«اعتیاد همه چیز زندگی‌ام را از من گرفت. خانواده‌ام. دختری که عاشقش بودم. کارم و سرانجام هم باعث شد در جریان درگیری دوستم را به خاطر دو انگشتر به قتل برسانم.

پنج سال است به اتهام قتل Murder در بازداشتم و در زندان Prison به سر می‌برم. در این چند سال از گذشته خود پشیمان شده و توبه کرده‌ام. زندگی‌ام در گرو دیه صد میلیون تومانی است. چشمانم به یاری سبز دستان پرمهر شما هموطنان دوخته است.

وحید مرد جوانی است که اعتیاد او را تا پای چوبه‌دار برده و اکنون زندگی‌اش در گروه پرداخت دیه‌ای است که باید به اولیای دم مقتول بپردازد. خبرنگار تپش گفت‌وگویی با او انجام داده است که می‌خوانید.

چطور پایت به زندان باز شد؟

اعتیاد. چه بگویم از بلای خانمانسوز که هر بلایی که می‌خواست بر سرم آورد. همین اعتیاد باعث شد به جنایت Crime دست بزنم و جان دوستم را بگیرم. خانواده‌ای را داغدار کنم، خودم به زندان بیفتم و برای مرگ لحظه‌شماری کنم. شاید اگر گرفتار دود و دم نمی‌شدم اکنون زنده بودم. کسب و کاری داشتم و سالم زندگی می‌کردم. شاید اکنون دوستم زنده بود و فرزندش را بزرگ می‌کرد. هیچ کدام ازما سرنوشت سیاهی برایمان رقم نمی‌خورد.

برادرم معتاد Addicted بود و بابت همین ماجرا گرفتار خرید و فروش مواد شد و به زندان افتاد. من هم که معتاد بودم و کسب و کار آنچنانی نداشتم. هرازگاهی با ماشین قدیمی که داشتم مسافر جا به جا می‌کردم. با پولی که از این راه به دستم می‌آمد هزینه زندگی خود و خانواده برادرم را تامین می‌کردم و هر از گاهی هم در خانه اجاره‌ای آنها می‌ماندم. در همین گیر و دار بود که آن‌قدر مشکلات بر سرم آوار شد که برای فرار Escape از آنها به سمت مصرف تریاک رفتم. وقتی به خودم آمدم یک مرد عملی شده بودم. دیگر نمی‌توانستم پولی برای خودم پس‌انداز کنم و همه‌اش را خرج اعتیادم می‌کردم.

از روز جنایت بگو؟

تابلو شده بودم و با ترس و لرز برای خرید مواد به خانه فروشندگان می‌رفتم تا ماموران مرا دستگیر نکنند. مقتول از دوستان قدیمی‌ام بود. یک روز او را مجبور کردم که برایم مواد بخرد و حتی خواستم دو انگشترم را امانت نگه دارد. او موادرا برایم آورد، اما انگشترها را که قیمتشان 20 هزار تومان بود، برایم نیاورد. چند بار از او خواستم انگشترها را برایم بیاورد که توجهی نکرد. هر بار می‌گفت زمانی که برای خرید مواد برای من نزد مرد قاچاقچی Smuggler رفته؛ معتادی در آنجا بوده و انگشترها را از او دزدیده، اما من نمی‌توانستم حرف‌هایش را باور کنم روز جنایت او را به خانه برادرم که به آنجا رفت و آمد داشتم دعوت کردم.

بعد چه شد؟

او دوباره حرف‌هایش را تکرار کرد و مدعی بود که انگشترها در اختیار وی نیست و باید به او فرصت دهم تا مرد معتاد را پیدا کند و دو انگشترم را پس بگیرد. گمان می‌کردم دروغ می‌گوید و حرف‌هایش را قبول نکردم. بر سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. با بالا گرفتن این درگیری، دعوایمان شد و از شدت عصبانیت، چاقویی را از آشپزخانه برداشتم و به سمت دوستم حمله کردم. او غرق در خون کف اتاق افتاد. ترسیده بودم و نمی‌دانستم چه کار کرده‌ام. بعد ترسیدم و فرار کردم، اما همسر برادرم مرد زخمی را به بیمارستان منتقل کرد تا شاید بتواند او را نجات دهد، اما دوستم به دلیل شدت خونریزی فوت کرد. همسر برادرم نیز خیلی ترسیده بود. با پی بردن به مرگ دوستم فرار کرد و ماجرا را تلفنی به من خبرداد. او با اصرارهایم به خانه بازگشت و هر چه لکه‌‌های خون و آثار جرم Crime مانده بود را شست و پاک کرد. چند روز بعد خانه را به صاحبخانه تحویل داد و رفت.

چرا تسلیم نشدی؟

آنقدر ترسیده بودم که باورم نمی‌شد دوستم را کشته‌ام. مدتی سرگردان کوچه و خیابان‌ها بودم. مانده بودم چه کنم. چند مرتبه خواستم خودم را به پلیس Police معرفی کنم و از این عذابی که می‌کشیدم رها شوم، اما ترس باعث می‌شد که خودم را تسلیم نکنم. سرانجام مخفیگاهم لو رفت و بازداشت شدم.

چه زمانی متوجه شدی حکم قصاص گرفتی؟

چند روز بعد از دادگاه بود. خیلی شوکه شده بودم. تا چند هفته خواب و خوراک نداشتم، اما این حکم سزای من بود، چون اعتیادم باعث شد جان فردی را بگیرم. این چنین گرفتار شدم. هر روز کابوس مرگ می‌دیدم. مدام خواب می‌بینم پای چوبه دار رفته‌ام، طناب دار را روی گردنم انداخته‌اند و بعد چارپایه از زیر پایم کشیده شده و روز بعد با کابوس این خواب‌ها بیدار می‌شدم.

این پنج سال در زندان چگونه گذشت؟

خیلی سخت بود. دور از خانواده، هر روز کابوس مرگ دیدن خیلی سخت است. همیشه برای دوستم که مرده دعا می‌خواندم. نماز می‌خواندم تا روحش در آرامش باشد. والدینم فوت کرده بودند و من کسی را جز همسر برادرم نداشتم که برای رضایت نزد خانواده مقتول برود. من او را هم بابت جنایتم گرفتار کردم. بیشتر از یکبار برای رضایت گرفتن برایم پا پیش نگذاشت و از ترس این که برایش مشکلی پیش نیاید، دیگر سراغ خانواده مقتول نرفت. من ماندم و آخرین بارقه‌های امید برای بخشش که خاموش شد.

امیدوار به بخشش خانواده مقتول بودی؟

نه. مددکاران زندان و واحد صلح و سازش اجرای احکام دادسرای جنایی زمانی که متوجه شدند واقعا از کاری که انجام داده‌ام، پشیمان شده‌ام و کسی را هم ندارم که برای رضایت گرفتن پادرمیانی کند، وارد عمل شدند و چند مرتبه با والدین مقتول و دختر او حرف زدند. سرانجام تلاش‌های آنها به ثمر رسید و در این جلسات صلح و سازش، دختر داغدیده که پنج سال بود در سوگ پدرش نشسته بود، مرا بی‌هیچ چشم داشتی بخشید و از خطایم گذشت کرد، اما والدین مقتول بابت این که مرا ببخشند درخواست صد میلیون تومان پول کرده‌اند. خانواده مقتول هم وضع مالی خوبی ندارند و می‌دانم اگر این پول تهیه شود شاید بتواند گره‌گشای زندگی آنها شود و بتوانند هزینه زندگی و آینده نوه‌شان را تامین کنند، اما من پولی ندارم که به آنها بپردازم. زندگی‌ام در گرو پرداخت صد میلیون تومان است. اگر این پول تامین نشود من پای چوبه دار می‌روم. چشمانم به دستان پر مهر هموطنانم دوخته شده تا آنها با این کمک مالی، زندگی ر ا بعد از پنج سال به من هدیه کنند تا زندگی جدیدی را از سر بگیرم.

هموطنانی که قصد کمک برای آزادی Freedom این اعدامی را دارند می‌توانند به واحد سرپرستی اجرای احکام دادسرای جنایی تهران مراجعه کنند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

منبع: جام جم