گفتگو با مریوان حلبچه ای، مترجم موفق آثار کردی به فارسی
رکنا: مریوان حلبچه ای طی سالهای متمادی حضورش در ایران با بسیاری از چهرههای سرشناس ادبیات ایران اعم از شاعران، نویسندگان، مترجمان و اهالی سینما و تئاتر در ارتباط نزدیک بوده و تاکنون آثار بسیار زیادی از ادبیات فارسی را که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد به کردی ترجمه کرده است؛ به گونهای که میتوان او را پرکارترین مترجم آثار ادبیات فارسی به دیگر زبانها دانست.
به گزارش رکنا، مریوان حلبچه ای از چهره های موفق ادبیات و ترجمه کشورمان است که مصاحبه مفصلی را با او انجام داده ایم؛ پیش از خواندن پاسخ های او به سوالات خبرنگار رکنا بد نیست کمی بیشتر او را بشناسید؛
مریوان حلبچه ای متولد هفتم شهریورماه 1359 است که در حلبچه واقع در اقلیم کردستان عراق به دنیا آمد. او در 7 سالگی و در پی بمباران شیمیایی حلبچه توسط صدام حسین به همراه خانواده در کنار انبوه همشهریانش که از بمباران شیمیایی جان سالم به در برده بودند به ایران آمد. چند ماە در بیمارستانهای تهران تحت مداوا بود. پس از بهبودی مدتی به کرمانشاه و سپس به تهران نقل مکان کرد. وی فارغ التحصیل رشته علوم ارتباطات گرایش روزنامهنگاری است و هم اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد علوم انسانی دانشگاه علوم تحقیقات تهران. مریوان حلبچهای طی سالهای متمادی حضورش در ایران با بسیاری از چهرههای سرشناس ادبیات ایران اعم از شاعران، نویسندگان، مترجمان و اهالی سینما و تئاتر در ارتباط نزدیک بوده و تاکنون آثار بسیار زیادی از ادبیات فارسی را که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد به کردی ترجمه کرده است؛ به گونهای که میتوان او را پرکارترین مترجم آثار ادبیات فارسی به دیگر زبانها دانست.
اما شهرت او در ایران به دلیل ترجمههای موفق آثار نویسندگان و شاعران سرشناس کرد زبان همچون شیرکو بیکس، بختیار علی، فرهاد پیربال، شیرزاد حسن، لطیف هلمت و رفیق صابر و هیوا قادر و دلشاد عبداللە به فارسی است. چاپ صد مقاله به زبان کردی و فارسی در نشریات فارسی و کردی در ایران و عراق درباره ترجمه، نمایش، ادبیات ایران و ادبیات کردستان.
همچنین مریوان حلبچه ای در طول 2 دهه اخیر همکاری مستمر و نزدیکی را با مطبوعات کردی در عراق و نشریات فارسی در ایران داشته و بیش از صد مصاحبه او با چهرههای شاخص ادبیات فارسی و کردی در این نشریات به چاپ رسیده است. مدیرمسئول مجله کردی "گلاویژ نو" است که یک مجله فرهنگی ادبی است و تاکنون 80 شماره از این مجله منتشر شده است.
کتابهای ترجمه شده مریوان حلبچه ای از ادبیات کردی به فارسی
1ـ کتاب حصار و سگهای پدرم ( رمان- شیرزاد حسن – نشر چشمه 82، چاپ دهم)
2ـ لامارتین ( مجموعه داستان – فرهاد پیربال ـ نشر ویستار 83)
3ـ مار و پله ( مجموعه داستان – فرهاد پیربال- نشر نی 85)
4- آخرین انار دنیا (رمان - بختیار علی ـ نشر ثالث 93 چاپ بیست و ششم)
5ـ غروب پروانه ( رمان- بختیار علی – نشر نیماژ 96 چاپ پنجم
6ـ جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد ( رمان – بختیارعلی)نشر نیماژچاپ پنجم
7ـ شهر موسیقیدانهای سپید ( رمان – بختیارعلی – نشر ثالث چاپ اول چهارم)
8ـ سانتاگو دی کامپوستلا ( رمان- فرهاد پیربال نشر ثالث )
9ـ خداحافظ دلدادگی ( مجموعه داستان ـ شیرزاد حسن- نشر ثالث چاپ چهارم)
10- حاشیه نشینان اروپا ( مجموعه داستان- فرهاد پیربال – نشر ثالث _ چاپ چهارم)
11ـ مرثیهی حلبچه ( شعر- رفیق صابر – نشر آهنگدیگر) چاپ 1386
12ـ عاشقانههای جنگ و صلح (گزیده شعر فرهاد پیربال – نشر نیماژ)
13- عاشقانههای شیرکو بیکس ( مقالات، گفتگوها وگزیده اشعار شیرکو بیکس – نشر چشمە)
14- عاشقانههای لطیف هلمت ( گزیده اشعار لطیف هلمت ـ نشر نیماژ)
15- عاشقانههای رفیق صابر (گزیده اشعار رفیق صابر- نشر
ثالث)
16- دریاس و جسدها، بختیارعلی _ نشرثالث چاپ ششم
17- خندە غمین ترت می کند_بختیارعلی-نشرثالث_ چاپ هفتم
18- تصاحب تاریکی_ بختیارعلی_مترجم_مریوان حلبچەای نشر ثالث
19- خانە گربە ها . هیواقادر. نشرثالث. چاپ پنجم
20- سقوط آسمان ها جبارجمال غریب نشر ثالث
21- بندر فیلی. بختیارعلی. رمان. نشرثالث
22- به دوزخ ای بی گناهان . بختیارعلی . نشرثالث چاپ سوم
23- رویای مردان ایرانی. ماردین ابراهیم . نشرچشمە
آثار ترجمه شده از فارسی به کوردی توسط مریوان حلبچهای:
نمایشنامهها
1ـ چهار صندوق ( بهرام بیضایی- نمایشنامه)
2ـ چوب به دستان ورزیل ( غلامحسین ساعدی- نمایشنامه)
3ـ به کدام گناه ما را کشتید ( عبدالحی شماسی- نمایشنامه)
4ـ خشکسالی و دروغ ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
5ـ یک دقیقه سکوت ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
6ـ زمستان ۶۶ ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
7ـ ماه در آب ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
8ـ گلهای شمعدانی ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
9ـ رقص کاغذ پارهها ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
10ـ برلین ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
11ـ نوشتن در تاریکی ( محمد یعقوبی – نمایشنامه)
12ـ مصاحبه ( محمد رحمانیان)
13ـ خرده جنایتهای زناشویی ( اریک امانوئل اشمیت)
14ـ داستان خرس های پاندا به روایت ساکسیفونیستی که معشوقه ای در فرانکفورت داشت ( ماتئی ویسنی یک)
15ـ پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی ( ماتئی ویسنی یک)
16ـ برای خرید که نباید پول پرداخت ( داریو فو)
17ـ رابطه باز زن و شوهری ( داریو فو – فرانکا رامه )
18ـ همه دزدها که دزد نیستند ( داریو فو)
19ـ روز از نو روزی از نو ( داریو فو )
20ـ زندگی یک هنرمند ( ژان آنوی)
21ـ مرگ در میزند ( وودی آلن)
22ـ مجردها ( دیوید فوئنکینو)
23ـ اناکارنینا ، آرش عباسی
24ـ سقراط ، محمدرضا نعیمی
25ـ دردسرهای مرد مردە - کامران شهلایی
26ـ حرفەای ها
27ـ روبینسون وکروزو - نینادینترونا- جیاکوموراویچیو
28ـ دروغ- فلوریان زلر
29ـ اولئانا- دیویدممت
30ـ کمدی هنر در تئاتر- ادوارد دفیلیپو
31ـ هنر- یاسمینا رضا
32ـ خدای کشتار - یاسمینا رضا
مجموعه شعرها
- مرگ من روزی (گزیده اشعار فروغ فرخزاد( تولد دیگر. ایمان بیاوریم با آغازفصل سرد( به همراه گفتگو و مقالاتی درباره اشعار و زندگی شاعر)
- برهنه باید زیر باران رفت (گزیده_ چهار کتاب از هشت کتاب. صدای پای آب، مسافر، حجم سبز، ماهیچ ، ما نگاە. شعر سهراب سپهری به همراه مقالاتی درباره اشعار و زندگی شاعر)
- من فقط سفیدی اسب را گریستم ( گزیده شعر احمدرضا احمدی)
- پنجاه و سه ترانه عاشقانه ( شمس لنگرودی)
- باغبان جهنم (شمس لنگرودی)
- ملاح خیابانها (شمس لنگرودی)
- زن، تاریکی، کلمات (حافظ موسوی)
- سطرهای پنهانی (حافظ موسوی)
ـ خردهریز خاطرات و شعرهای خاورمیانه (حافظ موسوی)
ـ اگر عاشق نباشیم میمیریم ( گزیده اشعار سیدعلی صالحی)
ـ یک بسته سیگار در تبعید (غلامرضا بروسان)
ـ مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است ( غلامرضا بروسان)
ـ رنگهای رفته دنیا ( گروس عبدالملکیان)
ـ سطرها در تاریکی جا عوض میکنند ( گروس عبدالملکیان)
ـ حفرهها ( گروس عبدالملکیان)
ـ روز بخیر محبوب من (رسول یونان)
ـ کنسرت در جهنم (رسول یونان)
ـ من یک پسر بد بودم ( رسول یونان )
ـ پابرهنه تا صبح ( گراناز موسوی)
ـ زیباییام را پشت در میگذارم ( آیدا عمیدی)
ـ سوت زدن در تاریکی ( شهاب مقربین)
ـ خاطرات ماه، چاه، باغچه ( افشین شاهرودی)
ـ دهانم بوی گل مریم میدهد ( کیوان مهرگان)
داستان و رمان
ـ گاوخونی ( جعفر مدرس صادقی – رمان)
ـ جیرجیرک (احمد غلامی – رمان)
ـ ها کردن (پیمان هوشمندزاده – مجموعه داستان)
ـ آدمها ( احمد غلامی – مجموعه داستان)
ـ حتی وقتی میخندیم ( فریبا وفی-مجموعه داستان)
ـ مای نیم از لیلا - بیتا ملکوتی رمان
ـ خاطرات محرمانە خانە وادگی رمان محمد قاسم زادە
ـ چهل سالگی ناهید طباطبایی
جوایز ادبی مریوان حلبچه ای
مریوان حلبچه ای جوایز متعددی را کسب کرده است که ازجمله آن می توان گفت؛ جایزه قارهای از بین قارههای آمریکای لاتین، اروپا، آسیا و آفریقا را از آن خود کرده است. اکنون نیز جزو راهیافتگان به لیست نهایی جایزه ملی منتقدان آمریکاست. علاوه بر این نام او در لیست جهانی 50 رمان قرن نیز قرار گرفته است.
برندە جایزە طلایی احمدهردی ( بە عنوان بهترین مترجم سال اقلیم کردستان) 2011
برنده جایزە بهترین مترجم سال 2020 از طرف نمایشگاە بین الملل کتاب سلیمانیه
رئیس هیئت داوران بخش شعر جشنوارە بین الملل گلاویژ 2020 سلیمانیه
برندە جایزە شهید معروف برزنجی سال (داستان نویسی بزرگ که بعث اعدامش کرد)2009
جایزە کانون نویسندگان کرد برای ترجمه ادبی سال 2013
جایزە کانون فرهنگی ادبیات ایران - تهران - 2017
2021 برنده جایزه یونسکوی جهانی به عنوان مترجم فعال و رابط بین دو فرهنگ
داوری مریوان حلبچه ای
رئیس هیات داوران بخش فیلمنامه کوتاە در جشنوارە بین المللی فیلم سلیمانیه 2016
داور در جشنوارە بین الملل جشنوارە تئاتر سلیمانیه 2017
داور شعر در جشنواره بین المللی ادبی گلاویژ 2020
بپردازیم به کتاب آخرین انار دنیا که نامزد نهایی جایزه حلقه منتقدان آلمان شده است؛ حس و حال تان را از این رویداد و شانس مقام آوردن تان بفرمایید.
طبیعی است که احساس بسیار خوبی دارم به ویژه وقتی که سال 2016 جایزه ملی منتقدان آلمان را برنده شدم. بیشتر خوشحالی من از این است که سال 2001 قبل از چاپ شدن به زبان اصلی (کوردی) نویسنده، کتاب را به بنده دادند و اولین زبانی که رمان به آن ترجمه شد زبان فارسی بود. گرچه متاسفانه به دلیل سانسور پس از 13 سال تاخیر توسط نشر ثالث توانست وارد بازار نشر ایران شود.
جایگاه ترجمه و نقد کتاب را در کشورمان چگونه ارزیابی می کنید؟
امروزه وضعیت ترجمه در شرایط نسبتا خوبی قرار دارد. در مقایسه با دهه های پیشین پیشرفت چشمگیری داشته است. در هر یک از زبانهای زنده دنیا چندین مترجم چیره دست و خوش ذوق داریم که خدمت فراوانی به فرهنگ دوستان و علاقه مندان کتاب و کتابخوانی این سرزمین داشته اند اما در عین حال نباید فراموش کرد که به دلیل رقابت انتشاراتیها، نبود نشریات متعدد و صفحات ویژه مرتبط با نقد ترجمه در روزنامهها، کم و کاستی هایی نیز داریم. کتاب های زیادی چاپ میشود که حتی در ترجمه عنوان هم دچار خطا شده اند چه برسد به لحن و زبان درون متن. افرادی کتاب های زیادی را ترجمه کردهاند و ناشران تاحدودی معتبر نیز آنها را منتشر کردهاند که این افراد نمیتوانند به خوبی به آن زبان ها گفت و گو داشته باشند و سخن بگویند و این نوع از ترجمه به فرهنگ مبدا و مقصد لطمه زده و باعث کج فهمی مخاطبان آنها نسبت به آن آثار و ادبیات و فرهنگ ملت ها شده است.
آیا به عنوان حرفه برای معیشت زندگی می توان به مقوله ترجمه یا نقد نگریست؟!
هرگز؛ چون در فرهنگ ما کتاب و کتابخوانی آنچنان جایگاه خود را پیدا نکرده است و سرانه مطالعه عدد ضعیفی را به ما نشان میدهد. ما ملت کتابخوانی نیستیم و دغدغه فرهنگی نداریم. پس بسیار طبیعی است که در چنین شرایطی نویسنده، مترجم و منتقد نمیتوانند وضعیتی مناسب و حاشیه امنیت کاری داشته باشند.
از بین کارهایی که ترجمه کرده اید خودتان کدام را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
ببخشید، ناگزیرم پاسخ تاحدی کلیشهای بدهم؛ چون همیشه گفتهاند که آثار هر شخص همچون فرزندان اوست که نمیتوان میان آنها تفاوت قائل شد. این مثال برای من دوچندان صدق میکند؛ چون من مجرد هستم و فرزندان واقعی ام کتاب های من هستند. از دوران کودکی نیز از خانوادهام دور بودهام، بیشتر با شخصیتهایی که با ترجمه کردن آنها و درون کتاب ها بازآفرینی کردهام، زندگی کرده و با آنها شادمان هستم و همه شان را به یک اندازه دوست دارم. شاید به دلیل برخی مسائل جزئی مانند وجود کودکان و نوجوانان آواره، تنها، بیپناه، عاشق، شکست خورده که در رمانهای (شهر موسیقی دان های سپید و رمان آخرین انار دنیا) که بنمایه های تراژیک دارند احساس نزدیکی بیشتر و همذات پنداری بیشتری را نسبت به جهان آنها دارم.
همکاری انتشارات و مسئولین در وزارت فرهنگ برای ترجمه کارهایتان چگونه است؟
از برخی ناشران که با آنها همکاری داشتهام رضایت دارم و در مواردی نیز این رضایت حاصل نشده است. در وزارت فرهنگ بیشتر آزارم دادند که در جاهای دیگر به تفصیل خواهم نوشت و به آن خواهم پرداخت اما ماجرای مجوز و چاپ کتاب های من که از نوجوانی و از 27 سال پیش کار ترجمه را شروع کردهام داستانی طولانی و بسیار غم انگیز است. نشر چشمه که نخستین ناشر رمان «غروب پروانه» بود نتوانست مجوز لازم را بگیرد و 18 سال بعد این کتاب توسط نشر نیماژ به چاپ رسید. آخرین انار دنیا پس از 13 سال و شهر موسیقیدان های سپید پس از 16 سال توسط نشر ثالث منتشر شد. حصار و سگ های پدرم اولین ترجمه من در 17 سالگی بوده است. در 27 سال گذشته تنها 7 سال این کتاب مجوز داشته و توسط نشر چشمه منتشر شده است. 20 سال ممنوع الچاپ بوده است. در 27 سال اخیر هیچ کتابی از من نبوده که بعد از یک یا دو سال به مرحله چاپ برسد و متاسفانه این روند کماکان ادامه دارد که مرا بسیار خسته و ناامید کرده است.
جایگاه ادبیات کردی را چگونه در کشور و در جهان ارزیابی می کنید؟
خوشبختانه چند دهه است که در دنیا توجه درخور و شایسته و به حقی به ادبیات کوردی شده و کماکان میشود. نویسندگان بزرگ کورد در ژانرهای گوناگون ادبی جوایز متعدد و مهمی را در سطح جهان کسب کردهاند که باعث شده است بنگاه های بزرگ نشر جهانی بیش از پیش به ادبیات کوردی توجه کنند و همچنین منتقدان بزرگی در دنیا ازجمله در کشورهای مهم آلمانی زبان مقالات بسیاری را در ستایش نویسندگان کورد بنویسند و آنها را شایسته جایزه نوبل میدانند. در ایران نیز با وجود تمام موانع ازجمله سانسور، بحران اقتصادی، سرانه پایین مطالعه، مشکلات بسیار در مقوله های متعدد در توسعه فرهنگی و کتابخوانی در دهه اخیر ادبیات کوردی مخاطبان بسیاری را جذب کرده که حتی بیشتر از بسیاری از نویسندگان مشرق زمین و همچنین مغرب زمین خواننده دارند و با بیشتر آنها همذاتپنداری میکنند.
استقبال مردم از ترجمه کردی به فارسی چگونه است؟
تا حدی که تا به امروز هر کتاب تازهای از ادبیات کورد منتشر میشود هفتهها و حتی به مدت چند ماه در ویترین کتابفروشیهای معتبر کشور قرار میگیرد و در حدی که قبل از رونمایی چاپ اول کتاب چاپ دوم منتشر میشود. هر ماه حداقل یک یا دو جلسه در تهران یا یکی دیگر از استانهای کشور پیرامون ادبیات کورد و نقد و بررسی کتابهایم برگزار میکنم. در آن جلسات است که بیشتر پی میبرم ادبیات کوردی در ایران چقدر علاقه مندان زیادی دارد که تشنه آشنایی بیشتر و خواندن آثار بیشتری از ادبیات جهانی این ملت هستند.
به جز ترجمه به کار دیگری هم می پردازید؟
به صورت اختصاصی به کار ادبیات و ترجمه میپردازم ولی در کنار ترجمه از نوجوانی تا به امروز در زمینه روزنامه نگاری فرهنگی فعال بوده و هستم. علاوه بر این نقدهای بسیاری در حوزه ادبیات، سینما و تئاتر در نشریات کوردی و فارسی (ایران و عراق) از بنده منتشر شده است. سالهاست که مدیر مسئول ماهنامه ادبی فرهنگی گلاویژ نو هستم که در شهر سلیمانیه منتشر میشود. تاکنون 78 شماره از آن به چاپ رسیده است.
حرف پایانی و اگر خواسته ای دارید در عالم ترجمه کتاب و حتی نقد کتاب بفرمایید.
این پرسش بسیار کلی است که جواب دادن کامل به آن نیازمند یک گفتگوی تفصیلی دیگر است زیرا خواستهها بسیار و آرزوها کم نیستند. امیدوارم روزی برسد که سانسور از میان برداشته شود؛ چون یکی از دلایل اصلی بحران مخاطب و عدم اعتماد خوانندگان به کتاب و به طور کلی فرهنگ در کشور ما به مقوله سانسور برمیگردد.
ممنون از اینکه وقت تان را در اختیار ما گذاشتید؛ همواره در کارتان بدرخشید.
بخش هایی از ترجمه های مریوان حلبچه ای
ظهر همان روز به ما دستور دادند به پایگاه برگردیم. از طریق بی سیم سعی کردم به آنها بفهمانم خطر بزرگی ما را تهدید می کند، اما آنها گفتند: «دستور از فرماندهی کل قواست.» من از این چرندیات چیزی نمی دانستم و در بی سیم جیغ کشیدم: «به فرماندهی کل بگویید بیاید با کون خودش از این تپه گه گرفته که می خواهد ما رویش کشته شویم دفاع کند.» مطمئن بودم کار ما در آن تپه ساخته است. دلم برای خودم نمی سوخت، دلم برای آن جوان هایی می سوخت که تازه یاد گرفته بودند رؤیا ببافند. یک ساعت بعد بی سیم زدند و گفتند: «اگر به پایگاه برنگردید حزب همه شما را اعدام خواهد کرد.» با صدای خسته و گریانی که از همه بی سیم های دنیا شنیده شود فریاد زدم: «شاشیدم به حزب.. شاش...» با چشمانی پر از اشک به پیشمرگه ها گفتم: «به من گوش کنید، حزب می خواهد همین جا همه ما را مثل سگ بکشد... همان طور که ما امشب اسرا را سر بریدیم، آنها هم می خواهند ما را سر ببرند . در این جنگ هیچ کس از دیگری شریف تر نیست. می فهمید. شما جنگ دیده اید... یک شب تو حمله می کنی، شب دیگر آنها...
امشب همه شما را خواهند کشت. به حرف من گوش کنید . من تنها به آن تپه برمی گردم. مدتی است که آب از سرم گذشته، شجاع نیستم،فکر نکنید شجاع و این جور مزخرفات هستم.بیشتر از یک موش از مرگ می ترسم، اما هیچ کدامتان اندازه من مأیوس نیستید، حزب تصمیم گرفته در این تپه گه گرفته شهید بدهد. تا بعد برایش شب چهلم و چرندیات دیگر برگزار کند. مثل همه شما من هم از مرگ وحشت دارم اما نمی خواهم کسی از شما آنجا کشته شود. پیش مادرهاتان برگردید. آن کسی که می تواند برود و به این جنگ برنگردد... بهتر است برنگردد. کسی که می تواند برود و به این سرزمین برنگردد بگذار برود و برنگردد. هر که پولی دارد و می تواند کار دیگری انجام بدهد بهتر است کار دیگری بکند.»
آخرین انار دنیا / چاپ بیست و ششم / بختیار علی / مترجم مریوان حلبچه ای / نشر ثالث
چە جرمی بزرگ تر آز ان است که انسان کسی را از صمیم قلب بخواهد و او دوستش نداشته باشد...ها..چه جرمی بزرگ تر از آن است که دست در خون خودت کنی و آنکه دوستش داری همچنان سردو صبور نگاه کند وخودش را بگیرد و بگوید، من دوست ندارم ، من می گویم این از کشتن انسان به گلوله وحشتناک تر است ...
از آثار بختیار علی / نشر ثالث / چاپ جدید / آخرین انار دنیا
موسا بابک نگاهم میکرد و گفت: “بزرگترین عذاب آدمی پشیمانی واقعی است. هیچ نوع مجازات بیرونی نمیتواند مثل پشیمانی، آدم را از درون پاک کند. تازه، تو به چه فکر میکنی؟ به انتقام؟ هان، به من بگو میخواهی انتقام بگیری؟ باید این را بدانی که مجازات کسی را به تو نسپردهاند. انسان باید تلاش کند تا آدمها خودشان، خودشان را مجازات کنند. تفاوت جلاد و فرشته در این است که جلاد حق کُشتن آدمها را ندارد و آنها را میکُشد، اما فرشته حق انتقام دارد و با این حال انتقام نمیگیرد.”
بالاترین سطح مقاومت این نیست که انسان در تقابل با جلادها سلاح بردارد حملە ور شود، بلکه می تواند به محافظت از زیبایی و ارزش های والا بپردازد. شهرموسیقیدان های سپید تصویرگر نیروی محافظت از زیبایی درون ماست. یگانه امرمهم نزد من این است که خواننده در نهایت بداند که در درون هر انسان یک منجی و محافظ زیبایی وجود دارد و آن را به کار بگیرد.تلاش کرده ام رمانی درباره قدرت هنر و قدرت مدارا بنویسم، در دورانی که مدارا و زیبایی مورد تهدید قرار گرفته است.
بزرگترین انتقام از بیعدالتیهای دنیا این است که آدم شاعر باشد، موسیقی زیبا بنوازد، تابلوهایی خلق کند که بیننده را سرِ جایش میخکوب کند، جز این عدالتی وجود ندارد.
موسیقی بخشی از سفری عمیق و درونی است، بخشی از سفری خدایی به آنسوی چیزها، به آنسوی دیگرِ جاودانگی دنیا. انسان سه سفر مهم در پیش دارد: یک سفر به دل طبیعت، سفری فراسوی آسمان و سفری هم به درون خویشتن. انسان برای رسیدن به انسانیت، باید دستکم یکی از این راهها را طی کند. در این سفرها انسان تنهاست، هیچکس نمیتواند کمک چندانی به دیگری بکند. آن هنگامیکه انسان به درون خود میرود، به سوی طبیعت میرود و به سوی خدا، تنهاست. فقط چشم خودمان میتواند کمکمان کند و به ما بیاموزد تا درون خویش را ببینیم. بهتنهایی باید طبیعت را به سخن گفتن واداریم و به او گوش بسپاریم، بهتنهایی باید خدا را بیابیم؛ نه خدایی دیندارها و صوفیان خشکهمقدس، خدای ما؛ خدایی که بعدها باید ببینید و بشناسید، خدایی موسیقیدان؛ البته اگر موفق شوید او را ببینید و بشناسید.
زبان موسیقی را نمیتوان با هیچ زبان دیگری پیوند زد. واقعیت این است که موسیقیدان نباید به زندگی در چارچوب رخدادها و زمان و مکان و تاریخ و این جور مسائل محکوم شود. موسیقی با همهٔ چیزهای آنی و زودگذر فاصلهٔ بسیاری دارد. موسیقی فقط با جاودانگی در ارتباط است.
آب جز از خروش خودش، نمیتواند به زبان دیگری حرف بزند... فهمیدن در اصل به این معنا نیست که چیزها به زبان شما سخن بگویند. هیچ بلبلی به خاطر اینکه ما لذت ببریم، حنجرهاش را تغییر نمیدهد... هر آنکه بخواهد موسیقیدان شود، باید زبان دنیا را درک کند. موسیقی ادراک است؛ نه فقط درک چیزهایی که حرف میزنند و فریاد میکشند و صدای خود را به ما میبخشند. بلکه شنیدن آن چیزهایی است که هرگز صدا ندارند. موسیقی سفری افسانهای از ماورای صداهاست؛ سفری است از کنه سکوت.
وقتی میترسید، وقتی حس میکنید به مرگ و پایان نزدیک میشوید، موسیقی بنوازید. موسیقی میتواند فجایع را رام کند، میتواند مرگ را آسانتر کند.
موسیقی باید برای همهٔ زمانها باشد. برای دیروز و امروز و برای گذشتگان و آیندگان. شنوندهٔ حقیقی ممکن است یک پرنده یا پروانه یا ملخی کوچک باشد یا گلی که پایت را روی آن میگذاری.
چیزی هست که در لحظهٔ مرگ نمیخواهد با تو بمیرد... متنی زیبا، مثل پارهای شعر که در دلت نطفه بسته و میخواهد به دنیا بیاید، مثل تابلویی که سالها منتظرت بوده تا آن را بکشی و نکشیدهای.
همیشه احساس کردهام که زن موجودی قویتر از مرد است. گاه قدرتمندترین شخصیتهای من زنان هستند، حتی اگر کاراکتری منفی داشته باشند. اکنون به عنوان خواننده که به شخصیتهایم مینگرم احساس میکنم همیشه در شخصیتهای مرد من شک و تردید و پشیمانی وجود دارد. در مقابل ایمان، باور ژرف و عمیق و تغییرناپذیری بیشتری در شخصیتهای زن وجود دارد. شاید دلیلش این باشد که من همیشه در زندگی با زنان قدرتمندی روبرو شدهام. قدرت زن عمیقتر و درونیتر است و در لحظات مهم پدیدار میشود.
شهر موسیقیدان های سپید / چاپ ششم، نشر ثالث/ بختیارعلی / مترجم مریوان حلبچه ای
ارسال نظر