دانشجوی نخبه راز هوشنگ خلافکار را برملا کرد + عکس

چندی قبل مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از توزیع مواد مخدر در مقابل دانشگاهی که درس می‌خواند خبر داد. او گفت: از مدتی قبل متوجه شدم یک کارت ویزیت خاص بین دانشجویان دست به دست می‌شود. از آنجایی که من دانشجوی نخبه هستم کسی از ماجرای این کارت‌ها به من حرفی نمی‌زد. تا این‌که امروز که به دانشگاه رفتم مرد جوان و شیک پوشی به سراغم آمد و کارت ویزیتی به من داد و بدون آن‌که حرفی بزند از من دور شد.

او ادامه داد: روی کارت نوشته بود «فروش انواع مواد مخدر با نازلترین قیمت» شماره تماسی هم داخل کارت نوشته شده بود. تازه آن زمان متوجه شدم که کارت‌هایی که این چند روز دست دانشجویان می‌بینم چه داستانی دارد.

گشت نامحسوس

به دنبال این تماس بلافاصله مأموران پلیس وارد عمل شدند و گشت‌های نامحسوس در اطراف دانشگاه شروع به کار کردند. در گام بعدی کارآگاهان به سراغ دوربین‌های مداربسته دانشگاه رفتند. با بررسی دوربین‌ها تصویر مرد موتورسواری بدست آمد که کارت‌هایی را بین دانشجویان پخش می‌کرد. با استعلام شماره پلاک موتورسیکلت مشخص شد که چهار روز قبل از مقابل خانه‌ای به سرقت رفته است. باتوجه به تصویر بدست آمده از متهم، کارآگاهان به سراغ آلبوم متهمان اداره آگاهی رفته و تصویر مرد مواد فروش در میان متهمان اداره آگاهی شناسایی شد. با شناسایی هویت هوشنگ، مأموران کلانتری موفق به دستگیری او شدند. در بازرسی از متهم مقداری هروئین، شیشه و کارت‌های ویزیت برای فروش مواد مخدر کشف شد. پسر جوان که خود را در دام پلیس می‌دید به فروش مواد مخدر در میان دانشجویان اعتراف کرد.

گفت‌و‌گو با متهم

چگونه به فکر فروش مواد به دانشجویان افتادی؟

خدا لعنت کند رفقای ناباب را. ما معتادان پاتوق‌های شبانه داریم. یک شب که دورهم جمع شده بودیم یکی از دوستانم پیشنهادی داد که مرا وسوسه کرد و باعث شد که سرقت را کنار بگذارم. البته کنار گذاشتن سرقت خوب بود اما در حقیقت من کار خلافم را از سرقت به مواد فروشی تغییر دادم.

چه پیشنهادی داد؟

دوستم گفت که دانشجویان وضع مالی خوبی دارند. چون از خانواده پول می‌گیرند دلشان برای پولشان نمی‌سوزد. وسوسه کشیدن مواد و رهایی از غم‌ها و لاغری و شب بیداری برای درس خواندن و... خلاصه تمام این‌ها باعث می‌شود که آنها زودتر گول بخورند و معتاد شوند. بهترین راه برای کسب درآمد فروش مواد به دانشجویان است.البته این کار آنطورها هم که فکر می‌کردم آسان نبود. اول باید مشتری جذب می‌کردم برای همین کارت ویزیت‌هایی برای خودم درست کردم. سعی کردم متنی را در کارت ویزیتم بنویسم که مشتری جلب کند. بعد از آن در اطراف دانشگاه‌ها پرسه می‌زدم و با دیدن دانشجویی که به نظر ساده می‌رسید به سراغش می‌رفتم و کارتم را به او می‌دادم. اگر سوژه اهل مواد بود که خودش تماس می‌گرفت اگر نه هم که کارت را دور می‌انداخت.

کار آسانی بود؟

نه، همین مشتری جمع کردن کار سختی بود. از طرفی فروشندگان مواد حوزه کاری دارند. زمانی که یک دسته از فروشندگان مواد فهمیدند که من در حوزه آنها در حال فروش مواد هستم به سراغم آمدند و کلی مرا کتک زدند. یک روز که از پخش کارت‌های ویزیت برمی گشتم خودرویی جلویم توقف کرد. چند مرد جوان و هیکلی از ماشین پیاده شده و مرا با زور سوار ماشینشان کردند. آنها مرا به خرابه‌ای بردند و به قصد مرگ مرا زدند. گفتند که حق ندارم در حوزه شان کار کنم. آن زمان من بی‌هوش شدم و رهگذران مرا به بیمارستان برده و مداوا کردند. ولی درس عبرت نشد و دوباره به سراغ دانشجویان رفتم.

چه شد که معتاد شدی؟

اولین بار 14 سالم بود که در یک مراسم عروسی دوستانم دورم را گرفتند و من هم به توصیه رفقای ناباب مواد کشیدم.

سابقه ات چه بود؟

به خاطر سرقت بازداشت شده بودم ولی رضایت شاکی هایم را گرفتم و چند وقت قبل آزاد شدم.

شغلت چیست؟

خیاط هستم اما اعتیاد اجازه نمی‌دهد کار کنم. برای همین هر جا که می‌روم بعد از چند روز صاحب کارم بیرونم می‌کند و دوباره دنبال کار می‌گردم و بازهم همان سناریوی کار نکردن و اخراج از کار پیش می‌آید.اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید