خرافات دوران قاجار‌ درباره ساختمان شمس‌العماره تهران / از مرگ زن حامله تا 2 جغد معروف + عکس

 ساعت بزرگ دو طرفه‌ای بر بالای شمس‌العماره نصب شده بود که درباره صدای زنگ این ساعت می‌گفتند صدایی داشته که افراد در چهار فرسخی [۲۴ کیلومتری]آن، صدایش را به‌وضوح می‌شنیدند و بیمار با شنیدن صدای آن قالب تهی می‌کرده است.

همه می‌دانند که پیش از «برج میلاد» نماد تهران «برج آزادی» بود. پیش از آن چه بود؟ «سر در باغ ملی». پیش از آن؟ «شمس‌العماره» که نخستین نماد تهران بود و درباره‌اش عقاید عجیب و غریبی هم در ذهن ایرانیان ساده‌دل قاجاری شکل گرفته بود.

شمس‌العماره» بلندترین بنای تهران به‌سبک بنا‌های غربی بود که ناصرالدین قاجار دستور ساختش را داد. شاه قاجار بنا‌های غربی را در سفر فرنگ دیده بود؟

خیر. سال ۱۲۴۴ شمسی بود و ناصرالدین هنوز سفر فرنگ نرفته بود بلکه این‌طوری بود: «رفت و آمد ایرانیان به فرنگستان و تماشای کارت‌پستال‌ها و روزنامه‌جات و مشاهده عکس‌های آن دیار در دستگاه شهرفرنگ، ناصرالدین شاه را برانگیخت تا بنایی به سبک عمارت‌های اروپایی بسازد».

کار ساخت شمس‌العماره هم حسادت خیلی‌ها را برانگیخت و ماجرایش چنین بود: «ساخت بنا به مدیریت دوستعلی‌خان معیرالممالک و معماری استاد علی محمد کاشی در ضلع شرقی کاخ گلستان و برِ خیابان شمس‌العماره که بعد‌ها به ناصریه و ناصرخسرو تغییر نام داد، آغاز شد و دو سال به طول انجامید… طراحی عمومی ساختمان با دو برج قرینه در دو طرف برج ساعت، از معماری اروپایی الهام گرفته شده، اما کاشی‌کاری‌ها، آینه‌کاری‌ها، حجاری‌ها، پنجره‌ها، ارسی‌ها و معماری اندرون و اتاق‌های تو در تو، ایرانی است… عمارت به دست ناصرالدین شاه افتتاح شد و بسیاری از بزرگان و مدیران شهری آن‌روزگار به‌خاطر اجرای این طرح عظیم به معیرالممالک حسادت می‌کردند».

 خرافات قاجار‌ درباره شمس‌العماره

درباره دلیل ساخت شمس‌العماره و انگیزه ناصرالدین از برپایی بنایی به این بلندی که در زمان خودش آسمان‌خراش بوده گمانه‌زنی‌های مختلفی وجود دارد ازجمله اینکه ناصرالدین می‌خواسته بر اوضاع شهر نظارت کند و درباره این موضوع چنین نوشته‌اند:

«پیش از ساخت شمس‌العماره شاه بدون گشت‌وگذار در شهر و فقط از گزارش‌های جاسوسان، مفتشان، پیشخدمتان، فراشان و دهن این و آن، از اوضاع و احوال مردم و خیابان‌های اطراف… باخبر می‌شد.

اما با ساخت بنای مرتفع و پنج طبقه شمس‌العماره که در واقع اولین برج و بلندترین ساختمان تهران بود و به‌همین‌خاطر به ساختمان خورشید یا خورشید ساختمان‌ها مشهور شد، ناصرالدین شاه هر روز چند ساعتی از وقت خود را از آن بالا به تماشای شهر و زندگی روزانه مردم می‌گذراند».

ناصرالدین خودش هم در خاطراتش مکرر نوشته است از این به‌قول خودش تماشا‌ها و یک‌بار چنین شرح داده است: «صبح… رخت پوشیده، آمدیم بیرون توی باغ گردش کردم. رفتم شمس‌العماره. آنجا هم یک قدری نشسته، کوچه را تماشا کردیم. آمدیم پایین… شام… رفتیم… شمس‌العماره. آنجا هم قدری نشسته مردم را که می‌آمدند، می‌رفتند، تماشا کردیم، بعد برخاسته، رفتیم اندرون».

البته این تماشا خشک و خالی هم نبوده و اعتمادالسلطنه در خاطراتش نوشته است: «گروهی از بزرگان این مملکت دوربین‌های بزرگ طلسکوب [تلسکوپ]دارند و جبال و بحار و براری بسیاری را… می‌نگرند».

ناصرالدین پس از افتتاح شمس‌العماره آن را بسیار دوست داشته و تا مدت‌ها کارش همین بوده و به‌گواهی تاریخ: «شاه در روز، گاه بار‌ها به شمس‌العماره سر می‌زد، سفرای خارجی را آنجا به حضور می‌پذیرفت، نماز می‌خواند، ناهار می‌خورد، از این اتاق به آن اتاق می‌رفت و از چهار سوی عمارت، چهار طرف شهر را می‌پایید».

برفتم بر در شمس العماره…

با ساخت همین آسمان‌خراش زیبا خیابان ناصری رونق و شکوه دیگری گرفت و شد مهم‌ترین خیابان تهران و محل گشت‌و‌گذار مردم و محل عکاسی عموم. اعتمادالسلطنه نوشته است: «کوچه و خیابان شمس‌العماره است که بهترین کوچه‌های تهران می‌باشد… چراغ‌های چودنی [چُدنی]در طرفین نصب است که همه شب روشن می‌باشد و صبح و عصر محل گردشگاه عامه است، از هر طبقه مردم در آنجا الی سه ساعت از شب رفته مشغول گردش هستند.

طرف راست کوچه، دکاکین و خانه‌های مردم و طرف چپ دیوار قلعه ارگ است… [در قسمت]تحتانی این عمارت دواخانه‌ای است… مرتبه فوقانی آن لابراتوار و عکاسخانه عامه است که هر کسی بخواهد عکس خود را بیندازد می‌رود آنجا… همه‌روزه جمعیتی از عموم مردم برای تحصیل دواها، ادویه‌جات و انداختن عکس به این مکان می‌آیند».

شهرت شمس‌العماره به‌عنوان نماد تهران به‌قدری بود که برای خودش شعر عامیانه یا همان شعر کوچه و بازاری هم دارد که می‌گوید: برفتم بر در شمس‌العماره، همونجایی که دلبر خونه داره…

 خرافات قاجار‌ درباره شمس‌العماره

جغد‌هایی که سلطنت را تغییر می‌دادند

تا پایان دوره قاجار و حتی در دوره پهلوی اول بخش‌های مختلف شمس‌العماره برای امور دولتی و حکومتی و همچنین برای جلسات هیأت وزیران استفاده می‌شد. البته این بنای مشهور، بی‌دردسر هم نبود؛ یک ساعت بزرگ داشت و صدای زنگش آن‌قدر بلند بود که:

«در اکثر مواضع شهر شنیده می‌شد» و شایع بود که: «صدای زنگ این ساعت را اگر زن حامله بشنود ممکن است بچه‌اش را سقط کند». در مجموع درباره ساعت شمس‌العماره بدبینی زیاد بود و برخی از مردم آن را شوم می‌دانستند و درباره‌اش داستان‌ها ساخته بودند.

ماجرای داستان‌های عجیب مرتبط با شمس‌العماره و ساعت آن را از سیر تا پیاز «جعفر شهری» مورخ معاصر در کتاب «طهران قدیم» تعریف کرده است. روایت وی بسیار خواندنی و جذاب است و این‌گونه است: «کلاه فرنگی [سقف اتاقکی که ساعت در آن جاسازی شده است]، ساعت شمس‌العماره که همیشه بیرقی بر فراز آن می‌جنبید، دارای عجایبی بود که تهرانی‌ها، از آن حرف می‌زدند.

یکی اینکه در زوال حکومت محمدعلی شاه، روزی کلاغ‌ها بر بیرق حمله‌ور می‌شوند و با منقارشان آن را ریزریز می‌کنند. دو روز بعد محمدعلی شاه گریخته، مشروطه‌خواهان غالب شده و سلطنت تغییر می‌کند.

دوم، ساعت بزرگ دو طرفه‌ای بر بالای شمس‌العماره نصب شده بود که درباره صدای زنگ این ساعت می‌گفتند صدایی داشته که افراد در چهار فرسخی [۲۴ کیلومتری]آن، صدایش را به‌وضوح می‌شنیدند و بیمار با شنیدن صدای آن قالب تهی می‌کرده است.

اگرچه این اغراق و مبالغه‌ای بیش نبود و آن را بیش از حد بزرگ کرده، می‌گفتند شکایت مکرر اهالی، شاه را مکلف کرد که دستور کم‌کردن صدای ساعت را بدهد تا با نمد صدای آن را خفیف کنند…

سوم، دو جغد نر و ماده بودند که در محفظه این ساعت لانه داشتند و شایع بود که هر بار ظاهر شوند، سلطنت تغییر می‌کند. می‌گفتند در موقع کشته‌شدن ناصرالدین شاه، سه روز از لانه بیرون آمده بودند که روز سوم شاه تیر خورده تاج و تخت به مظفرالدین شاه می‌رسد.

آنچه این شایعه یا حقیقت را بر سر زبان‌ها انداخت، بیرون‌آمدن و ظاهرشدن این دو جغد در روز‌های ۱۶ تا ۱۹ شهریور ۱۳۲۰ بود. جغد‌ها که بیرون آمدند مردم می‌گفتند خدا عاقبت پیداشدن جغد‌ها را به خیر کند، که متفقین به ایران حمله کردند، قحطی، کشتار و ناامنی همه‌جا را گرفت و شد آنچه قلم از بیانش عاجز است».

منبع: خبرگزاری فارس