همه چیز از وقتی شروع شد که لوله فاضلاب گرفت. مثل خیلی‌ از ما آن چه در در این شرایط به ذهن «احمدآقا» رسید، ریختن اسید و باز کردن لوله با این روش بود. به خاطر بوی نامطبوع و اعتراض اهالی از مغازه نبش خیابان اصلی، محلول چهار لیتری اسید کلریدریک خرید و بلافاصله به خانه برگشت و محلول را داخل لوله ریخت. اسید خیلی زود مشکل انسداد لوله‌ها را حل کرد و همه چیز را شست و با خود برد اما با باز شدن این گره، گره‌های کور زیادی به زندگی مرد 56 ساله خورد.

احمد آقا بعد از عمری تلاش، تازه از کارخانه‌ای که 30 سال با کارگری در آن، نان حلال سر سفره عهد و عیالش می‌آورد، بازنشسته شده بود. به خاطر ناخوانی دخل و خرج زندگی و کفاف ندادن حقوق بازنشستگی تأمین اجتماعی، هنوز هم کارگری می‌کرد و مصائب اقتصادی به قدری به آن‌ها فشار آورده بود که این پدر زحمتکش از انجام هیچ کار روزمزدی اِبا نداشت.

در شرایط سخت معیشتی، باید مقدمات عروسی یکی از چهار دخترش را هم فراهم می‌کرد اما برای این جانباز درست یک ماه مانده تا مراسم ازدواج دخترش اتفاقی رقم خورد که هنوز هم باورش برای او و خانواده اش ممکن نیست.

او به همراه همسر، دو پسر و چهار دخترش در خانه‌ای قدیمی زندگی می‌کردند که هر بار نقطه‌ای از یک گوشه خانه در هر فصل سال عیب و ایراد پیدا می‌کرد و این بار نوبت لوله فاضلاب بود که بگیرد. سید احمد هم به عنوان مسئول اصلی همه ایرادات با ریختن اسید داخل لوله‌ها، موقتی هم که شده بود، مشکل را رفع کرد اما بر حسب یک بی‌احتیاطی یادش رفت باقیمانده ظرف پلاستیکی اسید را جای مناسبی بگذارد. احمدآقا سرخوش از حل این مشکل، باقی مانده بطری را روی دیوار حیاط خانه‌شان گذاشت.

موقعیت خانه سید احمد و بسیاری از بستگان همسر او طوری بود که بیشترِ اقوام و فامیل در کوچه‌ای نزدیک به هم زندگی می‌کردند و تقریباً روزی نبود که لااقل بچه‌ها به خانه یکدیگر رفت و آمد نداشته باشند، از جمله کودکان فامیل احمدآقا که هر روز خانه یکی جمع می‌شدند و بازی می‌کردند.

یکی از همین روزها، دختر احمد آقا با دختر چهار ساله خواهرزاده‌اش در خیاط خانه مشغول بازی می‌شود و طبق طبیعت بازی‌های کودکانه، یکدیگر را دنبال می‌کنند اما در یک چشم به هم زدن، صدای خنده‌های کودکانه به گریه‌ و داد و فریاد تبدیل می‌شود در حدی که تمام اهالی محل را به حیاط خانه می‌ریزد.

همسر سید احمد، دختر چهار ساله را که ضجه می‌زد و اسید گوشت‌های بدنش را بی‌رحمانه می‌سوزاند، سریع به آغوش می‌کشد و به نزدیک‌ترین مرکز درمانی می‌رساند اما آنچه نباید اتفاق می‌افتد، افتاد؛ بطری اسید بالای دیوار، روی دختربچه ریخته بود.

نزدیک‌های غروب بود که احمد از ماجرا مطلع می‌شود. احمدآقایی که روحش هم خبردار نبود مسبب چه فاجعه‌ای شده است. هانیه که زیبایی کودکانه‌اش حالا به گوشت‌های اضافه تبدیل شده و زیبایی و نشاط را در خردسالی از دست داده، بر اثر این حادثه Incident از ناحیه پای راست و چپ، آرنج دست راست و چانه دچار سوختگی شدید می‌شود و آن طور که پزشکی قانونی نظر داده، سوختگی او از نوع سوختگی درجه دو عمقی، به وسعت تقریبی 15 درصد کل بدن است.

هانیه در چند سال گذشته چندین بار زیر تیغ جراحان عمل جراحی می‌شود و سید احمد هم هر آنچه داشته و نداشته برای تامین هزینه‌های درمانی صرف می‌کند اما شدت سوختگی‌ها و بالا بودن هزینه‌های جراحی، دیگر نه به او و نه به خانواده‌ هانیه اجازه نمی‌دهد عمل‌ها ادامه پیدا کند. در نهایت با وجود رابطه چندین ساله خانوادگی، پدر و مادر هانیه مجبور می‌شوند برای سلامتی عزیزشان هم که شده از سید شکایت ‌کنند. با طرح شکایت و به پیگیری موضوع از طریق مراجع قضایی، دادگاه به خاطر غیر عمدی بودن حادثه، سید را به پرداخت 50 درصد دیه کامل یک مرد مسلمان محکوم می‌کند.

سید که از دی سال 94 بابت ناتوانی در پرداخت همین دیه در زندان Prison به سر می‌برد، از مجموع 70 میلیون تومان بدهی بابت با ورود ستاد دیه به ماجرا، حدود 33 میلیون را از پدر مادر هانیه گذشت رضایتمندانه می‌گیرد و البته مبلغی را هم ستاد دیه کمک می‌کند اما همچنان بابت الباقی دیه 20 میلیون تومانی، این زندانی Prisoner آبرومند همچنان در حبس به سرمی‎برد و طبق گواهی گروه تحقیق ستاد دیه دیگر چیزی برایش نمانده که بخواهد از زن و بچه‌هایش بزند و بابت دیه پرداخت کند؛ از سوی دیگر هانیه‌ی چهار ساله هم که گوشت‌های اضافه ناشی از سوختگی، حسابی اذیتش می‌کنند، برای عمل نیاز به پول دارد.

حالا زندگی سید و فرزندانش و آینده و زیبایی هانیه، بستگی به عمل‌های پر هزینه‌ای دارد که شاید مبلغ باقی مانده از دیه کفاف ندهد اما بدون شک بخشی از هزینه‌ها را پوشش می‌دهد؛ هزینه‌ای که محقق شدنش جز با کمک خیرین و نیکوکاران ممکن نیست.

نیکوکارانی که تمایل دارند یاری‌‌گر ستاد دیه در آزادی Freedom این مددجوی نیازمند و مددجویانی از این دست باشند، می‌توانند کمک‌های نقدی خود را به شماره حساب‌های این نهاد حمایتی به شماره 74/74 بانک ملت شعبه مستقل مرکزی، 7777 بانک تجارت شعبه مرکزی، 8888 بانک صادرات شعبه مرکزی، 55555 بانک ملی (با شرح پرونده موردنظر) و یا از طریق سامانه پرداخت تلفن همراه #7777*780* واریز کنند یا با شماره 02188916012 تماس بگیرند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی