به گزارش اختصاصی رکنا، وقتی دو پدر پای در دفترخانه گذاشتند و همراه‌شان دختر و پسر جوانی وارد شدند، مشخص بود که پیوندی صورت خواهد گرفت که دو خانواده از نظر اقتصادی در وضعیت خوبی به سر می‌بردند. چند روز بعد سفره‌ای زیبا در ویلایی بزرگ و مجلل انداخته شد. همه آماده بودند که خطبه عقد خوانده شود. صحبت از میزان مهریه که شد داماد شروع به صحبت کرد. ـ من و عروس‌خانم هر دو در خانواده‌ای ثروتمند بزرگ شده‌ایم و پدران‌مان از قدیم‌الایام با هم آشنایی، رفاقت و رقابت داشته‌اند. ولی پس از سال‌ها هر دو در کار تجارت موفق شده و چهره‌های سرشناسی شده‌اند. دست تقدیر اکنون فرزندان آنها را کنار یک سفره عقد نشانیده است. من باور دارم که والدین ما هر دو در نهایت رضایت و شادمانی نظاره‌گر این ازدواج هستند. به همین خاطر بیشتر از میزانی که خانواده همسرم مهریه تعیین کرده بودند، مهریه را بالا خواهم برد. می‌دانم که همسرم لایق این مهریه است و دلم می‌خواهد در تمام طول زندگی به گونه‌ای در کنار او قرار گیرم که رفاه و آسایش او را تامین کرده باشم. داماد بعد از لحظاتی ادامه داد: یک دستگاه آپارتمان و هزار سکه بهار آزادی به عنوان مهریه برای همسرم در نظر می‌گیرم. با توجه به صحبت‌های داماد حاضران شروع به پایکوبی کرده و صیغه عقد میان زن و شوهر جوان با هزار سکه بهار آزادی جاری شد.
یک ماه بعد
صدای جنجال و عصبانیت فضای راهرو و راه‌پله را پر کرده بود. هر کسی به گونه‌ای صحبت می‌کرد. وقتی وارد دفترخانه شدند معلوم شد دو تاجر به اختلاف رسیده‌اند. ابتدا این حدس و گمان زده می‌شد که رقابت‌های کاری و اختلاف بر سر سود و زیان آنها را به آنجا کشانیده باشد، ولی لحظاتی بعد حقیقتی تلخ روشن شد.
داماد که بشدت برافروخته و ناراحت بود گفت: کجای سنت ما این برخورد شما ثبت شده است. می‌گویید جهیزیه نمی‌دهیم. شما وضعیت مالی خوبی دارید. خانواده‌هایی که وضع مالی‌شان هم خوب نیست در حد بضاعت به دخترشان جهیزیه می‌دهند و نمی‌گذارند او سرافکنده پای در خانه شوهر بگذارد. آن وقت شما با توجه به ثروتی که دارید و با توجه به میزان مهریه‌ای که برای دخترتان در نظر گرفته‌ام می‌گویید حاضر به دادن جهیزیه نیستید و من باید تمام جهیزیه را تهیه کنم؟
پدر عروس گفت: حرف من یکی است. اگر مهریه را آن میزان تعیین کردی خودت دوست داشتی. ولی من دوست ندارم به دخترم جهیزیه بدهم. برای زندگی با همسرت باید جهیزیه تهیه کنی و به فکر وسایلی برای زندگی باشی.
داماد که از حرف پدر عروس و خساست‌هایش خسته شده بود، ‌گفت: حالا که این‌طور است من هم آن میزان مهریه را قبول ندارم. نه سکه می‌دهم و نه آپارتمان. شما هر کاری دوست دارید انجام دهید. اگر دخترتان برای شما هیچ ارزشی ندارد من هم حاضر نیستم بیشتر از این خودم را به آب و آتش بزنم. شما جهیزیه ندهید من هم مهریه نمی‌دهم. هفته‌ها درگیری میان داماد و پدر زن خسیس ادامه یافت. دخالت‌ها و نصایح اطرافیان هم باعث نشد که پدر عروس از موضع خود پایین بیاید.

عروس و داماد با همین درگیری ها به دادگاه خانواده تهران رفتند و حکم طلاق توافقی صادر شد و مهر طلاق بر شناسنامه‌ها، پایان لجبازی‌های داماد و حکایت خسیسی پدر عروس نگون‌بخت بود.

وبگردی