داستان یک زندانی که فکر می کرد قانون نیست
ماجرای مردی که با احضاریه، موشک هوا می کرد
حوادث رکنا: وقتی دستبند قانون بر دستانش نقش بست تازه به خودش آمد و فهمید که قانون گریزی چه تاوانی دارد.
به گزارش رکنا، روزی طلبکار بود اما در یک بزنگاه و با تبعیت از شیطان جای شاکی و متهم را عوض کرد و به عنوان بدهکار پشت میز دادگاه حاضر شد. به گفته خودش اگر موقع دریافت احضاریه قانون حاضر می شد و هر بار آن را پشت گوش نمی انداخت شاید الان سرنوشتش این چنین نبود اما دیگر پشیمانی برایش سودی ندارد و الان به جرم درگیری و تهدید زندان را بیخ گوشش احساس می کند. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با یک متهم می خوانید.
به چه جرمی دستبند قانون بر دستانت نقش بست؟
به خاطر درگیری، تهدید و فحاشی دستگیر شدم. الان هم باید هر طور شده رضایت شاکی را بگیرم تا از این مخمصه رهایی پیدا کنم.
سابقه کیفری داری؟
نه، اولین بار است که بازداشت می شوم. خلافکار و به دنبال دردسر نبودم و نیستم و سرم به کار خودم گرم بود.
شغل ات چه بود و متاهل هستی؟
ابتدا در تهران در آژانس مسافربری فعالیت داشتم و چند سال به این کار مشغول بودم اما به خاطر دوری از همسر و 3 فرزندم مجبور شدم شغل ام را رها کنم و به زادگاهم برگردم. چند ماهی بیکار شدم تا این که شروع به تعمیرات موبایل کردم و مشغول به کار شدم.
موضوع درگیری ات با شاکی چه بود؟
شاکی غریبه نیست و برادرم است. مشکل ما بر سر ضمانت بود، برادرم یک وام گرفت که من هم ضامن او شدم اما بعد از دریافت وام حاضر نبود اقساطش را پرداخت کند و مدتی سر این ماجرا با هم بگو مگو داشتیم. هر بار که به برادرم بابت نپرداختن اقساط بانکی اش اعتراض می کردم فقط وعده می داد اما هیچ وقت عمل نمی کرد تا این که رفته رفته تعداد اقساط عقب افتاده اش زیاد شد و بانک هم به ناچار جلوی حساب یارانه ام را گرفت. بعد از این اتفاق چون خودم هم به پول یارانه محتاج بودم یک روز جلوی مغازه شاکی (برادرم) رفتم تا او را مجاب کنم که اقساطش را پرداخت کند. برادرم در کمال تعجب به جای عمل به تعهداتش و عذرخواهی، طلبکار هم شد و رو به من گفت هر کسی که ضامن شده باید اقساطش را پرداخت کند. با شنیدن این حرف عصبانی و با او درگیر شدم. بعد از بیرون رفتن از مغازه به خاطر تلافی چند سالی که اقساطش را پرداخت کرده بودم شیشه مغازه اش را شکستم و از محل دور شدم.
بعد از این ماجرا چه اتفاقی افتاد؟
بعد از درگیری و بگومگو با برادرم مدتی او را ندیدم و بی خبر از ماجرا بودم. شاکی از دست من به جرم درگیری، تهدید و فحاشی شکایت کرد. البته بعد از این ماجرا چند بار احضاریه قانون به در خانه ام آمد اما من هر بار به ماجرا بی توجهی و با آن موشک درست می کردم و به هوا می انداختم. این موضوع چند سال طول کشید و من هم به خیال این که ماجرا تمام شده است سرم به کار خودم گرم بود.
چطور شد دستگیر شدی؟
چند سال از ارسال احضاریه گذشت تا این که دادگاه وقتی دید من حاضر نیستم در جلسه حاضر شوم حکم زندان و جلب مرا صادر کرد. یک روز صبح که در خانه بودم دستگیر شدم.
چه حکمی برایت صادر شده بود؟
بابت درگیری و تهدید به 6 ماه زندان و بابت خسارت به شاکی به پرداخت جریمه محکوم شدم. وقتی دستگیر شدم در شوک بودم و اصلاً باورم نمی شد که پرونده ام هنوز بعد از گذشت چند سال باز باشد. تازه متوجه اشتباه و ندانم کاری ام شدم که باید بعد از دریافت احضاریه قانون حاضر می شدم و از خودم دفاع می کردم.
قبل از دستگیری ام همسرم به من گفت که در دادگاه حاضر شوم اما من به خیال این که مرتکب اشتباهی نشده ام و از طرفی حق با من و از شاکی (برادرم) طلبکار هستم، این موضوع را پشت گوش انداختم و این ماجرا برایم اتفاق افتاد.
بعد از دستگیری ات چه کار کردی؟
زمانی که دستبند بر دستانم نقش بست تازه فهمیدم که قانون با کسی شوخی و تعارف ندارد. برای این که به زندان نروم با قید وثیقه توسط خانواده همسرم آزاد شدم تا دوباره در دادگاه حاضر شوم و از خودم دفاع کنم.
برای گرفتن رضایت از شاکی اقدام کردی؟
بعد از درگیری با برادرم چند سال با هم قهر بودیم و از او خبر نداشتم. وقتی دستگیر شدم خانواده ام برای گرفتن رضایت دست به کار شدند اما برادرم (شاکی) در ایران نبود و در خارج از کشور به سر می برد و الان هم نمی دانم باید چه کار کنم. باید منتظر جلسه دادگاه بمانم و ببینم چه تصمیمی برایم گرفته می شود.
خانواده ات با این ماجرا چگونه برخورد کردند؟
زمانی که همسرم دستبند را روی دستانم دید از این اتفاق شوکه شد و از ترس نمی توانست حرف بزند.
بچه هایم خیلی نگرانم شدند و البته حق هم دارند. در این شرایط سخت زندگی اگر به زندان بیفتم معلوم نیست چه اتفاقی برای شان میافتد. هر چه بود این ماجرا و تمکین نکردن از قانون برایم خیلی سنگین تمام شد. شاید اگر همان موقع در دادگاه حاضر می شدم و از خودم دفاع و رضایت شاکی را جلب می کردم چنین اتفاقی برایم نمی افتاد و در بلاتکلیفی به سر نمی بردم.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر