دلتان برای این پیرزن و پیرمرد رها شده در تاریکی می سوزد / سرنوشت واقعی را بخوانید

اگرچه آن سارق جوان با ترفندی ناجوانمردانه اموال مرا ربود و من و همسرم در این شهر غریب تنها ماندیم اما بعد از این که دستگیر شد و به سرقت های دیگری به همین شیوه اعتراف کرد بسیار خوشحال شدم چرا که ...

به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات پیرمرد 70 ساله ای است که به همراه همسرش در دام سارق حیله گری افتاده و همه مدارک و لوازمش را از دست داده بود. این پیرمرد بعد از دستگیری سارق اموالش توسط نیروهای انتظامی درباره چگونگی وقوع این ماجرا گفت: مدت ها بود که قصد داشتم به همراه شریک زندگی ام به مشهد سفر کنم تا گوشه ای از زحمات 50 ساله او در این زندگی مشترک را جبران کرده باشم اما شرایط مناسبی پیش نمی آمد تا این که بالاخره در اواخر زمستان همه چیز دست به دست هم داد تا من و همسرم راهی این سفر شویم. با خوشحالی لوازم سفر را به همراه مبالغی از پس اندازهایم درون چمدان های مسافرتی گذاشتیم و شب هنگام از استان گلستان سوار اتوبوس شدیم تا صبح زود به مشهد برسیم و محلی را برای اقامت چند روزه اجاره کنیم. خلاصه با آن که از شوق این سفر در اتوبوس خواب مان نبرد حدود ساعت 4 بامداد و در حالی که هنوز هوا تاریک بود به مشهد رسیدیم و در پایانه مسافربری از اتوبوس خارج شدیم. به هر زحمتی بود چمدان ها را تا بیرون از پایانه مسافربری بردیم، در این هنگام راننده ای در حالی که فریاد می زد: «دربستی، دربستی!» به سوی ما آمد و قبل از آن که حتی مقصدمان را به او بگوییم چمدان ها را به دستش گرفت و در صندوق عقب پراید جاسازی کرد. من و همسرم که به  دلیل مسافرت با اتوبوس و شب بیداری بسیار خسته بودیم در صندلی عقب خودرو نشستیم. در این هنگام من از راننده خواستم ما را به مسافرخانه ای ارزان قیمت ببرد چرا که من سال ها قبل به مشهد آمده بودم ونام خیابان ها را نمی دانستم. راننده هم سری تکان داد و پدال گاز را فشرد. او بعد از عبور از یک تقاطع غیرهمسطح بزرگ (میدان جمهوری اسلامی) در حاشیه بولوار توقف کرد و با بیان این که خودروام خراب شده است چند بار استارت زد اما خودرو روشن نشد. او سپس کاپوت پراید را بالا برد و لحظاتی با قطعات موتور مشغول شد. در حالی که من هم آرام آرام نگران می شدم او دوباره پشت فرمان نشست و خطاب به من گفت: باید خودرو را هل بدهیم! ولی درآن تاریکی بامداد نه عابری از آن محل عبور می کرد و نه راننده ای برای کمک به او متوقف می شد به همین دلیل راننده جوان در حالی که می گفت فقط با یک تکان کوچک روشن می شود از من و همسرم خواست تا کمی خودرو را هل بدهیم، من هم که فکر نمی کردم همه این ها نقشه ای ناجوانمردانه برای سرقت اموال مان است به زحمت همسرم را از خودرو پیاده کردم و با آن که بیماری آرتروز داشت و استخوان پاهایش درد می کرد همه قدرت جسمی مان را جمع کردیم و دو نفری خودرو را هل دادیم.

ماجرای سرقت پر دردسر

هنوز چند قدم بیشتر حرکت نکرده بودیم که ناگهان خودرو روشن شد و راننده جوان آن مقابل چشمان حیرت زده ما پدال گاز را فشرد و با سرعت زیادی در تاریکی بولوار گم شد. او همه لوازم شخصی، پول و اموال ما را که درون چمدان ها بود با خود برد و من هم به دلیل ضعف بینایی در آن ساعت بامداد نتوانستم حتی شماره پلاک آن را یادداشت کنم. فقط در کمال ناباوری به همسرم خیره شده بودم به طوری که از نگاه هایش خجالت می کشیدم. در این شرایط با دیدن گوشی تلفن که در جیبم مانده بود خوشحال شدم و با پلیس 110 تماس گرفتم، سپس با همان مبلغ اندکی که در یکی از کارت های بانکی‌ام مانده بود با راهنمایی پلیس اتاقی در یک مسافرخانه اجاره کردم تا این که یکی از فرزندانم مبلغی را برایم واریز کرد و ما به این سفر زیارتی ادامه دادیم. مدتی بعد یک روز از پلیس مشهد با من تماس گرفتند و مشخص شد که سارق اموالم را دستگیر کرده اند و مقداری از لوازم شخصی من از مخفیگاهش پیدا شده است. وقتی آن دزد ناجوانمرد را دیدم فقط به او گفتم واقعا نمی دانستی که سرقت از زائران آقا مجازات سختی دارد!؟ در این میان بود که فهمیدم آن سارق 32 ساله پرایدسوار از مسافران دیگری نیز با همین شگرد سرقت کرده است. اگرچه من و همسرم مجازات این دزد بی رحم را به قانون سپردیم اما یقین دارم که او به مجازات سنگینی محکوم خواهد شد و ...