پدرم شیطان‌های بزک‌ کرده خیابانی را به خانه آورد / مادرم بدبخت ترین زن دنیاست

در کودکی نمی‌دانستم علت دعواهای تکراری و کتک‌کاری‌های پدرم چیست. بزرگ‌تر که شدم، فهمیدم او به مواد‌مخدر اعتیاد دارد. آن‌موقع از صمیم قلب دوستش داشتم و حتی به مادرم خرده می‌گرفتم چرا این‌قدر سربه‌سرش می‌گذارد.

از سن ١٠‌سالگی متوجه شدم پدرم در فساد اخلاقی غوطه‌ور است. این مسئله برایم ناراحت‌کننده بود؛ اما از چندی‌قبل پد‌رم به سیم آخر زده و شرم و حیا را کنار گذاشته است. گاهی ما در طبقه دوم خانه‌مان میهمان داریم، ولی او شیطان‌های بزک‌ کرده خیابانی را به خانه می‌آورد و با بی‌ شرمی و وقاحت از مادرم می‌خواهد پذیرای میهمان باشد‌. با کوچک‌ترین بهانه‌ای بیماری مادرم را به فرق سرش می‌کوبد و‌... .

چند‌بار می‌خواستم به‌خاطر این مسئله با پدرم درگیر شوم. مادرم می‌گفت تو خودت را قاطی این ماجرا نکن‌. او منتظر بود ازدواج کنم‌؛ بعد هم دست دو خواهرم را بگیرد و به خانه پدربزرگم برود. برایم خواستگار خوبی آمد. وقتی از در و همسایه تحقیق کردند، به‌خاطر پدرم پشیمان شدند.از خانه فرار کردم. دو هفته در خانه مادر ناتنی پدرم مخفی شدم. نامادری‌اش که چشم دیدن او را ندارد، می‌خواست با پنهان‌کردن من، پدرم را عذاب بدهد. نگرانم اسمم به‌عنوان یک دختر فراری سر زبان فامیل بیفتد و...