اسمت چیه؟

فاطمه.

 چند سالته؟

25 سالمه.

 برای چه به این جا آمدی؟

برای گرفتن طلاق و مهریه‌ام.

 چرا؟

به هزار دلیل.

اول این که شوهرم زن دارد، دوم این که شوهرم از من 15 سال بزرگ تر است، سوم این که دست بزن دارد، چهارم این که بد دهن است، پنجم این که خرجی نمی‌دهد، ششم این که مرا در خانه زندانی می‌کند و...

 یعنی چه شما را در خانه زندانی می‌کند؟

من حق ندارم از خانه خارج شوم و حتی خودش هم مرا جایی نمی‌برد. من همیشه تنها هستم.

 نمی‌دانستی همسر دارد؟

چرا می‌دانستم اما او می‌گفت که با همسرش مشکل دارد و او را دوست ندارد. حتی از لحاظ زناشویی او را تامین نمی‌کند. بعد هم گفت: اگر تو هم با این ازدواج موافقت نکنی، من حتما ازدواج می‌کنم اما من تو را دوست دارم و... و با این حرف‌ها عقلم را از دست دادم و شیفته شهرام شدم.

 کجا با هم آشنا شدید؟

من برای کار به کارخانه او رفتم و در آن جا منشی شدم. از آن جا رابطه‌مان کم‌کم بیشتر شد.

 چگونه؟

مرا تا خانه می‌رساند، کار به من زیاد می‌داد تا  همه بروند و بعد با حرف‌ها و کارهایش دل مرا به دست آورد و سرانجام قرارهای بیرون کارخانه شروع شد.

 بچه هم از زن اولش دارد؟

بله، سه تا بچه دارد؛ یک دختر 16 ساله و یک پسر 7 ساله و یک دختر 3ساله.

 شما  چی؟

نه من خدا را شکر بچه ندارم.

 چه شد که با او ازدواج کردید؟

بعد از چند ماه او خود را انسانی مومن و پاک نشان داد و گفت: ما داریم گناه می‌‌کنیم باید محرم شویم. من احساس کردم او راست می‌گوید برای همین یک صیغه دوماهه خودش خواند و بعد از دوماه که من نگران بودم، نکند خانواده‌ام متوجه شوند، برای صیغه‌نامه قانونی اقدام کردیم. به همین علت مرا به پزشکی قانونی برد و در آن جا یک نامه گرفت.

 چرا این کار را کرد؟

چون اجازه پدر نخواهد.

 بعد از آن چه شد؟

حدود یک سال و نیم صیغه بودم اما دیگر خسته شده بودم. با آن که یک خانه برایم گرفته بود شب‌ها باید خانه پدرم می‌رفتم چون آن ها از این موضوع مطلع نبودند. برای همین به او گفتم من دیگر نمی‌توانم یا این موضوع باید تمام شود یا مرا عقد کنی.

 او عقدت کرد؟

بله اما با هزار جنگ و دعوا مرا عقد کرد که ای کاش نمی‌کرد.

 چرا از همسر اولش جدا نشد مگر با او مشکل نداشت؟

به شهرام گفتم از همسرت جدا شو اما او گفت گناه دارد. از او بچه دارم.

 بعد چه شد؟

تازه چهره واقعی شهرام را شناختم. هنوز دو ماه از عقدمان نگذشته بود که فهمیدم زن اول او هفت ماهه حامله است. او دست بزن داشت و مرا اذیت می‌کرد و روانی‌ام کرده بود و هزار بدی دیگر که قبل از آن نفهمیده بودم.

 چرا همان موقع جدا نشدید؟

شهرام می‌گفت اوضاع درست می‌شود اما کار به جایی رسید که مرا در خانه زندانی می‌کرد.

 آیا به زن اولش خرجی می‌دهد؟

بله به آن ها خرجی می‌دهد اما به من نه.

 چرا تو را زندانی می‌کند؟

چون می‌ترسد مرا از دست بدهد. می‌گوید من جوان تر و خوشگل تر هستم.

 از تو چه می‌خواهد؟

می‌خواهد من هم بچه‌دار شوم تا دیگر نتوانم کاری کنم و تا آخر عمر با کارهای بدش کنار بیایم.

 حالا می‌خواهید چه کار کنید؟

طلاقم نمی‌دهد، آمده‌ام که مهریه‌ام را بگذارم اجرا تا مجبور شود طلاقم دهد.

 شاید ندارد که به شما خرجی بدهد؟

او کارخانه‌دار است، حتی عیدها و برای تولدم هیچ چیز نمی‌گیرد، دیگر نمی‌توانم تحملش کنم.

 دیگر او را دوست ندارید؟

نه، آن موقع من کور بودم اما حالا می‌دانم که اشتباه کردم.

 به نظر شما همسر دوم شدن درست است؟

به نظر من هر زنی همسر دوم شود، اشتباه کرده است. با این کار زندگی خود را تباه می‌کند. باید زنان چشمانشان را باز کنند و خوب ببینند و از روی احساس تصمیم نگیرند. همچنین بدانند که اگر مردی با زنش مشکل داشته باشد از او جدا می‌شود نه این که به خاطر بهانه‌های واهی دل من یا هر دختر دیگر را به دست آورد آن ها این طور صحبت می‌کنند اما جز هوس دنبال چیز دیگری نیستند.

 حرف آخر؟

هیچ گاه همسر دوم یک مرد زن‌دار نشوید.