زندگی این زوج میانسال سر همین موضوع در نهایت به دادگاه خانواده کشیده شد. زن 51 ساله زمانی که در مقابل قاضی Judge قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی‌اش گفت: 35 سال است در کنار احمد زندگی می‌کنم. اما هیچ وقت آرامش نداشتم. در کنار احمد هیچ‌وقت خوشبخت نبودم و همیشه عذاب کشیدم.

او مرد بداخلاقی بود و حتی اوایل زندگی مرا کتک هم می‌زد. با این حال به‌خاطر زندگی‌ام تحمل می‌کردم و حرفی نمی‌زدم. چند سال گذشت و ما صاحب سه دختر شدیم. آنها رابطه بدی با پدرشان نداشتند اما گاهی اوقات احمد با دخترانش هم بدرفتاری می‌کرد.

همیشه به او می‌گفتم اگر به دخترهایمان از گل نازک‌تر بگویی با تو زندگی نخواهم کرد. من به‌خاطر فرزندانم در کنار احمد مانده بودم. تا این‌که چند شب پیش احمد آن‌قدر با دختر کوچکم بدرفتاری کرد که در نهایت او از خانه قهر کرد و رفت. احمد دختر بیچاره‌ام را کتک زد. بعد از آن دیگر نتوانستم احمد را تحمل کنم. از وقتی دخترم رفته، خانه برایم مثل جهنم شده است. به دخترم هم حق می‌دهم.

او حاضر نیست دیگر در کنار پدرش زندگی کند. برای همین من هم به فکر جدایی افتادم. می‌خواهم با دخترم به تنهایی زندگی کنم. دو دختر دیگرم ازدواج کرده و سر خانه و زندگی خودشان هستند. من می‌خواهم از احمد جدا شوم تا بتوانم به این عذاب چند ساله پایان دهم. حالا که احمد دخترمان را هم اذیت می‌کند دیگر دلیلی ندارد در کنارش زندگی کنم.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من همیشه اخلاقم همین بوده و هنوز هم هست. هیچ تغییری نکرده‌ام. بین تمام پدران و دختران دنیا هم از این دعواها زیاد اتفاق می‌افتد. اما فریبا انگار دنبال بهانه است.

خودش هم گفت که تا الان مرا تحمل کرده است. او نمی‌خواهد در کنار من زندگی کند و به‌دنبال بهانه می‌گردد و فقط می‌خواهد از من طلاق بگیرد تا بتواند به تنهایی زندگی کند. بعد از این همه سال به فکر زندگی مستقل افتاده است. می‌دانم همه اینها بهانه است تا از من جدا شود و برود با دخترش تنها زندگی کند.

من حتی اگر بهترین محبت‌ها را هم در حق همسرم کنم، باز هم او از من جدا خواهد شد. برای همین بهتر است ما در کنار هم زندگی نکنیم تا اوضاع از این که هست بدتر نشود.

در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.

مشکلات را ریشه‌ای تر بررسی کنید

سعید خراط‌ها، روان‌شناس در این باره می‌گوید: مشکلات اقتصادی و اجتماعی گاهی اوقات آن‌قدر در زندگی افراد تاثیر می‌گذارد که آنها ناخودآگاه به سمت جدایی و نابودی زندگی خودشان کشیده می‌شوند. در ظاهر سر یک مساله حتی کوچک به خاطر فشار زندگی و بلد نبودن برخورد با این مشکلات زندگیشان تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد. زندگی‌ای که با عشق و علاقه آغاز شده، ولی به خاطر یک مساله ناچیز به سمت جدایی کشیده می‌شود.

اگر در زندگی همین افراد جست‌وجو کنیم متوجه می‌شویم آنها مشکلاتشان بیشتر و مهم‌تر از آن چیزی است که نشان داده می‌شود. برای همین در برخی از زندگی‌های زناشویی باید مشکلات را ریشه‌ای‌تر و عمیق‌تر بررسی کرد و در صدد حل آنها برآمد. اگر مشکلات ریشه‌ای برطرف شد، زن و شوهر می‌توانند براحتی با مشکلات کوچک‌تر کنار بیایند، ولی اگر مشکلات عمیق زندگی برطرف نشد و هر روز بیشتر هم شد، زن و شوهر دیگر نمی‌توانند با اختلافات کوچک زندگیشان کنار بیایند و سر هر مساله‌ای فقط به جدایی فکر می‌کنند. همین است که دادگاه‌های خانواده پر از زوج‌هایی می‌شود که به‌خاطر یک مساله کوچک و قابل حل تصمیم به جدایی گرفته‌اند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی