شوهرم از اول ازدواج خیلی پیگیر من می شد، دائم مرا سین جیم می کرد. همش به من می گفت: "با اون دوستت نگرد، این دوست فلان هست، مادرت چرا این حرف رو زد، چرا بابات وقتی میام خونتون بلند نمی شه به پای من؟ پسر دایی تو چرا انقدر به تو نگاه می کنه؟ چرا تو حرف زدنی داشتی به پسر خاله ات نگاه می کردی؟ دوست من به تو چه اشاره ای کرد؟...." دائم از این صحبت ها بین مان رد و بدل می شد. کم کم دیگر اجازه ادامه تحصیل به من نداد، بهانه کرد که چرا رشته ات فنی است، شرایط کار بیرون را نمی پذیرم مردم تو جامعه گرگ هستند، شما نباید بیرون بروی و ...

اما فقط همین نبود. هر وقت به من می رسید، گوشی مرا چک می کرد و می گفت "چرا این قدر با دوستت حرف زدی؟ چرا شارژ باطری تو همیشه خالیه؟ با کی حرف می زنی؟ دیگه حق نداری گوشی دستت بگیری؟ الانم که دائماً به من می گوید با کسی در ارتباط هستی! بگو با کی قرار می گذاری؟ وقتی من سر کار هستم کجا می روی؟ اگر راستش را بگویی کاری باهات ندارم. فقط راستش رو به من بگو".

من همیشه به خاطر اینکه دوستش داشتم، کوتاه اومدم که فقط راضی باشد و دعوا پیش نیاید و بی احترامی نکند. حالا کار را به جایی رسانده که دیگر اجازه نمی دهد به منزل پدری ام که یک کوچه با ما فاصله دارد، بروم. می گوید: خودم زمانی کی کسی منزلشان نیست تو را می برم و به خانه برمی گردانم. از همه خانواده و فامیل دور مانده و آرام در این زندگی حبس شدم و هیچ راه نجاتی ندارم، خسته شدم می خواهم جدا شوم ...خواندنی های رکنا را در اینستاگرام دنبال کنید

 

وبگردی