حسادت های ترانه  زندگی تازه عروس را به هم ریخت

ترانه زن جوان زندگی تازه عروس را بهم ریخت . ترانه چون خودش در زندگی رنگ آسایش را ندیده بود در زندگی دوستانش نیز دخالت می کرد.

-‌ دختر! به جای اینکه اینقدر دنبال میهمانی رفتن باشی و پای تلفن با دوستانت صحبت کنی، کمی به فکر این باش که یک چیزی یاد بگیری و بتوانی در آینده خوب زندگی کنی.

اشک‌هایش را پاک کرد و به فرش‌هایش که پر از تکه‌های شکسته شیشه و ظرف‌هایش بود، نگاه کرد. از روزی که ازدواج کرده بودند، جز بی‌احترامی و گله و شکایت چیزی ندیده بود.

حسادت های ترانه زندگی تازه عروس را به مرز طلاق کشاند

به گزارش رکنا، آهی کشید و دوباره خانه را مرتب کرد. تمام صندلی‌ها و چیزهایی را که مرد وسط خانه انداخته بود، جمع کرد. تا صبح به فردا فکر می‌کرد؛ فردایی که باید در دادگاه در برابر قاضی می‌ایستاد و با تمام توان از بد‌بختی‌هایش می‌گفت.

شوهرش در دادگاه سکوت کرده بود. رو به سوی قاضی کرده و گفته بود:

- آقای قاضی! شوهرم اصلا تعادل روانی ندارد. دائم فریاد می‌زند و وسایل را پرتاب می‌کند. نمی‌دانم باید چکار کنم. امنیت ندارم و فکر می‌کنم که...

مرد از روی صندلی بلند شده بود و با صدای بلند گفته بود:

- اصلا اینطور نیست. ما با عشق و علاقه با هم ازدواج کردیم، ولی زنم فکر می‌کند که تنها لازمه زندگی مشترک واژه‌های محبت‌آمیز است. من در طول هفت سال زندگی مشترک‌مان یک وعده غذا در خانه‌مان نخورده‌ام. یک بار مرتب لباس نپوشیده‌ام، ولی همیشه هر اندازه که از من پول طلب کرده، به او پرداخته‌ام. سفرهایش بر جایش بوده و از رفاهش کم نگذاشته‌ام. راستش دیگر رسماً دیوانه شده‌ام و نمی‌دانم چطور از زندگی جهنمی‌ام بیرون بیایم. من طعم آسایش را می‌خواهم بچشم.

زن سرش را زیر انداخته بود. از اینکه تا آن موقع نفهمیده بود تمام مشکلات‌شان به علت بی‌تفاوتی و اهمیت ندادن به شوهر و زندگی‌شان است، ناراحت بود. به حرف‌های ترانه فکر می‌کرد؛ کسی که هم زندگی خودش و هم زندگی او را به نابودی کشانده بود.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.