با توجه به این‌که علت آتش‌سوزی از سوی ماموران آتش‌نشانی، عمدی اعلام شده بود بلافاصله به محل رفتم. دفتر شرکت در طبقه بالای یک مغازه در نزدیکی میدان بهار بود.

وارد ساختمان شرکت که شدم همه جا را دود فرا گرفته بود. مامور کلانتری گفت که خبر آتش‌سوزی توسط یکی از شهروندان، ساعت یک و 20 دقیقه بامداد به آتش‌نشانی و سپس پلیس Police 110 اعلام شده که پس از عملیات ماموران آتش‌نشانی و خاموش شدن آتش، آنها متوجه جسد سوخته در دفتر شرکت شده‌اند.

جسد سوخته پشت یک میز بزرگ قرار داشت. در اطراف جسد تکه‌هایی از یک جسم پلاستیکی سوخته شده مشاهده می‌شد که بیشتر به یک طناب شباهت داشت.کارآگاهان پلیس، یک گلوله را نیز در کنار جسد سوخته شده کشف کردند و با تحقیقات بیشتر آنها مشخص شد که جسد مربوط به رئیس شرکت است. مقتول که محمد نام داشت یک جوان 28 ساله و رئیس شرکتی بود که حدود 15 کارمند داشت که اغلب خانم بودند و در آنجا کار می‌کردند.

قاتل هیچ ردپایی در این جنایت Crime از خود به جا نگذاشته بود. در اولین مرحله، کارآگاهان از تمام کارمندان شرکت بازجویی کردند. افرادی که مورد بازجویی پلیس قرار گرفتند هیچ گونه خصومت و مشکل خاصی با رئیس شرکت نداشتند. کار داشت پیچیده می‌شد که به سرنخ مهمی دست پیدا کردیم.

آبدارچی شرکت که یک مرد میانسال بود به افسر پرونده گفت: «چند روز قبل وقتی داشتم برای رئیس شرکت چای می‌بردم مشاهده کردم یکی از کارمندان شرکت با چشمانی پر از اشک از اتاق رئیس خارج شد.»

با طرح این موضوع بلافاصله زن جوان به نام میترا برای بازجویی به اداره پلیس احضار شد و تحت بازجویی قرار گرفت. وی در ابتدا از بیان اصل موضوع طفره رفت، اما در نهایت به افسر پرونده گفت: «رئیس شرکت فردی هوسباز بود و با به دست آوردن چند فیلم و عکس خصوصی من، تهدیدم می‌کرد که اگر تن به خواسته شیطانی او ندهم، تصاویر را منتشر می‌کند. سر همین موضوع با رئیس شرکت اختلاف داشتم، اما مرتکب قتل Murder او نشدم.»

میترا از قتل رئیس شرکت اظهار بی‌اطلاعی کرد و پرونده در هاله‌ای از ابهام و پیچیدگی قرار گرفت.

صبح روز بعد مظنون برای دومین بار به اتاق بازجویی احضار شد و حرف‌های جدیدی مطرح کرد و گفت که در رابطه با این موضوع با نامزدش صحبت کرده است.

طی هماهنگی و پس از اخذ مجوز قضایی، نامزد وی دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفت که وی

به ناچار لب به اعتراف گشود و پرده از راز قتل رئیس شرکت برداشت.

قاتل در بازجویی خود به افسر پرونده گفت: «چند ماه قبل با این خانم نامزد کردم و قرار گذاشتیم بعد از این‌که کار خوبی پیدا کردم یک خانه اجاره کرده و بساط عقد و عروسی را فراهم کنم.»

نامزدم در یک شرکت کار می‌کرد و با حقوقی که دریافت می‌کرد برای خودش جهیزیه تهیه می‌کرد؛ ما روزهای خوب و خوشی را داشتیم، اما چند هفته‌ای بود که متوجه شدم نامزدم از موضوعی رنج می‌برد. هر وقت درباره این موضوع از او سوال می‌کردم جواب درست و حسابی به من نمی‌داد و می‌گفت که به خاطر مسائل کاری نگران و ناراحت است. از این موضوع ناراحت بودم تا این که چند روز قبل، میترا پیش من آمد و گفت که می‌خواهد راجع به موضوع مهمی با من صحبت کند. او گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت.

میترا گفت صاحب شرکت به او نظر دارد و با به دست آوردن چند فیلم و عکس از وی، تهدید می‌کرده که چنانچه تن به خواسته‌های شیطانی‌اش ندهد فیلم‌هایش را پخش خواهد کرد. با شنیدن این حرف‌ها داشتم دیوانه می‌شدم و دیگر تحمل شنیدنش را نداشتم؛ حرف‌های میترا مثل یک پتک سنگین بود که به سرم می‌خورد و مغزم را تکان می‌داد. شب تا صبح خواب نداشتم و با خودم فکر می‌کردم که چطور این موضوع را حل کنم. اصلا قابل باور نبود؛ تهدید؛ آن هم تهدید نامزد من! باید هر طور شده این ماجرا را تمام می‌کردم.

شماره موبایل رئیس شرکت را از میترا گرفتم و با او تماس گرفته و به او گفتم که نامزد کارمندش هستم و می‌خواهم او را ببینم، اما او با بی‌تفاوتی و سردی جوابم را داد و گوشی را قطع کرد. هر لحظه که می‌گذشت جری‌تر می‌شدم. با میترا صحبت کردم و او گفت رئیس شرکت تا دیر وقت در شرکت می‌ماند و کارهای عقب مانده شرکت را انجام می‌دهد. روز بعد یک اسلحه تهیه کردم و تصمیم گرفتم به شرکت بروم. فقط می‌خواستم او را بترسانم هیچ قصد دیگری نداشتم. ساعت 11 شب به شرکت رسیدم. هنوز چراغ‌ها روشن بود. داخل ماشین صبر کردم و مطمئن شدم که هیچ کس دیگری آنجا نیست. دو ساعت بعد که خیابان خلوت شد رفتم و زنگ شرکت را زدم. داخل شرکت رفتم، سلام و احوالپرسی سردی با هم کردیم و سریع رفتم سر اصل مطلب. به او گفتم دست از تهدید نامزد من بردارد و تصاویر او را در گوشی‌اش پاک کند، اما او با سردی جواب من را می‌داد.

هر چی بیشتر با او صحبت می‌کردم نتیجه‌اش کمتر بود. او خیلی قلدر بود؛ صحبت کردم، خواهش کردم، تهدید کردم، اما فایده‌ای نداشت و اصلا به حرف‌های من توجهی نمی‌کرد و حرف خودش را می‌زد.

حسابی از کوره در رفته بودم اسلحه را کشیدم فقط می‌خواستم او را بترسانم. رئیس پشت میز کارش خشکش زد تا آمد به خود بجنبد و حرفی بزند ناخواسته شلیک کردم.

به خودم که آمدم دیدم او کشته شده. باید کاری می‌کردم رفتم از داخل ماشین طناب آوردم، جنازه را روی صندلی محل کارش بستم و بعد هم یک چهار لیتری پر از بنزین را روی جنازه ریختم و آنجا را به آتش کشیدم تا هیچ رد پایی از من به جا نماند. فکر نمی‌کردم دستگیر شوم چون هیچ ردپایی از خودم به جا نگذاشتم. این چند روز خیلی با خودم فکر کردم دیدم که زندگی خودم، نامزدم و خانواده‌ام را در آتش خشم سوزانده‌ام.

می‌شد که این مساله را از طریق دیگری پیگیری کنم. می‌توانستم شکایت کنم یا این‌که پلیس را در جریان بگذارم اما... .

مثلث «فرد، محیط و جرم»

سرگرد ابوالفضل شیرمردی، رئیس مرکز مشاوره آرامش پلیس یزد در این باره گفت: فرآیند بروز جرایم و آسیب‌ها در مثلث «فرد، محیط و جرم» قرار دارد، اما مهم‌ترین عامل بروز جرم، خود افراد هستند. فضای مجازی و فضای واقعی گرچه می‌تواند زمینه‌ساز بروز جرایم باشد، اما آنچه اهمیت دارد انتخاب‌هایی است که افراد در محیط پیرامونی خود انجام می‌دهند.

در واقع شخصیت‌های سالمی که از تعادل روحی و روانی برخوردارند، می‌توانند دست به انتخاب‌های درستی بزنند؛ آنها تکانشی عمل نمی‌کنند و می‌توانند مسائل‌شان را واقع‌بینانه حل کنند. آنها مهارت همدلی، ابراز هیجانی و مشورت با دیگران را دارند و در شرایط بحرانی می‌توانند از حمایت و نظر دیگران برخوردار شوند.

مطالعه این اتفاق نشان می‌دهد قاتل The Murderer در یک موقعیت بحرانی سعی در کتمان تنش‌های خود داشته، به هیچ مرجع حمایتی و نزدیکان مراجعه نکرده و در یک درگیری عاطفی دست به انتقام خشونت‌آمیز زده است. بی‌مهارتی قاتل در مواجه واقع‌بینانه با عشق، او را به یک احساس ناکامی و شکست عمیق کشانده و در این شرایط نتوانسته به انتخاب مناسب دست یابد.

لذا توصیه می‌شود تا شهروندان از حمایت نهادهای دولتی ازجمله مراکز مشاوره برخوردار شده تا در شرایط بحرانی دست به انتخاب بهتر بزنند.

حمید حسینی پور

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

اخبار حوادث رکنا را از دست ندهید:

فرم استخدامی در کار نبود او مرا به کارگاه کشاند و درخواست شیطانی کرد/ مرد شیطان صفت حتی از التماس هایم هم فیلم گرفت...

اقدام وقیحانه زن شیطان صفت در داخل تاکسی+ عکس

اعتراف مژگان به کشتن بهنام با کارد آشپزخانه + عکس

زنم با مرد شهرستانی قرار شوم گذاشته است / قرار بود وقتی به تهران آمد با همسرم همراه شود و ...

شوهرم دائم با دخترهای نا آشنا در ارتباط است / معنای شوهرداشتن را نمی فهمم

بلای وحشتناکی که جوانی سر خاله اش آورد / راز سیاه در فریزر خانه پنهان بود!+ عکس

مردی که در اتاق خوابش دوربین مخفی نصب کرده بود راز شیطانی زنش با پسر جوان را دید / او را کشتم به همین راحتی!+ عکس متهم

ریش تراش راز سرنشینان خودوری مرموز در یوسف آباد را برملا کرد + عکس

خاص ترین خواستگاری جوان تبریزی در ارتفاعات عینالی / مینو با من ازدواج می

کار کثیف مهیار و حسن هنگام بازرسی بدنی چند مرد اردبیلی

برخورد خشونت آمیز مربی زن جوان مهدکودک با دو کودک نوپا+ فیلم و عکس

وقتی زن سروش راز پنهان شوهرش را در ویلای شمال فهمید / ویلا پاتوق شده بود

دستور قتل داشتند! گفتند قبرش آماده است و گلوی مرا در بیابان بریدند ولی .../ این مرد را با شاسی بلند BMW از در خانه اش در تهران

سه زن معروف جیب بر تهرانی را گرفتند + عکس

زندانی با تقلید صدای قاضی از زندان فرار کرد+عکس

تریلی 13 خودرو را در دماوند زیر کرد+ تصاویر

کشته شدن 20 کودک در تصادف اتوبوس مدرسه

قتل یک پلیس در اهواز

مرگ چندین هوادار منچستریونایتد در نیجریه

 

وبگردی