مباحثی که در نقد «شکارچی گوزن» مطرح شد

به گزارش رکنا، اولین جلسه از مرور فیلم‌های مریل استریپ بازیگر برجسته آمریکایی در سینماتک خانه هنرمندان ایران که روز دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ برگزار شد به نمایش فیلم «شکارچی گوزن» به کارگردانی مایکل چیمینو اختصاص داشت.

پس از نمایش فیلم، کامیار محسنین با اجرا و کارشناسی کیوان کثیریان به نقد و بررسی «شکارچی گوزن» پرداخت.

وی در ابتدای این نشست گفت: این فیلم درباره جنگ ویتنام است که طولانی مدت هم بود. جنگ ویتنام مهم‌ترین جنگ نیابتی است که در دوران جنگ سرد انجام شد زیرا ویتنام شمالی را برخی کشورها پشتیبانی می‌کردند و ویتنام جنوبی هم مورد حمایت برخی کشورهای دیگر بود، به همین دلیل در زمان جنگ سرد که هنوز ایدئولوژی‌ها کارکرد خود را داشتند، بحث درباره جنگ ویتنام به بحث درباره سرمایه‌داری می‌انجامید و ساخت چنین فیلمی نیز تاثیرگذار بود. از طرف دیگر وقتی به نقش آمریکا نگاه می‌کنیم، به اشتباه آمریکا پی می‌بریم که حضور مستقیم در این جنگ بود؛ به‌طوری که آمریکا نیروهای خود را به کار می‌بندد و در پاسخگویی به مردم خود دچار مشکل می‌شود. ضمن اینکه از زمان ریاست‌جمهوری کندی، دخالت آمریکا در ویتنام بیشتر شد و این کشور به شکل جدی وارد این عرصه می‌شود؛ عرصه‌ای که می‌تواند برایش گران تمام شود.

وی با مرور اتفاقات این جنگ بیان کرد: نگاه به کارنامه فیلمسازی یک کارگردان به ما نشان می‌دهد که چقدر فیلمسازان آمریکایی به موجب یک رویکرد دولتی در یک برهه زمانی محدود می‌شوند، کافی است به فیلم‌های دهه ۶۰ آمریکا نگاه کنیم و متوجه شویم چه فیلم‌هایی اسکار بهترین فیلم را می‌گیرند.

اعتراض در آمریکا

این منتقد بیان کرد: اتفاقاتی که در ویتنام می‌افتد باعث می‌شود اعتراض در آمریکا معنای جدیدی به خود بگیرد و در قالب‌های مختلف عیان شود. این جریان در سینما هم تاثیر خود را می‌گذارد؛ به‌طوری که در سال ۱۹۶۷ یک فیلم جهت‌دار و ضد نژادپرستی جایزه می‌گیرد. با این حال موضوع جنگ ویتنام در سینمای آمریکا مغفول می‌ماند.

محسنین گفت: منتقدان مختلفی از جریان‌های گوناگون درباره این فیلم نظر داده‌اند، ایورت یکی از آنهاست، موضوعی که برای ایورت و منتقدان دیگر مطرح است و این فیلم را برای آن‌ها نامفهوم و پر از ابهام می‌کند نوع واکنش شخصیت‌ها به شرایطی است که در آن هستند. منتقدان دو موضوع را مطرح می‌کنند؛ اینکه «شکارچی گوزن» توقع داستان‌گویی را برآورده نکرده و مدت زمان طولانی آن نمی‌گذارد بتوانند به راحتی فیلم را پیگیری کنند. موضوع دیگر پیوندهای مردانه فیلم است، همان چیزی که در فیلم‌های وسترن و سامورایی درباره آن بحث می‌کنند.

وی اظهار کرد: جبهه سینمای امروز انگلیس هم درباره این فیلم صحبت کرده‌اند، یک منتقد انگلیسی در جشن تولد ۳۶ سالگی فیلم گفت این فیلم و «اینک آخرالزمان» کاپولا از یک تمهید واحد استفاده می‌کند، «شکارچی گوزن» موضوعی را در فیلم به شکل فانتزی مطرح می‌کند، خود را درگیر جزئیات جنگ نمی‌کند و تاثیرگذاری را با همان مسائل فانتزی مطرح می‌کند، اگر در «اینک آخرالزمان» کشتار را با گوش دادن به موسیقی داریم، اینجا هم این تمهید را داریم که انگار وقت ویتنامی‌ها تنها صرف این می‌شده است که می‌خواهند با آمریکایی‌ها رولت روسی بازی کنند.

چپی‌ها فیلم را دوست نداشتند

محسنین توضیح داد: برخی از منتقدان هم معتقد بودند این فیلم دستاوردهای آمریکا را به نمایش نمی‌گذارد و حقیقت تاریخی را مخدوش می‌کند؛ این همان جملاتی است که امروز هم راست افراطی مطرح می‌کند، البته چپی‌ها فیلم را دوست نداشتند و باور داشتند فیلم می‌خواهد مظلومیت آمریکا را نشان بدهد و تمام جنایت‌ها را به ویتنام شمالی نسبت دهد. یعنی وقتی شادمانی فیلم تمام می‌شود وارد فضایی می‌شویم که دیوار صوتی شکسته می‌شود، وارد فضای جنگ می‌شویم و آن زمان است که بمب بر سر آدم‌های بی‌گناه ریخته می‌شود. در بخشی از این فیلم می‌بینیم که یک سرباز ویتنامی روی مردم بی‌گناه اسلحه می‌کشد، چپی‌ها معتقدند در این فیلم همه چیز یک جانبه است، بنابراین آن‌ها اصلا این فیلم را دوست نداشتند. پاولین کل هم می‌گوید فیلم در نهایت تبدیل به یک شعر عوام‌گرایانه می‌شود.

وی اظهار کرد: به نظرم وقتی امروز فیلم را می‌بینیم راحت‌تر با « شکارچی گوزن» مواجه می‌شویم و این پیش‌زمینه‌ها دیگر وجود ندارد من هم معتقدم در این فیلم اگر بخواهیم دنبال خط داستانی بگردیم ناامید می‌شویم.

پرده اول فیلم تجربه جمعی اوقات خوش است، در تجربه جمعی، اول آدم‌هایی را می‌بینیم که باهم زبان مشترک دارند و با کوچکترین حرکتی با هم همراه و شاد می‌شوند. در پرده دوم انگار تابلوی نقاشی از یک تجربه تلخ گروهی را می‌بینیم و در پرده آخر یعنی وقتی مایکل از جنگ برمی‌گردد با موقعیت‌های جدید رو به‌رو می‌شویم که دیگر جمعی نیستند، بلکه موقعیت‌های دو نفره هستند. در این موقعیت‌ها شاهد دو وضعیت هستیم؛ آدم‌هایی که کدهای جدید برای ارتباط دارند و آدم‌هایی که چون آن تجربه تلخ را از سر نگذراندند، نمی‌توانند با هم وارد ارتباط شوند، چون این رمزگان جدید را نمی‌شناسند. نکته دیگر این است که چه کسانی به جنگ فرستاده می‌شوند؟ طبقه کارگر به این جنگ فرستاده می‌شوند، آن‌ها مهاجرینی هستند که به جنگ می‌روند، افرادی که آنقدر هم با شوق به جنگ نمی‌روند، بلکه به جنگ اعزام می‌شوند. این فیلمی است که در زمان خودش همواره با خوانش‌های سیاسی همراه بوده است.

فیلمبرداری منحصر به فرد

وی در بخش دیگر از صحبت‌های خود با بیان اینکه فیلمبرداری این فیلم منحصر به فرد است، مطرح کرد: مدیر فیلمبرداری این فیلم از کسانی بود که از جنگ مجارستان فرار کرده است. ارتباط این سه سرباز آمریکایی در نوع فیلمبرداری و نورپردازی متفاوت است، گاهی طبق فیلمنامه نمی‌توانند حرف بزنند اما در عین حال ما بیگانگی این آدم‌ها را با فضا می‌بینیم که آن هم به دلیل ایده‌های فوق‌العاده نورپردازی است، تمام ایده‌ها بدون هیچ تحمیلی به تماشاگر نشان داده می‌شود. برای تدوین فیلم هم پیتر زینر وارد این کار شد کسی که «پدرخوانده ۱ و ۲» را تدوین کرده، کسی که افراد را با آثارش ذوق زده می‌کند و در این فیلم هم، چنین است. مثلا در نبرد نهایی فیلم، یک لحظه ما نمایی از دست کبود شده کریستوفر با تزریق را می‌بینیم و متوجه می‌شویم لازم نیست کارگردان همه چیز را به ما نشان بدهد بلکه ما می‌توانیم با یک نما تمام داستان را بخوانیم.

وی ضمن مرور وجوه دیگر فیلم توضیح داد: ساختار فیلم بر این اساس است که ما سکانس‌ها و نماهایی از رویایی مایکل با یک گوزن می‌بینیم، در این دو سکانس و در این رویایی چه چیزهایی عوض می‌شود؟ واقعیت این است که ما با یک فیلم داستان‌گوی متعارف روبه‌رو نیستیم بلکه با فیلمی مواجه‌ایم که ما را با موقعیت‌های مختلف روبه‌رو می‌کند؛ به‌طوری که ما در این موقعیت‌ها به اتفاقاتی که بر سر این شخصیت رخ داده فکر می‌کنیم که این یک تجربه نامتعارف است.

افکار هنری چیمینو

این منتقد توضیح داد: با ساخت این فیلم توسط چیمینو، همه فکر می‌کردند دیگر کل سینمای آمریکا مجبور است او را طی سال‌های سال در معبد کارگردان‌های بزرگ قرار بدهد اما اینگونه نشد. چیمینو فردی بود که به بهانه فیلمنامه‌نویس شدن به آمریکا مهاجرت کرد، یک مدت فیلم‌های تبلیغاتی ساخت و بعد وارد عرصه فیلمنامه‌نویسی شد.

محسنین با اشاره به فیلم‌های متعدد این کارگردان توضیح داد: همیشه یک موضوع مشخص درباره او وجود داشت، اینکه چیمینو انگار دوست داشت کارگردان فیلم‌های جنجالی باشد. او اصولاً آدمی بود که به نظر می‌رسید دوست داشت هر بلایی می‌خواهد سر سینما بیاورد با این حال به دلیل فراهم نبودن شرایط در طول فعالیتش شش، هفت فیلم بیشتر نساخت. چیمینو اصولاً آدم موفقی در ارتباط با منتقدان و تماشاگران نبود. امروز اما ارزش‌های این کارگردان را می‌فهمیم که به شدت دوست داشت نماهای عریض بگیرد و با دوربین انواع و اقسام بازی‌ها را بکند.

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود مطرح کرد: این فیلم از یک جهت اهمیت زیادی برای بازیگران دارد، اینکه برای سه بازیگر شمایل می‌سازد، چیزی که آن‌ها در طول دوران بازیگری خود از آن به کرات استفاده می‌کنند؛ به‌طوری که مریل استریپ به مدت یک دهه با همین شمایل در سینما حضور داشت.

این منتقد سینما در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا اسکار می‌تواند به صورت فرمایشی جایزه بدهد؟ بیان کرد: اصولاً حرف‌هایی که درباره جشنواره‌ها و جوایز زده می‌شود به دور از واقعیت است یا حداقل وقایع آن این‌همه بچگانه رخ نمی‌دهد. همه چیز آنقدر سیاسی نیست، در این میان فضای رسانه‌ای جوی را ایجاد می‌کند که توجه به یک موضوع زیاد می‌شود. مثلا یک سال رسانه درباره مهاجرت زیاد صحبت می‌کند و به یکباره می‌بینید ۶۰ فیلم درباره مهاجرت در یک جشنواره به نمایش درمی‌آید. این بازی‌ای نیست که از سوی سینما شروع شود بلکه فضای رسانه‌ای قبلش این موضوع را آغاز کرده است. به نظرم چون دوستان با سینما یک مشکل قدیمی دارند، می‌خواهند همه چیز را به سینما ارتباط بدهند. به هر حال باید بپذیریم وجهی از سینما بیزینس است، تقریبا همه افرادی که جشنواره برگزار می‌کنند نیم نگاهی به بیزینس آن دارند و طبعا به دنبال این هستند که مردم را حساس کنند تا به تماشای یک فیلم بنشینند. از سوی دیگر انگیزه‌های اقتصادی هم موجب این امر می‌شود، در این فضا انگیزه‌های سیاسی هم موثر است، مثلا همیشه یکی از فیلم‌های بخش بین‌الملل که به آن اضافه می‌کنند فیلمی است که برای یهودی‌ها ساخته شده، چون اساسا هالیوود در دست یهودی‌ها قرار دارد.