چیز را فراموش کردم تا این که وقتی برای گرفتن داروهای دختر 8 ماهه ام به داروخانه ای در مرکز شهر رفته بودیم ناگهان زنگ تلفن همراه رحیم که درون خودرو جا گذاشته بود به صدا درآمد. وقتی نام مخاطب « عشقم » را دیدم بی درنگ کلید پاسخ را فشار دادم زن جوانی با لحنی بسیار زننده از آن سوی خط گفت: رحیم جان کی می رسی؟! ناگهان بغضم ترکید و زمانی که همسرم با داروها وارد خودرو شد و گفت: هزار تا کار دارم، مرا علاف کرده ای! دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و فریاد زدم حالا به خاطر دختر بیمارت 10 دقیقه دیرتر به عشقت می رسی؟ همسرم با شنیدن این جمله محکم با پشت دست به دهانم کوبید و خون صورتم را پوشاند.

از همان جا به خانه مادرم رفتم و ماجرا را بازگو کردم اما چند روز بعد از بخت و اقبال بدم متوجه شدم باردار هستم بالاخره یک ماه بعد با وساطت عموهایم به خانه بازگشتم اما تا روزی که فرزندم به دنیا آمد با هم قهر بودیم و فقط بنا بر ضرورت با یکدیگر سخن می گفتیم. حواسم را جمع کرده بودم تا بهانه ای دستش ندهم باوجود این او به بهانه اخراج 2 تن از کارمندانش شب ها را در شرکت می خوابید و ادعا می کرد باید خودش بیشتر کار کند.

خیانت مرد هوسران به همسرش

می دانستم به من دروغ می گوید اما هربار که تماس می گرفتم در دفتر کارش بود با خودم اندیشیدم نباید به این سوء ظن ها ادامه بدهم به همین دلیل شرایط زندگی ما بهتر شد به گونه ای که بنا به درخواست رحیم 3 دانگ از منزلی که مهریه ام بود به او بخشیدم تا مشکلات مالی اش را برطرف کند در این روزها مدام مرا به خاطر نداشتن فرزند پسر تحقیر می کرد و می گفت آرزو دارد پسری هم به دنیا بیاورم چرا که  دو فرزند دیگرم دختر بودند در این شرایط روزی پیامکی از یک فرد ناشناس برایم ارسال شد با این مضمون که همسرت با خانم منشی دفترش ازدواج کرده است و تصاویری هم از ارتباط آن ها برایم فرستاد وقتی به حقیقت موضوع پی بردم و دلیل شب خوابی در دفتر کارش را فهمیدم دوباره به خانه مادرم رفتم و تصمیم جدی به طلاق گرفتم عموهایم نیز با دیدن فیلم ها دیگر حرفی برای گفتن نداشتند اما باز هم فهمیدم که دوباره باردار شده ام و جنینم پسر است رحیم با شنیدن این موضوع مدعی شد باید آزمایش ژنتیکی بدهم چرا که به من تهمت ناروا می زند.

در این وضعیت با شکایت قانونی به خانه ام رفتم تا مامور همراهم رحیم را دستگیر کند اما او از پنجره گریخته بود و دختری 17 ساله که با پوششی نامناسب در خانه حضور داشت ملتمسانه به گریه افتاد که نمی دانست رحیم متاهل است .

شایان ذکر است به دستور سرگرد بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد)  بررسی های قضایی و روان شناختی درباره این ماجرای تاسف بار آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

وبگردی