مرد 41 ساله که هنگام جمع آوری معتادان پرخطر توسط گشت انتظامی دستگیر شده بود در حالی که ظاهر آشفته اش را دلیل طرد از خانواده می دانست با اشاره به این که دیگر از مواد مخدر متنفر شده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: فرزند بزرگ خانواده و دردانه پدر و مادرم بودم به همین دلیل در رفت و آمدها و رفتارهایم کاملا آزاد بودم تا جایی که پدر و مادرم برای به دست آوردن دل من از یکدیگر سبقت می گرفتند با وجود این تا مقطع راهنمایی بیشتر تحصیل نکردم و به دلیل همین نازدانه بودن درس و مدرسه را رها کردم چرا که درس خواندن و امتحان را کاری سخت می پنداشتم. خلاصه این رفتارهای آزادانه زمانی به اوج خود رسید که در سن 15 سالگی پدرم را از دست دادم و بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم. در این میان مادرم همه سختی های زندگی را به دوش می کشید و کسی نظارتی بر رفتارهایم نداشت. در این شرایط بود که در محیط آلوده زندگی مان برای اولین بار و با تعارف یکی از دوستانم مصرف تریاک را تجربه کردم. از آن روز به بعد زندگی من وارد بی راهه شد تا جایی که دیگر مصرف مواد مخدر سنتی را بچه بازی می انگاشتم و برای روی آوردن به هیجانات واهی و نئشگی خیالی انواع مواد مخدر صنعتی را نیز تجربه کردم تا حدی که دیگر هیچ نوع مواد مخدری باقی نمانده بود که من چگونگی مصرف آن را نیاموخته باشم. خلاصه 11 سال از اولین مصرفم می گذشت که با «تکتم» ازدواج کردم. او دختری موقر و مهربان بود اما زمانی به ماجرای اعتیاد من پی برد که دخترم را باردار شده بود. هیچ گاه چهره غمگین او را در آن روز سیاه فراموش نمی کنم گویی اسکلتی مقابلم ایستاده است که هیچ حس و حرکتی ندارد. شاید هم به آینده هولناک خود و فرزندمان می اندیشید که معتادانی مانند من آن روزها را برای خانواده خود رقم می زنند. خلاصه شرایط اسفبار من به جایی رسید که دیگر همسرم طاقت نیاورد و مرا از خانه بیرون کرد. دیگر جا و مکانی نداشتم بنابراین به پاتوق های معتادان رفتم اما به دلیل بی پولی و آوارگی به آن مکان ها نیز راهم ندادند به ناچار کارتن خواب شدم. به مکان هایی می رفتم که هیچ انسانی حتی برای لحظه ای نمی توانست در آن جا دوام بیاورد با هر خفت و بدبختی بود فقط مبلغی برای خرید مقدار کمی مواد مخدر صنعتی به دست می آوردم یا با عجز و التماس گدایی می کردم تا این که حدود دو سال قبل مرد خیری به طور اتفاقی سر راهم قرار گرفت و از من خواست اعتیادم را ترک کنم. نمی دانم چه اتفاقی افتاد که همه سختی ها، تحقیرها و خفت ها از مقابل چشمانم مانند سکانس های یک فیلم عبور کرد و به ناگاه قسم خوردم که این بار کمر همت را ببندم و سراغ مواد مخدر نروم چرا که به آخر خط همه نوع مواد مخدر رسیده و چیزی جز بی خانمانی و خواری ندیده بودم بالاخره با کمک آن خیر در یکی از مراکز ترک اعتیاد بستری شدم و از این آزمون سخت سربلند بیرون آمدم بعد از آن ماجرا بود که همان فرد خیر مرا برای اشتغال و کمک به دیگر معتادان به یکی از مراکز ترک اعتیاد معرفی کرد و من مشغول کار شدم. با وجود این، جا ومکانی برای ادامه زندگی ندارم در این مدت چند بار نزد تکتم رفته ام تا مرا ببخشد اما او هنوز مرا باور نکرده و می گوید برای جلب اعتماد و اطمینانش باید دو سال دیگر پاک بمانم تا دوباره به زندگی با من ادامه بدهد ولی ای کاش ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی