داستانک "خوشبختی"
رکنا : داستانک "خوشبختی"را بخوانید.
ساعت نزدیک هشت شب بود فکر نمیکنم دیگه زنگ بزنه. پدرم با این ازدواج راضی نبود و سنگ سنگین انداخته بود ولی هیچ موقع از من سوال نکرد! فکر نمیکنم دیگه برای خواستگاری زنگ بزنه. همهاش به این فکر میکنم پدرم که نه پدر خوبی بوده و نه همسرخوبی برای مادرم ملاک خوشبختی من رو در چی میبینه؟برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
گل خوشبختی/ 0939---5632
ارسال نظر