افراد باید احساس خشم را تجربه کنند/لازم است امکانات مشاوره‌ای در مدارس و برنامه سازی‌های صداوسیما گسترش یابد

دکتر رقیه السادات حسینی ، روانشناس بالینی در گفت و گو با رکنا با بیان اینکه خشم یک هیجان طبیعی است که همه ما آن را به نوعی تجربه کرده ایم. اما نحوه ای که فرد آن را ابراز می کند میتواند تعیین کند که آیا به پرخاشگری منجر میشود یا خیر گفت: پرخاشگری به دو دسته تقسیم می شود. مستقیم و غیر مستقیم. مستقیم مثل رفتار خشونت فیزیکی یا کلام  است . غیر مستقیم مثل رفتار غیبت کردن و شایع پراکنی کردن یا زیرآب زدن گفته می‌شود. این رفتارها می تواند به دیگران صدمه برساند.پرخاشگری علاوه بر اینکه به قربانی آسیب می‌رساند رشد خود فرد را هم در معرض خطر قرار می دهد. ممکن است باعث طرد شدن، ارتکاب جرم یا رفتار ضد اجتماعی شود.

رقیه السادات حسینی، روانشناس بالینی

وی ادامه داد: احساس خشم می‌تواند به عنوان محرکی برای پرخاشگری در فرد عمل کند.در کل 5مرحله برای ایجاد احساس خشم و تبدیل آن به رفتار خشم وجود دارد که عبارتند از:

1.    احساسات پیش از خشم است. که معمولاً احساسات دردناکی هستند. مثل احساسات درد، شرم، گناه، غم، ناامیدی، احساس درک نشدن. البته تجربه احساس فیزیولوژیک هم مانند تنش در معده،  احساس گرما، هیجان  سردرد یا تشنج بی تاثیر نیستند.

2.    افکار محرک مانند خاطرات یا تصاویر دردناک ناشی از یک حادثه مهیج است. در این مرحله ممکن است فرد کنش های دیگران یا شرایط موجود را به عنوان یک تهدید قلمداد کند.

3.    احساس خشم که می‌تواند به صورت ناگهانی یا تدریجی در فرد ایجاد شود. این حالت می‌تواند به صورت تپش قلب، پمپاژ سخت خون، تنفس سریع،  لرزش، آشفته شدن چهره، قفل شدن فک، جمع شدن شانه ها و ایجاد اضطراب، تعریق زیاد در فرد باشد.

4.    واکنش سریع است، که به دنبال احساس خشم تمایل به عکس العمل سریع نمایان می‌شود. این مرحله فراموش می‌کنیم که احساس خشم و انگیزه عمل دو تا غریزه متفاوت هستند. اغلب تشخیص نمی‌دهیم که انگیزه عمل به معنی عمل کردن نیست، شما ممکن است که احساس کنی که به اون نقطه ای هستی که هیچ کنترلی نداری یعنی حالت خلبان خودکار یعنی نمیتوانید وضعیت تهاجمی یا منفعلانه خود را کنترل بکنید. در این شرایط خیلی لازم است که بسیار متعهدانه و با دقت به این شرایط نگاه بکنید و تفاوت را درک کنید. انگیزه عمل داشتن را معمولاً براساس گذشته افراد و آن چیزی که قبلاً انجام داده اند میشود تعریف کرد. یعنی اینکه من هر زمانی عصبانی میشوم داد میزنم و الگوی رفتاری من این است. یا من اینقدر سکوت میکنم که بعد زمانی که احساس میکنم پر شدم، به حالت تهاجمی استفراغ میکنم روی طرف ....یعنی اول منفعلم و بعد پرخاشگرانه رفتار میکنم.

5.    خود رفتار پرخاشگری است. در این مرحله افراد ابزار خوبی برای مقابله با خشم خود ندارند که خیلی از آدم ها ممکن است در این مرحله از خشم خود، باشند. یا بروز خشم، و یا سرکوب خشم را انتخاب می‌کنند. بروز خشم یعنی فشاری که در فرد انباشته شده است را به صورت حمله تخلیه می‌کند. این رفتار شامل فریاد زدن، سرزنش کردن، خراب کردن و از بین بردن، صدمه زدن یا شکستن وسایل است. یا به صورت رفتارهای ملایم مثل پشت چشم نازک کردن، ابراز نفرت یا انزجار و یا حرف‌های بی اساس باشد. ممکن است گاهی بر عکس، رفتار خشم را سرکوب کنند و حالت منجمد شدن را داشته باشند یعنی عضلات فرد قفل می‌شوند.

اصلا چرا فرد باید احساسات خشم را تجربه کند، بخشی در مغز وجود دارد که به آن «قدیم مغز» گفته می‌شود. این بخش بین انسان‌ها و حیوانات مشترک است. این بخش وظیفه حفظ بقا را دارد.

حسینی علائم فیزیولوژیک بروز خشم را این چنین شرح داد:

تپش قلب، تعریق زیاد، نفس نفس زدن،  لرزش دست و یا پا در فرد ایجاد می‌شود که فرد یا باید بجنگد یا فرار کند. از طرفی بدن برای این جنگیدن نیاز به سوخت دارد که این سوخت گلوکز است. با هورمون کورتیزول روی کبد تاثیر می‌گذارد و کبد قند را آزاد می‌کند و به یک باره مقدار زیادی قند در بدن آزاد می‌شود. حالااگر فردی به دیابت مبتلا باشد وقتی خشم را تجربه می‌کند، قند زیادی در خون فرد آزاد شده و پیامدهای ناگواری را برای فرد ایجاد می‌کند. از طرفی یکی از عوارض رفتارهای پرخاشگرانه ممکن است ایجاد بیماری‌های قلبی عروقی در فرد باشد.

در واقع مغز قدیم که همانند کارخانه تولید فکر عمل می‌کند، با تولید فکر رسالت حفظ بقای ما را دنبال می‌کند، انسان بدوی که در غار زندگی می کرده، برای تهیه غذا مجبور به ترک غار بوده، و زمانیکه در خارج از غار بوده، با شنیدن کوچکترین صدایی مغز او به او یادآور می شده که صدایی که شنیده ممکن است صدای یک حیوان درنده بوده باشد و ممکن است جان خود را از دست بدهد. با تولید افکار ناخوشایند، سیستم محافظتی بدن فعال شده و بدن برای جنگیدن یا فرار کردن از موقعیت خطری که مغز مطرح کرده، آماده می‌شود. این موقعیت برای اجداد انسان و در واقع انسان‌های بدوی کارآمد بوده، اعصاب سمپاتیک در این سیستم فعال شده و هورمون‌های آدرنالین و کورتیزول آزاد می‌شوند و نتیجتا ضربان قلب افزایش می یابد، فرد وقتی ضربان قلبش بالا می رود، اضطراب را تجربه می‌کند و تلاش برای حفظ بقا باعث تجربه هیجانهای دیگری نظیر ترس یا خشم می‌شود و لذا فرد انتخاب می کند که برای حفظ جان خود بجنگد یا فرار کند. تا اینجا این رفتاری که انسان بعنوان انسان بدوی انجام می‌داده رفتارهای کارآمدی بوده است؛ این رفتارها در واقع رفتارهای ناشی از هیجان هستند.

اگر چه انسان اولیه، تکامل پیدا کرده و دارای مغز جدید یا کورتکس است  و دیگر در غار زندگی نمی‌کند و در جامعه ای متمدن زندگی میکند؛  اما سیستم محافظتی بدن همچنان مانند قبل عمل می‌کند. یعنی هر پیامی را که مغز فرد به عنوان خطر تولید میکند، سیستم محافظتی بدن فرد تشخیص نمیدهد که آیا یک تهدید واقعی است یا یک تهدید فیک و لذا فرد با هر فکر ناخوشایند، یک رفتار ناشی از هیجان از خود نشان می دهد. در واقع اینجا رفتار پرخاشگرانه ناشی از یک هیجان است و جزء الگوهای عادتی فرد شده است. این الگوهای عادتی فرد در واقع هم باعث بالا رفتن فشار خون و بیماری‌های قلبی و عروقی می‌شود هم مشکلات و معضلات اجتماعی .

حسینی بهترین روش کمک کننده برای افرادی را که رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان می دهند، تغییر ادراک فرد پرخاشگر می داند و می گوید: باید مهارت های تغییر رفتار و یا مدیریت رفتار را به فرد آموزش ‌دهیم. به فرد کمک کنیم هیجانات منفی را که جنبه کاربردی برای حفظ بقا دارند بپذیرد و آن را به عنوان بخشی از انسان بودن خودش تجربه کند و از آن فرار نکند. به جای حذف افکار ناخوشایند، آنها را نیز به عنوان بخشی از طبیعت انسان بودن بپذیرد و این مهم با آموزش زیر نظر متخصصین حوزه سلامت روان اتفاق می افتد.

حسینی در پاسخ به این سوال که آیا برای کمک به افراد پرخاشگر باید امکانات بیمارستانی را ارتقا داد، گفت: به جای پرداختن به امکانات بیمارستانی برای کمک به افراد پرخاشگر، لازم است امکانات مشاوره‌ای در مدارس و مراکز آموزشی و برنامه سازی‌های روانشناسی در صداوسیما را گسترش بدهیم. باید کمک کنیم که افراد یاد بگیرند همچنان که می توانند احساسات ناخوشایندی نظیر خشم را تجربه کنند، لزومی ندارد که رفتار خشم و پرخاشگری را داشته باشند. لذا آموزش رفتارهای کارآمد، تجربه و مواجهه با احساسات و افکار ناخوشایند به افراد کمک زیادی خواهد کرد برای یادگیری مدیریت رفتار. افراد باید بدانند هر تلاشی برای کاهش یا حذف احساسات ناخوشایند و یا نداشتن افکار ناخوشایند و حذف آنها نتیجه عکس خواهد داشت. حتی اقدامات رفتاری مناسبی نظیر آهنگ گوش کردن، کتاب خواندن، پیاده روی کردن، باشگاه رفتن و ... به دلیل اینکه به منظور فرار از افکار و احساسات صورت می‌گیرند، رفتارهای ناکارآمدی محسوب می‌شوند.

این روانشناس بالینی در پاسخ به تاثیر موسیقی برای کاهش یا حذف و کنترل خشم گفت: سیستم محافظتی بدن ما گوش کردن به موسیقی با هدف کنترل خشم یا حذف خشم و کاهش هیجانات منفی را خطر تلقی می‌کند. یعنی بدن ما این عمل را تهدید تلقی می کند و لذا چرخه جنگ و گریز در بدن ما فعال می‌شود و طبق آنچه پیشتر به آن اشاره شد، با افزایش ضربان قلب و با هر تلاش برای فرار از احساسات و افکار، فرد به جای تجربه تنها به اصطلاح یک واحد اضطراب ناچارا با ملغمه ای از هیجانات ناخوشایند دست و پنجه نرم خواهد کرد. بنابراین موسیقی گوش کردن به منظور فرار از احساسات ناخوشایند یک رفتار نا کارآمد است و نتیجه عکس می‌گیریم.

حسینی، نقش خانواده را در تلاش برای یادگیری مدیریت رفتار خشم و تغییر الگوهای رفتار بسیار مؤثر می‌داند. او می گوید: خانواده فرد پرخاشگر باید حمایتگر باشند و به فرد در تجربه کردن احساساتش کمک کنند. خانواده میتواند فرد را برای کمک گرفتن از یک متخصص و برخورداری از خدمات مشاوره تشویق کند. لازم است که خانواده رفتارهای سرزنشگر و تهدیدآمیز نداشته باشد. تشویق‌های مادر نیز برای کمک به تغییر الگوهای رفتاری فرد سودمند خواهد بود.

 

تماس با ما : 23051497