اوایل تیرماه سال گذشته همزمان با ماه رمضان بود. مردم شهر یاسوج مثل دیگر شهرها تا نیمه‌شب برای دعا و نیایش و شرکت در مراسم ماه رمضان به مساجد می‌رفتند.

گاهی آمد و شد آنها تا پاسی از صبح ادامه پیدا می‌کرد. ساعتی به سحر و اذان صبح مانده بود و همراه خانواده‌ام می‌خواستیم پای سفره سحر بنشینیم که زنگ تلفنم به صدا درآمد. زمانی گه گوشی را برداشتم، از آن سوی خط صدای یکی از افسران پلیس Police آگاهی را شنیدم. اعلام کرد که افرادی مسلح به چند جوان که در گوشه یکی از میدان‌های شهر یاسوج نشسته بودند، تیراندازی کرده و به سرعت محل را ترک کرده‌اند. همان موقع لباس‌هایم را پوشیدم و با سوار شدن به خودرویم به سرعت به سمت محل حادثه Incident حرکت کردم. پس از طی مسافتی به آنجا رسیدم. خودرویم را پارک کرده و به سمت محل حادثه رفتم. همکارانم در آنجا حضور داشتند و در حال بررسی محل بودند. تعدادی پوکه شلیک شده از سلاح را به دست آوردند. برخی از افسران در حال تحقیق از اهالی و شاهدان حادثه بودند. به آنها نزدیک شدم و همراهشان به تحقیقات ادامه دادم. آثار خون افراد زخمی که پنج نفری می‌شدند، روی زمین دیده می‌شد. مصدومان توسط اهالی به بیمارستان منتقل شده بودند. مردم با ترس و وحشت از حادثه تیراندازی حرف می‌زدند. زمانی که تحقیقاتمان به پایان رسید، به اطلاعاتی دست یافتیم و توانستیم مشخصات خودروی متهمان فراری را به دست آوریم. مشخصات سمند سفید را به تمامی گشت‌های پلیسی سطح استان دادیم. از آنها خواستیم به محض مشاهده خودروی مورد نظر، آن را متوقف کرده و سرنشینان را هم بازداشت کنند.

بعد همراه گروهی از کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی برای سرکشی به مصدومان حادثه به بیمارستان رفتیم که همان جا و در جریان گفت‌وگو با پزشکان بیمارستان متوجه شدیم که یکی از مصدومان به دلیل شدت خونریزی فوت کرده است. در این مرحله روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد. برای مشخص شدن علت ماجرا به تحقیق از دیگر مصدومان که دوستان مقتول بودند، پرداختیم. یکی از آنها به افسر تحقیق گفت: من و دوستانم بعد از خارج شدن از مسجد ، مشاهده کردیم دختری در حال عبور از محله است و به سمت خانه‌اش می‌رود که دو پسر جوان راه را بر او سد کرده و در حال متلک‌گویی به او بودند. پسران مزاحم دست‌بردار نبودند.

سرانجام من و دوستم برای این‌که به آن دختر کمک کنیم، با آنها دعوا کردیم. دختر جوان از دست آنها خلاص شد و رفت. دو پسر مزاحم هم بعد از مشاجره لفظی تهدیدمان کرده و رفتند. باورمان نمی‌شد که دوباره بازگردند. نیم‌ساعتی نگذشته بود که آن دو همراه یک نفر دیگر در حالی که سوار خودروی سمندی بودند، به محله‌مان آمدند. گمان کردیم دوباره قصد دعوا دارند، اما این بار هیچ کدام از آنها پیاده نشدند و یکی از سرنشینان خودرو، در حالی که سلاحی به دست داشت، پنجره را پایین آورد و به سمتمان شلیک کرد. هرکدام سعی کردیم از تیررس مرد مسلح دور بمانیم که نشد.

با شنیدن حرف‌های مرد زخمی که شاهد جنایت Crime هم بود سراغ دیگر مصدومان رفتیم. آنها نیز گفته‌های مشابهی را مطرح کردند. اظهارات آنها را در بیمارستان نوشتیم و صورتجلسه کردیم. در ادامه تجسس‌‌های پلیسی، نشانی خانه یکی از متهمان فراری را به دست آوردیم. با هماهنگی قضایی برای بازداشت او به خانه‌اش رفتیم، اما هر چه در زدیم کسی داخل خانه نبود و چراغ‌‌های ساختمان خاموش بود. شواهد نشان می‌داد، اعضای این خانواده خانه را ترک کرده‌اند و به محل دیگری رفته‌اند. همان شب سراغ همسایه‌ها رفتیم و با آنها حرف زدیم.

همسایه‌ها می‌گفتند که این خانواده ساعاتی پیش سراسیمه از خانه بیرون آمده و با سوار شدن به چند دستگاه خودرو محله را تا پیش از آمدن ماموران ترک کرده‌اند و معلوم نیست به کجا رفته‌اند. همچنان در جست‌وجوی ضارب اصلی و دو همدستش بودیم. محله به محله، شهر به شهر در جست‌وجوی آنها بودیم تا این‌که همان جوانی که با خانواده‌اش فرار Escape کرده بود را در مخفیگاهش شناسایی کردیم. او بازداشت و برای تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل شد.

این جوان به افسر تحقیق گفت: من و دوستم برای دختری در خیابان ایجاد مزاحمت کردیم. همین باعث دعوایمان با چند پسر جوان شد که به کمک آن دختر آمده بودند. بعد از پایان یافتن درگیری ما رفتیم. موضوع را به دوست دیگرمان اطلاع دادیم که او پیشنهاد کرد به محل درگیری بازگردیم و از آنها انتقام بگیریم. دوستم با برداشتن سلاح از ما خواست سوار خودرو شویم. قرار بود با تیراندازی به سمت آن پسرها آنها را بترسانیم، اما این گونه نشد ودوستم به قصد هواخواهی از من، از داخل خودرو شروع به تیراندازی به سمت آنها کرد که چند نفری زخمی شده و غرق درخون در خیابان افتادند.

با شنیده شدن صدای تیراندازی، مردم سراسیمه به خیابان آمدند و ما فرار کردیم. من به خانه‌مان آمدم و آنها نیز فرار کردند و خبری از این افراد ندارم. زمانی که به خانه آمدم، دستپاچه بودم. به سختی ماجرا را برای خانواده‌ام بازگو کردم. آنها هم شوکه شدند و تصمیم به فرار گرفتیم.

با اعتراف‌های او، روز بعد یکی از همدستانش هم بازداشت شد و در جلسات بازجویی گفته‌های دوستش را تائید کرد. همچنان ضارب اصلی فراری بود و ماموران در جست‌وجوی او بودند. سرانجام چند روز بعد وی را هم شناسایی و دستگیر کردند.

متهم برای تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل شد و درباره انگیزه‌اش از این جنایت به افسر تحقیق گفت: من می‌خواستم فقط از دوستم که با آن پسر‌ها درگیر شده بود، حمایت کنم و با تیراندازی آنها را بترسانم، اما اشتباه کردم و دست به سلاح بردم، بی‌آن‌که متوجه شوم چه حادثه ناگواری را رقم می‌زنم و این چنین به دردسر می‌افتم.

باورم نمی‌شد که پسر جوان به قتل Murder رسیده و دوستانش زخمی شوند. بعد از دستگیری متوجه مرگ او شدم که از این کار خیلی پشیمانم.

با اعترافات این سه متهم، آنها صحنه جنایت را بازسازی کردند و روانه زندان Prison شدند. بعد از آن در دادگاه کیفری محاکمه و متهم به قتل به قصاص و دو همدستش به تحمل حبس محکوم شدند. با تائید حکم قصاص، پسر تیرانداز مدتی پیش در زندان به دار مجازات آویخته شد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی