زن خائن شوهرش را به دست جلاد عاشق سپرد + عکس بازسازی قتل در مشهد
حوادث رکنا: متهم یک پرونده جنایی که با طرح نقشهای مخوف، دست به جنایت هولناک تگزاسی در مشهد زده بود، درحالی به بازسازی صحنه قتل در حضور قاضی ویژه قتل عمد پرداخت که همدست 20 ساله او نیز از یک ارتباط پنهانی پرده برداشت.
به گزارش رکنا، ماجرای این پرونده جنایی از ساعت 19:30 شب دوازدهم آذر گذشته زمانی آغاز شد که جوان 25 ساله ای به نام «مرتضی – ش» مقابل منزل مسکونی اش واقع در خیابان شهید فکوری 11 هدف شلیک گلوله جوان نقابدار قرار گرفت و در دم جان سپرد.
با حضور قاضی ویژه قتل عمد در محل وقوع جنایت، بررسی های قضایی در حالی ادامه یافت که نتیجه تحقیقات میدانی نشان می داد؛ قاتل مسلح نقابدار با یک دستگاه پژو پارس سفید رنگ از محل گریخته است اما بررسی های بیشتر توسط کارآگاهان مشخص کرد که شماره های پلاک پژو پارس جعلی است بنابراین شیوه های عملیات با نظارت مستقیم سرهنگ جواد شفیع زاده تغییر کرد و کارآگاهان با رصدهای اطلاعاتی محرمانه بررسی موضوعات اجتماعی و اخلاقی عوامل دخیل در این ماجرا را در دستور کار قرار دادند تا این که سرنخ ها به همسر مقتول رسید.
این گونه بود که با دستورات ویژه قاضی کاظم میرزایی گروه زبده ای از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) عازم یکی از روستاهای شهرستان گرمه در خراسان شمالی شدند و پس از انجام تحقیقات میدانی، دو متهم این پرونده جنایی را در میان بهت و حیرت اطرافیانشان دستگیر کردند.
بنابر این گزارش، متهمان روز گذشته با دستور قاضی میرزایی به محل وقوع جنایت هدایت شدند و به تشریح این جنایت تگزاسی هولناک پرداختند. مصطفی متهم 23 ساله این پرونده جنایی وقتی مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت با تاکید قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد مبنی بر این که مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بازگو کند، در شرح این جنایت گفت: هفت سال قبل در روستای محل زندگی ام به سکینه علاقه مند شدم اما پدر و مادرش او را به پسر عمه اش شوهر دادند ولی سکینه علاقه چندانی به پسر عمه اش نداشت.
از آن به بعد ارتباط من و سکینه همچنان ادامه یافت تا این که او و همسرش دو سال قبل به مشهد مهاجرت کردند و باردار شد ولی من نمی توانستم او را فراموش کنم به همین دلیل ارتباط تلفنی و پیامکی بین ما وجود داشت با وجود این من به فرزند خردسال او نیز وابسته شدم و او را هم دوست داشتم در واقع می خواستم سکینه از همسرش طلاق بگیرد و من علاوه بر این که با او ازدواج کنم سرپرستی فرزندش را نیز به عهده بگیرم! این گونه بود که ارتباط ما با یکدیگر بیشتر شد و به ملاقاتهای حضوری در روستا یا مکان های مختلف شهر کشید تا جایی که سکینه به بهانه های مختلف شوهرش را فریب می داد و برای دیدن من به روستا می آمد. گاهی نیز من برای ملاقات با او به مشهد میآمدم و در برخی مکان های تجاری و عمومی او را می دیدم. به این دلیل وابستگی ما به یکدیگر هر روز شدت می گرفت تا این که مرتضی (همسر سکینه) به رفتارها و حرکات او و همچنین پیام های او در فضای مجازی (تلگرام) مشکوک شد و بدین ترتیب اختلافات خانوادگی بین آن ها ادامه یافت. از سوی دیگر نیز سکینه برای آن که بتواند با من ازدواج کند به این اختلافات دامن می زد و سعی داشت همسرش را با این گونه رفتارها تحریک کند تا بتواند طلاقش را بگیرد.
از این جا بود که ماجرای طلاق در خانواده آن ها ریشه دواند ولی مرتضی حاضر به طلاق همسرش نبود اما وقتی اختلافات و درگیری آن ها به حدی رسید که دیگر قابل تحمل نبود، مرتضی با طلاق همسرش موافقت کرد اما یک شرط مهم گذاشت او به سکینه گفته بود، تو را طلاق می دهم اما به هیچ وجه حاضر نیستم حضانت فرزند کوچکم را به تو بسپارم! در حالی که سکینه علاقه عجیبی به پسرش داشت و نمی توانست بدون او از شوهرش طلاق بگیرد! متهم این پرونده جنایی ادامه داد: وقتی کار به این جا رسید سکینه پیشنهاد قتل همسرش را با من در میان گذاشت.
او گفت تنها راه رسیدن ما به یکدیگر، این است که همسرم را بکشیم تا خیالمان راحت شود و بدون دردسر با یکدیگر ازدواج کنیم. اما من از این ماجرا میترسیدم چون مرتضی را از دوران کودکی میشناختم و با خانواده اش آشنایی داشتم واز سوی دیگر نیز می خواستم سکینه را از این فکر مخوف منصرف کنم تا دستمان به خون آلوده نشود ولی او همچنان به کشتن همسرش اصرار داشت و مدعی بود که بدون مرگ همسرش نمی توانیم به خواستههایمان برسیم! این بود که در دو راهی تردید قرار گرفتم و در نهایت این عشق خیابانی و دلبستگی واهی، چشمانم را کور کرد و تن به خواسته او دادم! بنابراین نقشه های متفاوتی را برای کشتن مرتضی طرح کردیم. ابتدا قرار شد من قرص برنج بخرم و سکینه قرص ها را در نوشیدنیهایی مانند چای یا آب میوه حل کند و به همسرش بخوراند و بعد از آن من جسد او را به مکان نامعلومی ببرم و آثار آن را نابود کنم! «مصطفی-خ» اضافه کرد: ولی سکینه این نقشه را نپذیرفت چرا که مدعی بود قرص های برنج بوی نامطبوعی دارد و تحمل آن بو را ندارد! بالاخره تصمیم گرفتیم در یکی از مجالس عمومی اهالی روستا یا مجالس جشن و عزا که همسر سکینه حضور دارد، من قرص برنج را به طرز ماهرانه ای داخل غذا یا نوشیدنی او حل کنم و بدین ترتیب در برابر چشمان دیگران او را طوری به قتل برسانیم که کسی متوجه این ماجرا نشود! متهم افزود: هر دو نفر با این نقشه موافقت کردیم و چند ماه قبل در یکی از مجالس عزاداری من قصد اجرای نقشه را داشتم به همین دلیل چند قرص برنج از داروخانه ای در خراسان شمالی خریدم و به مجلس عزاداری رفتم اما هنگامی که می خواستم قرص را درون ظرف غذا بیندازم ناگهان قرص به کنار بشقاب غذا خورد و روی زمین افتاد! دیگر نمی توانستم آن را دوباره از زمین بردارم و داخل غذا بگذارم به همین دلیل از اجرای آن نقشه منصرف شدم و نتوانستم او را به قتل برسانم! «مصطفی» ادامه داد: وقتی دیدم هیچ کدام از این نقشه ها کارساز نیست با سکینه تماس گرفتم و به او گفتم با اسلحه سراغ مرتضی می روم و او را با شلیک گلوله به قتل می رسانم! این بود که در فضای مجازی به دنبال خرید اسلحه گشتم و موفق شدم یکی از فروشندگان اسلحه را در گالیکش پیدا کنم! به همین دلیل به گالیکش رفتم و اسلحه وینچستر را به مبلغ دو میلیون و 400 هزار تومان به همراه 10 تیر آن خریدم و به روستا بازگشتم! تا این که روز حادثه فرارسید آن روز (98.9.12) به بهانه شرکت در مجلس عروسی دوستم، خودروی پژو پارس برادرم را به امانت گرفتم تا به سبزوار بروم اما به سوی مشهد حرکت کردم و ماجرا را پیامکی به سکینه اطلاع دادم! حدود ساعت یک بعدازظهر به مشهد رسیدم و محل زندگی سکینه را یک بار مورد بازبینی قرار دادم تا راه های فرار را مشخص کنم! درون خیابان فکوری ۱۱ در گوشه ای خودرو را پارک کردم و منتظر مرتضی ماندم وقتی با سکینه تماس گرفتم او بیان کرد که همسرش حدود ساعت 4 یا 5 بعدازظهر با خودروی پراید دوستش از سر کار به خانه بازمی گردد! اما من مشخصات پراید را نمی دانستم به همین دلیل در محل ایستادم تا پراید مد نظر از راه برسد! خلاصه چند ساعت بعد چشمم به مرتضی افتاد که از خودروی پراید پیاده شد اما تا به خود جنبیدم و اسلحه را آماده کردم او به داخل منزلش رفت و نتوانستم شلیک کنم! به همین دلیل دوباره به سکینه که بستگان مهمانش را به خارج از خانه برده بود! پیام دادم به او گفتم مرتضی آمد ولی نتوانستم به او شلیک کنم و هم اکنون درون منزل است. در این لحظه سکینه به من گفت: شما صبر کن! من با ترفندی همسرم را به بیرون از منزل می فرستم! چند دقیقه بعد دوباره پیام داد که «الان همسرم برای خرید به بیرون از منزل می آید!» من هم خودم را آماده کردم و از درون پژوی برادرم به منزل مرتضی چشم دوختم که ناگهان او بیرون آمد و به فروشگاه روبه روی منزلشان رفت. در این لحظه اسلحه را آماده کردم و با شال صورتم را پوشاندم تا شناسایی نشوم! هنوز چند قدم تا رسیدن مرتضی به منزلش باقی مانده بود که از خودرو پیاده شدم و از پشت سر او را صدا زدم که وایستا، وایستا! او داخل حیاط رفت و من پایم را لای در گذاشتم که مانع بستن در شوم! وقتی او به سوی من بازگشت گفتم مرتضی، مرتضی و گلوله را در حالی شلیک کردم که او با دیدن اسلحه از شدت ترس چشمانش گرد شده بود! عامل جنایت تگزاسی در ادامه اعترافاتش گفت: پس از شلیک گلوله، بلافاصله درون خودروی پژویی پریدم که شماره های انتظامی آن را نیز با شیوه های ماهرانه تغییر داده بودم! و از محل گریختم! بعد از آن هم شبانه به شهرستان گرمه رفتم و شب را داخل خودرو خوابیدم، این در حالی بود که چند تن از دوستانم مدام با من تماس می گرفتند و از قتل مرتضی سخن می گفتند! بالاخره صبح روز بعد به روستا رفتم و خودروی برادرم را تحویل دادم و سپس در مراسم عزاداری و خاک سپاری مرتضی شرکت کردم! تا این که حدود 20 روز بعد از این ماجرا صبح زود در کارگاه بلوکه سازی مشغول کارم بودم که به طور ناگهانی خودم را در محاصره کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دیدم و هنوز در شوک بودم که حلقه های قانون بر دستانم گره خورد! در ادامه بازسازی صحنه جنایت، با دستور قاضی کاظم میرزایی، سکینه 20 ساله متهم دیگر این پرونده جنایی نیز در برابر دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و در تشریح ماجرای جنایت تگزاسی خواستگار سابقش گفت: اعترافات مصطفی را قبول دارم! من و او از دوران نوجوانی به یکدیگر علاقه مند بودیم اما خانواده ام به خواستگاری مرتضی پاسخ مثبت دادند به خاطر همین علاقه و احساسات عاطفی، ارتباط پیامکی و سپس ملاقات های حضوری ادامه یافت تا این که همسرم متوجه این ارتباط شد و درگیری و اختلافات بین ما افزایش یافت. این درحالی بود که خانواده ها و بستگانمان از اختلافات بین ما اطلاعی نداشتند و مرتضی نیز درباره ارتباط پنهانی من با مصطفی چیزی به دیگران نگفته بود تا آبروی خانوادگی را حفظ کند! اما در این میان مرا تهدید کرد که حضانت فرزندم رابه من نمی دهد! من هم عاشق پسرم بودم و نمی توانستم بدون او از مرتضی طلاق بگیرم! این اختلافات در نهایت به جایی رسید که من از مصطفی خواستم، همسرم را از میان بردارد تا با هم ازدواج کنیم! این زن جوان اضافه کرد: نقشه های خوراندن قرص را نتوانستم اجرا کنم تا این که مصطفی تصمیم به قتل همسرم به صورت مسلحانه گرفت. او لحظه به لحظه نقشه هایش را برای من پیامک می کرد تا این که از صبح روز حادثه وقتی به مشهد آمد من مدام با او در ارتباط بودم آن روز بستگانم را که از شهرستان مهمانم بودند به بیرون از خانه کشاندم تا مصطفی نقشه اش را عملی کند ولی او در مرحله اول موفق نشد و با من تماس گرفت من هم با ترفندی خاص به همسرم زنگ زدم و به او گفتم برای تهیه شام مهمانان باید مقداری سیب زمینی و نان وشیر خرید کند! او هم بلافاصله قبول کرد و دوباره از منزل خارج شد که مصطفی این بار او را هدف قرار داد و با شلیک گلوله کشت! پس از آن پیامکی به من داد که نوشته بود «زدم! تکان نخور!» دیگر این ارتباط را قطع کردیم و برای برگزاری مراسم عزاداری به روستایمان در خراسان شمالی رفتیم! من هم دیگر لوازم منزلم را جمع کردم و به منزل پدرم در روستا رفتم تا این که کارآگاهان پلیس آگاهی به سراغم آمدند و در میان بهت و حیرت پدر و مادرم دستبندهای فولادین را بر دستانم حلقه کردند! در آغاز بازسازی صحنه جنایت، ابتدا سروان هادی جمالی (افسر پرونده) به تشریح خلاصه ای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت و چگونگی شناسایی و دستگیری متهمان را توضیح داد. در پایان نیز قاضی کاظم میرزایی با صدور قرار بازداشت موقت، دو متهم مذکور را روانه زندان کرد تا این پرونده مراحل دیگر دادرسی را طی کند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
سجادپور
زنیکه ی خائن بیشرف بچه بی گناهتو هم بی پدر کردی هم بی مادر آشغال
ازدواج اجباری و قوانین سخت طلاق
میدوارم که چه مرد بد چه زن بد نیست نابود بشن .انشاالله.
شمارابه امام حسین مظلوم کربلا قسم میدهم اقایون مسئول این زن و مرد ظالم و فاسد و حرامزاده را اعدام کنید وحق این جوان مظلوم رو بگیرید وای به حال خانواده مقتول اگه رضایت بدید
صد مرتبه به دار آویختن و کشتن این ابلیس ها را بازم کم میدانم...
تف به غیرتت نداشته ات ای زن نمک نشناس! ناسلامتي پدر پسرت بود که بقول خودت، پسرت رو دست داشتی میدانی این پسر از اون پدره...
امیدوارم این پسر بشه خار چشمت...
و
اون جوان خام شهوت پرست را باید کشت کشتنی از نوع زجرآور
اعدامشون کنین حرومزاده هارو
چراااا ؟ارزش داشت واقعاااا؟
این چنین اتفاقاتی بسیار رخ میدهد مهم این است هنگام ازدواج دو جوان به نظرهای هر دو طرف توجه کرد که این چنین اتفاقات ناگواری رخ ندهد از این میان آن بچه کوچک است که عمرش را با بی آبرویی مادرش میگذراند و غم پدر که حتی حاضر به ادامه زندگی با زن خیانتکار شده بود
متاسفم برای این زن شیطان بی شرف.
ظاهر قضیه این طور که نشون میده شوهر بدبخت و بی نواش همچین مرد عجول وبدی هم نبوده وگرنه تا الان هزار بار همه جا رو پرمیکردکه زنم باپسردیگه ای ارتباط داره.ولی نوشته نگفته.زن قدرنشناس.مشخصه شوهرت دوستت هم داشته.چون تابهش زنگ زدی بره خرید بهانه خستگی وخیلی چیزها رونیاورده وسریع رفته بنده خدا.یااگردوستت نمیداشت بدبخت؛تاالان طلاقت میداد.جهنم انتظارت روبکشه.نامرد.فرزند بیچارت؛تو دنیای گرگ چکار کنه؟