دردسر لقب عجیب داماد کاشمری برای عروس 18 ساله / نامزد بنزینی عروس مشهدی را بی آبرو کرد!

بعد از کنکاش در این موضوع تازه دریافتم که نامزدم به استشمام بنزین اعتیاد دارد و باک خودروها را برای رفع خماری باز می کند تا مقداری از بوی بنزین را استشمام کند وگرنه ...

دختر 18 ساله که برای چاره جویی درباره تهمت های ناروا و پیامک های زشت و زننده نامزدش وارد کلانتری طبرسی شمالی مشهد شده بود، با بیان این که نامزدش اعتیاد عجیبی دارد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: یک سال زمانی که در سال سوم دبیرستان تحصیل می کردم، «ساسان» به خواستگاری ام آمد.

او مرا در عروسی دایی ام دیده بود اما من شناختی از «ساسان» و خانواده اش نداشتم در این شرایط «ساسان» از طریق آشنایان و بستگان نشانی منزل ما را پیدا کرده و با معرفی یکی از نزدیکانمان به خواستگاری ام آمد.

این درحالی بود که همزمان من خواستگار دیگری هم داشتم و خانواده ام به طور غیرمستقیم و از طریق واسطه خواستگار درحال گفت وگو با آن خانواده بودند ولی از آن جایی که پدرم کارگری ساده بود و «ساسان» هم ادعا می کرد در یک شرکت بزرگ تجاری استخدام شده است، او را برای ازدواج با من مناسب دانستند و به خانواده «ساسان» اجازه دادند به خواستگاری ام  بیایند.

روز خواستگاری خانواده ام به خانواده «ساسان» گفته بودند که دخترمان خواستگار دیگری هم دارد که همین موضوع به مهم ترین مشکل زندگی ام تبدیل شد چرا که بعد از گذشت چند روز من و «ساسان» پای سفره عقد نشستیم اما او مدام با دستاویز قرار دادن همین جمله مرا به شدت سرزنش می کرد و مدعی بود که من به خواستگار قبلی ام علاقه داشتم و او را بیشتر دوست دارم.

هرچه سوگند می خوردم که من با تو ازدواج کرده ام و دیگر به هیچ فردی حتی فکر هم نمی کنم، حرف هایم را باور نمی کرد و این گونه همواره تحقیر می شدم، خلاصه کار به جایی رسید که«ساسان» گاه و بی گاه گوشی تلفن مرا می گرفت و با دقت پیامک ها و تماس هایم را بررسی می کرد تا به اصطلاح شک و تردید خودش را برطرف کند.

من هم که چیزی برای پنهان کردن نداشتم گوشی بدون رمزم را در اختیارش می گذاشتم تا این تهمت های ناروا را از خودم دور کنم ولی گویی این ماجرا فقط یک بهانه بود و پایانی نداشت. او با همین تهمت ها مرا زیر مشت و لگد می گرفت و کتکم می زد تا این که بالاخره حدود 6 ماه قبل گوشی تلفنم را گرفت و دیگر پس نداد وقتی با حساسیت به دنبال گوشی تلفنم بودم به رازهای وحشتناکی رسیدم که زندگی ام را تحت تاثیر قرار داده بود.

تازه فهمیدم برخی از اهالی محل سکونت «ساسان» در کاشمر او را «نامزد بنزینی!» صدا می زنند و این لقب حتی به محل سکونت ما هم رسیده است و دیگران او را با همین نام می شناسند. آن جا بود که دریافتم نامزدم به استشمام بنزین برای رفع خماری اعتیاد دارد و حتی باک بنزین خودروهای مردم را باز می کند تا مقداری بنزین استشمام کند! به گونه ای که خیلی ها تصور می کردند او سارق بنزین باک خودروهاست!

در همین شرایط بود که «ساسان» دوباره ادعای ارتباط من با خواستگار قبلی و یکی دیگر از دوستانش را مطرح کرد و بی شرمی و بی حیایی را به جایی رساند که پیامک هایی نیز برای خانواده و حتی دوستانم فرستاد و مرا به بی عفتی و عمل خلاف عفت متهم کرد.

او پا را فراتر هم گذاشت و همین تهمت های ناروا را به خواهر کوچک ترم نیز نسبت داد و سپس مدعی شد اگر قصد داریم آبرویمان حفظ شود باید با طلاق توافقی موافقت کنیم! وقتی کارد به استخوانم رسید به ناچار از او شکایت کردم تا این تهمت های زشت و زننده را در دادگاه اثبات کند ولی «ساسان» بعد از ارسال احضاریه قانونی، ادعا می کند برای آن که نتوانسته بود بنزین استشمام کند دچار پرخاشگری و عصبانیت شده و آن جملات ناشایست را برای خانواده ام از طریق پیامک ارسال کرده است.

او می گفت: آن روز در روستا بوده و به خاطر حضور پدرش در باغ، نمی توانسته برای استشمام بنزین از باغ خارج شود برای همین دچار خماری شدید و عصبانیت ناشی از این نوع اعتیاد شده است! اکنون نیز چندین نفر را واسطه آشتی برای ادامه نامزدی و زندگی مشترک کرده است تا با یکدیگر آشتی کنیم ولی من از فرجام چنین ماجراها و اعتیادهای وحشتناک و عجیب ترس دارم. ای کاش...

 ماجرای این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دستور کار مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت تا راهکارهای قانونی و روان شناختی در این باره بررسی شود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی

منبع: خراسان