«زخم کاری» می‌بینیم / حتی اگر خوشمان نیاید!

اینها ایراد هستند، نه معضل. در مثل مناقشه نیست، اما بیگ پروداکشن‌های هالیوودی هم گاف دارند و اصولاً با این بهانه‌ها نمی‌شود یک محصول را به کل، رد کرد. یادمان نرفته سازندگان «بازی تاج و تخت» لیوان قهوه‌ استارباکس را در صحنه جا گذاشتند و حتی فرضیه تبلیغاتی بودن این اقدام مطرح شد!

شماری از انتقادات هم به نوع کستینگ «زخم کاری؛ انتقام» وارد می‌شود و یا شیوه کارگردانی، محل نقد است. هیچ کاری بی ایراد نیست. طبعاً فصل سوم «زخم کاری» با وجود اُفت کیفی نسبت به فصل اول، در قیاس با سیزن دوم به مراتب نمره بهتری می‌گیرد.

شخصیت‌ها معرفی، بروز و ظهور و در مراوده با یکدیگر کشمکش و بده بستان بهتری دارند. می‌شود برای اغلب کُنش‌ها یا واکنش‌هایشان، توجیه و استدلال داشت. جواد عزتی به روزهای خوبش بازگشته.

گره‌افکنی‌ها و دسیسه‌چینی‌ها، منطق روایی بهتری دارند و از حیث بصری کار، خسته کننده نیست. در سریالِ محمدحسین مهدویان گاه تکرار گفت و گوها در لوکیشن های بسته یا حضور مداوم آدمها در اتومبیل، کلافگی می‌آورد.

نکته اما اینجاست که «زخم کاری» هر هفته مخالفانش را به تماشا وا می‌دارد. دلیلش هم قصه گویی است. این عنصر جذاب در طول تاریخ بشر!

قصه گویی باعث می‌شود از مالک دل نکنیم. دستمان را بگیرد تا ببینیم چه نقشه جدیدی در سر دارد. سمیرا (رعنا آزادی ور) و سیما (الناز ملک) ابزار دست او شده‌اند یا خود برنده بازی توطئه خواهند شد. این جان و عصاره روایت و کمک داستانک هاست که نخِ تسبیح وار، شخصیتها را کنار هم نگه داشته. آدم و طرح جدید می‌زاید و قبلی‌ها را بسط می‌دهد. اگرنه دیالوگ گویی و وراجی و تکیه به شخصیت محوری، دخل «زخم کاری» را تا به حال آورده بود!

قصه؛ معجزه می‌کند. همین قصه اگر تاب بیاورد و از نفس نیفتد، تا چند فصل، بخت با بِرند «زخم کاری» یار خواهد بود.

یادداشتی از البرز کوشیار