صحبت های کیومرث مالخر از قدیمی های مالخری / پولش برکت ندارد
حوادث رکنا: وسوسه بچه محل تبهکار کافی بود تا پسر جوان تا آخر عمر به خاطر خرید اموال دزدی بارها پشت میلههای زندان بیفتد.
این مرد زندان را یک میهمانی میداند که خیلی زود به خانه خود بازخواهد گشت. «کیومرث» 45 ساله یکی از قدیمیترین مالخرهای پایتخت است که همیشه نزد ماموران اظهار پشیمانی و توبه میکرده، اما پس از آزادی دوباره دست به خرید و فروش وسایل سرقتی میزد.
این مرد ادعا دارد که به خاطر وسوسههایی که از سوی دزدان میشد، دوباره مالخری کرده و میگوید که پول زیادی به دست نیاورده و پولش نیز بیبرکت بوده است.
از چند سالگی با دزدان همکاری میکردی؟
22 سال داشتم که یکی از بچه محلهایمان زنجیر طلایی به دست داشت و میخواست آن را با قیمت ارزان بفروشد که من با پرداخت پول کم زنجیر باارزش را برای خودم خریدم و بعد از مدتی توانستم با فروش آن پول خوبی به دست بیاورم.
میدانستی دزدی است؟
من خریدار بودم و کاری نداشتم از کجا آورده، ولی فکر کنم دزدی بود.
چطور مالخری را به عنوان شغلت دانستی؟
بعد از خرید و فروش زنجیر طلا، پول زیادی همراهم بود و رابطه خوبی با بچه محلم که بعضی اوقات دزدی میکرد، داشتم و معمولا وسایل سرقتی را از وی میخریدم و با فروش آنها در بازار پول خوبی به دست میآوردم و همین اتفاقات باعث شد مالخری، حرفه کاریام شود.
ترسیدی دستگیر شوی؟
من خلاف نکرده بودم که دستگیر شوم، تنها وسایل را به قیمت ارزان میخریدم و به آشناها و دوستانی که در بازارهای مختلف تهران پیدا کرده بودم، میفروختم.
خانوادهات خبر داشتند؟
نه، فکر میکردند در کار خرید و فروش هستم.
چرا خودت دزدی نمیکردی؟
چون با دزدی پول زیادی به دست نمیآوردم و احتمال داشت دستگیر شوم.
نخستین بار کی دستگیر شدی؟
24 سال داشتم که پلیس سراغم آمد و وقتی مغازهام را بررسی کردند، متوجه سرقتی بودن بیشتر وسایل داخل مغازه شدند و دستگیر شدم که بعد از آن متوجه شدم «هومن» همان بچهمحلمان که دزدی میکرد مرا لو داده بود.
چه مدت زندان بودی؟
یک ماه زندان بودم که آزاد شدم.
چرا دوباره با دزدان همکاری کردی؟
وقتی پول خوبی به دست میآمد چرا این کار را نمیکردم. بیشتر اوقات دزدان با آوردن طلاهای قیمتی و پیشنهادهای عالی وسوسهام میکردند.
چرا دزدان وسایل را ارزان میفروشند؟
دزدان آدمهایی هستند که حریص پول هستند و هرقدر که پول به جیب بزنند، دستبردار نیستند و به خاطر اینکه زود به پول برسند، حاضرند ارزانفروشی کنند.
چند بار دستگیر شدی؟
خیلی، آنقدر که یادم نمیآید.
ازدواج کردهای؟
بله، پسرم نیز دو ماه دیگر ازدواج میکند.
خانوادهات از کارت راضی هستند؟
کار دیگری بلد نیستم و برای به دست آوردن پول این کار را میکنم که آنها هم پذیرفتند که هنوز در کنارم هستند.
بهترین خاطره زندگیات؟
بهترین خاطره برای هر مردی ازدواج و صاحب فرزند شدن است، ولی یک بار دزدان از خانه خودم سرقت کردند و بعد از مدتی وسایل خانهام را برای فروش پیش خودم آوردند و زمانی که فهمیدند صاحب آنها هستم، با عذرخواهی وسایل را گذاشتند و رفتند.
شنیدم همیشه در زندان توبه میکنی؟
بله، داخل زندان زندگی سخت است و توبه میکنم که دیگر خلاف نکنم، اما بعد از آزادی دوباره وسوسه میشوم و کار سابقم را انجام میدهم.
همه دزدان را میشناسی؟
بیشتر آنها را میشناسم که در میان آنها «اصغردزد» یکی از حرفهایها بود که در یک تصادف کشته شده است.
شنیدم این بار برایت حکم سنگینی بریدهاند؟
بله، وقتی زندان کوتاهمدت برای من درس عبرت نشود، محکوم به زندان طولانی هم میشوم.
حرف آخر؟
نخستین آجر زندگیام را کج گذاشتم و زندگیام به تباهی کشیده شد و این را بدانید با این پولها که به دست آوردم هنوز نتوانستم برای خانوادهام کاری کنم.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر