قتل ملیحه توسط مازیار در تهران/ ملیحه همسر دوم مازیار بود !
رکنا: مرد تهرانی همسر دومش را به قتل رساند.
به گزارش رکنا، نماینده دادستان تهران در مورد چگونگی تشکیل این پرونده و پیچیدگیهایی که باعث شد کشف واقعیت به تعویق بیفتد، میگوید: دو سال قبل مازیار شخصا به پلیس Police مراجعه کرد و مدعی شد همسرش گم شده است. گفتههای این مرد حاکی از آن بود که ملیحه از خانه خارج شده و به علت نامعلومی دیگر بازنگشته است. بنابراین پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد. ماموران همه کسانی را که احتمال میرفت با ملیحه در ارتباط و از او باخبر باشند مورد بازجویی قرار دادند، اما سرنخی به دست نیامد تا این که افسر رسیدگیکننده به این پرونده فرضیه قتل Murder به دست مازیار را مطرح کرد و او را مورد بازجویی قرار داد. مازیار سرانجام بعد از چند جلسه بازجویی اعتراف کرد همسرش را کشته و جسدش را در خانهاش دفن کرده است.
وی ادامه میدهد: مازیار اعتراف کرد به خاطر درگیریهای زیادی که با مقتول داشت تصمیم به قتلش گرفت و جسدش را در خانه دفن کرد. او بعد از قتل همسرش ادعای مفقودشدن او را مطرح کرد تا خانواده زن جوان علیهاش شکایت نکنند و به وی مظنون نشوند. با این حال واقعیت کشف شد و متهم نهتنها به قتل اعتراف بلکه صحنه جنایت Crime را هم بازسازی کرد. او در تمام مراحل بازجویی جزئیات قتل را توضیح داده است یافتههای بازپرسی و کشف جسد هم نشان میدهد گفتههای متهم مطابق با واقعیت است. بنابراین مجرمیت او برای دادسرا محرز و برایش درخواست مجازات شده است.نماینده دادستان تهران در مورد رضایت اولیایدم میگوید: قصاص حق اولیایدم است و دادستان در این خصوص وارد نمیشود، اما در صورتی که اولیایدم رضایت بدهند دادستانی وظیفه قانونی خودش را انجام میدهد و برای متهم به لحاظ جنبه عمومی جرم Crime درخواست مجازات خواهد کرد. در این پرونده هم همین اتفاق افتاد. مادر مقتول به عنوان یکی از اولیایدم با دریافت دیه اعلام رضایت کرد و ولیقهری دختر مقتول هم درخواست دیه کرده است، اما با توجه به جرمی که مقتول انجام داده باید مجازات قانونی در مورد او اعمال شود که من به عنوان نماینده دادستان درخواست این مجازات را مطرح کردهام.
پشیمانی از قتل
مازیار میگوید از کردهاش پشیمان است: به همسر اولم گفتم که عاشق زن دیگری شدهام و او هم قبول کرد با ملیحه ازدواج کنم. من از همسر اولم بچه داشتم و فرزندانم بزرگ بودند و ازدواج مجدد من نمیتوانست به آنها آسیبی بزند، بنابراین با ملیحه ازدواج کردم. برایش خانه و ماشین خریدم و سعی کردم زندگی خوبی داشته باشد. ما بچهدار شدیم. فکر میکردم وجود دخترمان میتواند ملیحه را خوشحالتر و راضیتر از همیشه کند، اما ملیحه کمکم شروع به اعتراض کرد. او فکر میکرد به همسر اولم بیشتر رسیدگی میکنم و بیشتر امکانات را به او میدهم در حالی که اینطور نبود. چون تعداد بچههای همسر اولم بیشتر بود بنابراین مجبور بودم به او پول بیشتری بدهم. ملیحه میگفت باید هر کاری که برای خانواده اولم میکنم برای او هم انجام بدهم. همین هم باعث اختلاف ما میشد.
متهم به قتل ادامه میدهد: بارها با هم دعوا کردیم، اما هیچ وقت فکر نمیکردم کار به اینجا برسد تا این که روز حادثه Incident ملیحه با من تماس گرفت و گفت میخواهد در مورد موضوع مهمی صحبت کند. خانه همسر اولم بودم خیلی زود خودم را به منزل ملیحه رساندم تا به حرفش گوش کنم.
وقتی به خانهاش رسیدم دعوا را شروع کرد و گفت نباید بین او و همسر اولم فرق بگذارم. دوباره بحث تکراری بین ما شروع شد. خستهام کرده بود. گفتم نمیتوان اینطور ادامه داد. درگیری بین ما بالا گرفت و من که خیلی عصبانی بودم دستم را روی گلویش گذاشتم. وقتی به خودم آمدم دیگر نفس نمیکشید. باورم نمیشد چنین کاری کرده باشم. اگر کسی میفهمید که من این کار را کردهام آبرویم میرفت و همه چیز خراب میشد.
مازیار ادامه میدهد: میدانستم زندانی Prisoner میشوم، اما بیشتر فکر این که آبروی خودم و بچههایم میرود و آنها دیگر پشتوانهای ندارند باعث شد دروغ بگویم. از همه مهمتر سرنوشت دختر من و ملیحه برایم مهم بود. او کسی را نداشت و خیلی تنها میشد. با پلیس تماس گرفتم و گفتم زنم گم شده است. این تنها راه بود، اما بالاخره آنها واقعیت را فهمیدند. من هم مجبور شدم توضیح بدهم چطور زنم را کشتم و جسدش را دفن کردم.
مازیار در مورد نحوه دفنکردن جسد همسرش میگوید: وقتی از مرگش مطمئن شدم کف کمد دیواری را کندم و جسد را داخل آن گذاشتم و رویش را پوشاندم، اما زمین نشست کرد. دوباره با آجر محل را پوشاندم و گچکاری کردم تا مشخص نشود، اما بعد از چهار ماه مجبور شدم واقعیت را بگویم. در این مدت عذاب وجدان شدیدی داشتم و حالا هم خیلی ناراحتم. هرچند مادر ملیحه رضایت داده است، من خیلی شرمندهاش هستم و عذابی که میکشم به خاطر پاسخی است که باید چند سال دیگر به دخترمان بدهم. او قطعا از من خواهد پرسید چرا مادرش را کشتم و من جوابی برایش ندارم.
رضایت دادم
مادر ملیحه اعلام رضایت کرده است و میگوید: قصاص دامادش نمیتواند دخترش را بازگرداند. ملیحه چند سال قبل با مردی ازدواج کرد که دوستش داشت، اما آنها بعد از مدتی دچار مشکل شدند و شوهر ملیحه تصمیم گرفت از او جدا شود. دخترم سختیهای زیادی را تحمل کرد. بعد از جدایی از شوهرش دچار افسردگی شدیدی شده بود. مدتی بعد از طلاق بود که متوجه شدم با مردی رابطه دارد. وقتی در مورد آن مرد پرسیدم گفت شخصی جا افتاده است و به همین خاطر هم میخواهد با او ازدواج کند.
ملیحه فکر میکرد چون مازیار چند سال از او بزرگتر است، بنابراین میتواند شوهر خوبی برایش باشد. من چند بار به دخترم گفتم این کار را نکند و گفتم فاصله سنی آنها خیلی زیاد است و نمیتوانند رابطه خوبی با هم داشته باشند، اما ملیحه میگفت مازیار مثل شوهر قبلیاش نیست و قول داده زندگی خوبی برایش درست کند.
این زن میگوید دخترش مادر شدن را خیلی دوست داشت و یکی از دلایلی که دوباره ازدواج کرد همین مساله بود: ملیحه همیشه میگفت آرزو دارد بچه داشته باشد. به همین خاطر هم باید ازدواج میکرد. میگفت مازیار میتواند پدر خوبی برای فرزندش باشد. دخترم آنقدر به این ازدواج اصرار داشت که من دیگر چیزی نگفتم و قبول کردم. قرار شد مدتی به صورت صیغهای همسر مازیار باشد و اگر به تفاهم رسیدند با هم به صورت دائم ازدواج کنند. فکر میکردم در این مدت از هم جدا شوند چون مازیار همسر و فرزند داشت البته میگفت همسر اولش در جریان است که با ملیحه رابطه دارد و اعتراضی ندارد. با این حال تجربهام به من میگفت ازدواج آنها به سرانجام نمیرسد. مدتی بعد از عقد موقت بود که دخترم به من گفت باردار است. او خیلی خوشحال بود و بعد هم گفت قرار است با مازیار ازدواج دائم کند. فکر میکردم دخترم عاقبت بخیر شده و همه چیز خیلی خوب پیش میرود. با این که دوست نداشتم دخترم همسر دوم باشد، اما از این که او آنقدر راضی و خوشحال بود، خوشحال بودم.
مادر مقتول ادامه میدهد: در جریان اختلافاتی که ملیحه و مازیار داشتند نبودم. وقتی نوهام به دنیا آمد ملیحه گفت دیگر هیچ چیز در زندگیاش نمیخواهد و حالا که بچهدار شده کاملا خوشبخت است. گاهی او را افسرده و ناراحت میدیدم، اما هرگز چیزی در مورد اتفاقاتی که برایش افتاده بود، نمیگفت. من هم فکر میکردم دعوای زن و شوهری است و برطرف میشود. چندبار از او پرسیدم چه شده و چرا ناراحت هستی. جواب داد مسأله مهمی نیست من هم برای این که در زندگیاش دخالت نکنم، چیزی نگفتم.
این زن در مورد این که چطور در جریان موضوع قرار گرفت، میگوید: مازیار با من تماس گرفت و گفت ملیحه گم شده است. بعد هم به پلیس خبر داد. هیچ وقت فکر نمیکردم مازیار دست به این کار زده باشد با این که میدانستم گاهی با دخترم دعوا میکند، اما هرگز فکر نمیکردم چنین کاری کرده باشد. وقتی متوجه شدم دخترم را کشته شده است انگار دنیا روی سرم خراب شد. مادر ملیحه میگوید قصاص مازیار دخترش را برنمیگرداند و به خاطر نوهاش حاضر شده رضایت دهد. او میافزاید: وقتی مشخص شد قاتل The Murderer دخترم مازیار است خیلی ناراحت بودم و میخواستم او را قصاص کنم، اما هر بار که به صورت نوهام نگاه میکردم دخترم را در آن میدیدم. او خیلی شبیه ملیحه است. به خاطر نوهام تصمیم گرفتم رضایت بدهم، چون او به پدر نیاز دارد هرچند مازیار مادرش را از او گرفت. من نمیخواستم ضربهای دیگر به او بزنم و این بار من باشم که پدرش را میگیرم.
اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
ارسال نظر