23 سال از آن حادثه گذشت / آقا معلم دل به آتش زد تا دانش آموزان زنده بمانند + عکس
حوادث رکنا : حسن امیدزاده معلم شفتی 23 سال پیش دل به آتش زد تا دانش آموزانش از آن حادثه آتش سوزی زنده بیرون آیند.
ظهر نشده بود غروب به دل بچههای روستای شفت زد. وقتی عقربهها روی ساعت 11 صبح 18 بهمن سال 76 جفت شد، زبانههای آتش، دانشآموزان مدرسه بیجارسر روستای شفت گیلان را نشانه گرفت.
کلاس درس دانشآموزان شفتی با زبانههای بخاری نفتی تمام شد. زبانههایی که شعلههایش تا سقف چوبی کلاس میرسید و اگر آقا معلم فداکار نبود همه دانشآموزان در آتش میسوختند. وقتی باد پیچید بخاری نفتی وارونه شد. آتش سریع حرکت میکرد تا دانشآموزان بیحرکت را نشانه بگیرد. وحشت در کلاس حکمفرما بود. فریاد کمکخواهی در هر ثانیه اوج بیشتری میگرفت. راه فراری نبود. آتش، میز و صندلیهای ردیف جلو را سوزاند و بیمحابا تا سقف حرکت کرد. موج شعلههای آتش در چشمهای وحشت زدهشان منعکس میشد. پیکر کودکانهشان را ترس فرا گرفته بود. فرشته نجات اما نزدیک بود. جانش را کف دستش گرفت و جان 30 دانشآموز کلاس دوم دبستان را نجات داد.
معلم فداکار شفتی
حسن امیدزاده، معلم ایثارگر از سال ۵۹ به استخدام آموزشوپرورش شفت درآمده بود. در آن صبح منحوس این معلم اسطوره با شنیدن صدای دادوفریاد بچهها خود را به آتش زد و منجی دانشآموزان شد. امیدزاده 30 دانشآموز مدرسه را یکییکی از شعلههای آتش که هر لحظه برافروختهتر میشد، نجات داد.
نجات دانشآموزان تمام شده بود که یکی از بچهها به کلاس برگشت تا کیفوکتابش را بردارد. کلاس در تسخیر دودوسیاهی بود. آقا معلم هم دوباره برگشت. برگشت به میان زبانههای سوزان آتش، اما اینبار گرفتار شد. روز آتشین پایانی نداشت. تراژدی آن روز منحوس با در بسته کلاس سیاهتر شد. آقا معلم کلاس پنجم هنگام بازگشت با در بسته کلاس روبهرو شد. دستگیرهای روی در وجود نداشت. او که نجاتدهنده 30 دانشآموز بود، برای خود، نجاتدهندهای نیافت. آقا معلم از ناحیه سر، صورت و دست دچار سوختگی شد. انگشتان دست راستش قطع شد و انگشتان دست چپش به هم چسبید.
مرگ یک ایثارگر
پس از حادثه تلخ آتشسوزی ، آقا معلم فداکار ۱۷ مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفت. حسن امیدزاده سالها رنجودرد سوختگی ناشی از آن روز جهنمی را با خود به دوش کشید.
چهارشنبه ۲۱ تیرماه سال ۹۱ اما دیگر درد امانش را برید. در سن ۵۸ سالگی در بیمارستان امام حسن مجتبی(ع) شهرستان فومن درد ناشی از سوختگی را تاب نیاورد و جان باخت.
به پاس فداکاری، پیکر او در زادگاهش روستای شهرستان شفت گیلان آرام گرفته است. یادوخاطرش همیشه زنده ماند. پس از آن حادثه اسم مدرسه دیگر خونینشهر بیجار نبود. فداکاری این معلم دلسوز و مهربان نام مدرسه را به معلم ایثارگر حسن امیدزاده تغییر داد. فداکاری زندهیاد حسن امیدزاده در کتاب سوم ابتدایی چاپ شده است. از آن روز آتشین 23سال میگذرد، اما در شفت یاد حسن امیدزاده، معلم فداکار هنوز زنده است.
ترس از آتش، آتشنشانم کرد
محمد امیدزاده، پسر این معلم فداکار است. پسری که از ترس شعلههای مدرسه خونینشهر بیجارسر آتشنشان شد. پدر، مشوقش بود، اما عمرش کوتاهتر از آن بود که پسرش را در لباس آتشنشان ببیند.
محمد که از سال 91 آتشنشان است میگوید: «در همان مدرسه درس میخواندم. پدرم همیشه ساعت ۷ صبح به مدرسه میرفت. یک روز که از پدرم پرسیدم چرا ساعت ۷ صبح به مدرسه میرود، در جواب گفت: «بچهها صبح زود میآیند و سردشان است. یکی باید باشد تا بخاری را زودتر روشن کند که گرم شوند.»
پدرم حتی یک روز هم غیبت نداشت و همیشه احساس مسئولیت میکرد. کلاس چهارم بودم که بخاری نفتی، مخزن نفتش آتش گرفت. زنگ کلاس تازه زده شده بود و بچهها شاد و خوشحال از حیاط مدرسه به کلاس آمده بودند. منتظر معلم بودند. همه معلمان در دفتر نشسته بودند که صدای دادوفریاد بچهها در فضای مدرسه پیچید. روز بدی بود. هنوز به یاد میآورم، خاطرم آشفته میشود. پدرم با شنیدن صدای بچهها سریع به کلاس رفت و تکتک دانشآموزان را نجات داد. خودش گرفتار آتش شد.
انگشتان دست راستش قطع شدند. همان انگشتانی که با گچ روی تخته مینوشت و به بچهها درس میآموخت. انگشتان دست چپش هم از شدت سوختگی شدید بههم چسبیدند. سروصورت و دو دستش تا آرنج دچار سوختگی و جراحات ناشی از آن شده بود. یک هفته تا دو هفته مدرسه تعطیل شد. بچهها تا مدتها میترسیدند به مدرسه بروند.
پدرم هیچگاه از کاری که کرد پشیمان نبود. مادرم دلسوزانه تا آخرین روز پرستاری پدرم را کرد و هیچوقت شکایتی نداشت. مادرم میگفت: «برای پدرتان دانشآموزانش و بچههایش تفاوتی نداشتند. دانشآموزان را مثل فرزندانش دوست داشت.»
پس از آن حادثه همیشه حس بدی از آتش داشتم. سال ۹۰ در آزمون آتشنشانی شرکت و شروع به ثبتنام کردم، پدرم زنده بود. وقتی فهمید که در این آزمون شرکت کردم، خوشحال شد و مرا تشویق کرد، اما عمرش کوتاه بود و چون آزمون یک سالی طول کشید، پدرم نتوانست مرا در لباس آتشنشانی ببیند. او سال ۹۱ بود که از شدت درد و جراحات ناشی از سوختگی فوت کرد.»
جانمان را مدیون او هستیم
«تصویر آن روز هیچگاه از خاطرم پاک نشد. تمام بچهها جانشان را مدیون معلم فداکار هستند.» این را بهزاد حسنی ۳۱ ساله یکی از دانشآموزان قدیمی همان مدرسه میگوید. او که در سال 76 کلاس دوم دبستان بود جانفشانی آقای معلم را هرگز فراموش نکرده است.
از آن روز آتشین گذشته و بهزاد که حالا یک نجار است، از روز حادثه میگوید: «منتظر معلم بودیم. تازه زنگ کلاس به صدا درآمده بود. سقف کلاس چوبی بود، همین مسأله باعث شد تا آتش چندین برابر شعلهور شود. کل کلاس در لحظهای چشم برهم زدن غرق در شعلههای آتش شد. من و تمام بچهها از شدت ترس فریاد میکشیدیم.
23 سال پیش حسن امیدزاده آقا معلم شفتی دل به آتش زد
امیدزاده، معلم فداکار کلاس پنجم ابتدایی مدرسه ما بود. با شنیدن آن صداها خود را به کلاس ما رساند و جان همه ما را نجات داد. اگر فداکاری او نبود هیچکدام از ما زنده نبودیم.
وقتی همه دانشآموزان را نجات داد، به حیاط مدرسه رفت تا چوبی بیاورد و بخاری نفتی را از کلاس بیرون بیندازد، اما موفق نشد. در کلاس بسته شد و او در کلاس گیر افتاد. وقتی بیرون آمد که کار از کار گذشته بود و بیشتر جانش سوخته بود.
این خاطره تلخ به قدری در ذهنم میچرخد که اگر روزی فرزندم را در مدرسهای ثبتنام کنم، اول از مسائل گرمایشی آن مطمئن خواهم شد، چراکه تا همین دوسال پیش در همین مدرسه و برخی مدارس دیگر شهرستان از بخاری نفتی استفاده میکردند.»
رضا حق شنو، دانشآموز دیگر کلاس دوم ابتدایی همان سال آتشین است. او هم هنوز با گذشت بیش از دو دهه ثانیهبهثانیه آن صبح منحوس را به خاطر دارد.
او گفت: «روز وحشتناکی بود. سایه آن هنوز در ذهنم زنده است. امیدزاده و یکی از آن دانشآموزان در داخل کلاس ماندند. همکلاسیمان ۲۰درصد سوخت. البته او پس از نجات دوباره به کلاس برگشته بود تا کتابوکیفش را بردارد، اما همین موضوع باعث شد آقا معلم سوخت.
مدرسه یک طبقه بیشتر نداشت. ۱۰۰ دانشآموز هم در آن سال در مدرسه درس میخواندند. خانه ما به مدرسه نزدیک بود از صدای دادوفریاد بچهها مادرم به وحشت افتاده بود و خودش را به حیاط مدرسه رسانده بود.
بعد از آتشسوزی مادرم از بیم حادثه دیگری هر روز به مدرسه میآمد، اما هیچوقت خطری مدرسه را تهدید نکرد. ما جان سالم به در بردیم، اما در این بین تنها آقای امیدزاده سوخت. یاد و خاطر آقا معلم فداکارمان همیشه در دلمان زنده است.»
تقدیر مقام معظم رهبری و مدال شجاعت
زندهیاد امیدزاده مدال شجاعت و لقب «معلم فداکار» را از ریاستجمهوری وقت دریافت کرد و در دیدار جمعی از اسوههای ایثار و فداکاری با مقام معظم رهبری از او تجلیل شد و مورد تفقد ایشان قرار گرفت.
خودگذشتگی آقا معلم نه در کتاب سوم ابتداییها، بلکه در یادها ثبت شده است و نسلبهنسل منتقل میشود. شاید نام زندهیاد حسن امیدزاده کمتر شنیده شده، ولی فداکاری اش هیچگاه فراموش نمیشود.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ارسال نظر