معمای جسد پتوپیچ شده در اخترآباد/ بازخوانی قتل پدر به دست پسرش

به گزارش رکنا؛ اردیبهشت ماه بود که مثل همیشه در اداره جرایم جنایی پلیس آگاهی البرز به همراه همکارانم مشغول کار بودیم. همکارانم به پرونده‌های قتل رسیدگی می‌کردند و من هم مشغول تهیه گزارش پرونده‌های کشف‌ شده بودم.

حوالی ظهر پرونده‌ای از کلانتری درباره مفقود شدن پیرمرد ۶۵ ساله به ما ارجاع شد. پسر خانواده ‌همراه مادرش به اداره آگاهی آمده بودند تا شکایت را پیگیری کنند.مرد جوان وقتی روبه‌رویم نشست مدعی شد من پسر بزرگ خانواده هستم و دو برادر دیگر دارم،امروز مادرم با من تماس گرفت و مدعی شد که پدرت از خانه خارج‌شده و چند ساعتی است که بازنگشته ،به‌همین خاطر من هم نگران شده و موضوع را به کلانتری اطلاع دادم. پدر و مادرم به‌همراه برادر کوچک‌تر مان که ازدواج‌کرده در یک خانه زندگی می‌کنند و من به‌خاطر مشغله‌ کاری از آن‌ها دور هستم.

 بعد از اظهارات مرد جوان، همسر مفقودی مدعی شد شوهرم عصر دیروز از خانه خارج شد اما تا به امروز بازنگشته‌است،او نجار بود و چند سال قبل خودش را بازنشسته کرد و در خانه بود. همسرم برای پیاده‌روی از خانه خارج شد چراکه همیشه این کار را می‌کرد اما دیگر به خانه بازنگشت و ما نگران هستیم.

بعد از ثبت این شکایت با تعیین افسر رسیدگی‌کننده به پرونده از او خواستم به‌صورت دقیق تحقیقاتش را برای پیدا کردن ردی از پیرمرد نجار انجام دهد. حدسم این بود که اتفاق تلخی برای این مرد رخ داده است.

 درحالی‌که سه روز از ثبت شکایت گذشته بود مأموران کلانتری در تماس با ما اعلام کردند که یک جسد را در اخترآباد پتو پیچ شده پیدا کرده‌اند.   وقتی به صحنه جنایت رسیدیم بررسی‌های اولیه نشان می‌داد جسد متعلق به پیرمردی حدودا شصت تا هفتاد سال است که هیچ اوراق هویتی ندارد و لای پتو پیچیده شده و از بالا به پایین انداخته شده‌است.  پزشکی قانونی با بررسی جسد اعلام کرد که هیچ‌گونه آثار ضرب‌وجرح روی جسد وجود ندارد و به احتمال زیاد او با سم مسموم شده یا براثر خفگی کشته‌ شده است.

 بعد از این‌که به اداره آمدیم یک لحظه به فکرم رسید که جسد کشف‌شده می‌تواند متعلق به پیرمردی باشد که چند روز قبل خانواده‌اش اعلام مفقودی کردند، به‌همین خاطر از پسر بزرگ او خواستیم برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی برود.  وقتی او جسد پدرش را دید اعلام کرد که جسد متعلق به پدر او است. با شناسایی هویت مقتول تحقیقات وارد مرحله تازه ای شد و چند روز بعد پزشکی قانونی اعلام کرد که پیرمرد نجار به‌علت این‌که داروهای بسیاری به او خورانده شده‌، به قتل رسیده‌ است.

 با کشف این سرنخ متوجه شدم هر اتفاقی رخ داده‌، در خانه او بوده‌است، به‌همین خاطر پسر کوچک‌تر خانواده و مادرش را به اداره آگاهی احضار کردیم.

 مادر خانواده که اضطراب زیادی در چهره‌اش بود سعی کرد همان حرف‌های گذشته را تکرار کند اما از او خواستم واقعیت را بگوید تا بتوانیم کمکش کنیم آن‌جا بود که او اعتراف کرد پسر کوچک خانواده با همدستی خودش مرد نجار را به قتل رسانده‌اند.

 او گفت: همسرم بعد از این‌که بازنشسته شد همیشه در خانه بود، پسر کوچک‌ترم هم دو سالی بود ازدواج‌کرده بود اما به‌علت بیکاری جا و  مکانی نداشت و با ما زندگی می‌کرد. او با پدرش همیشه سر ناسازگاری داشتند تا اینکه آن شب،آن اتفاق هولناک افتاد.

زن میانسال ادامه داد: پسرم به خانه آمد و به من گفت قصد دارد پدرش را به‌خاطر اذیت‌هایش به قتل برساند. او از من خواست پودری  را  که به خانه آورده‌است در غذای همسرم بریزم.  من هم که از دست غرهای  او عصبانی بودم و فکر می‌کردم اعصابم دیگر تحمل این‌همه دعوا را ندارد، پودر را در داخل غذای همسرم ریختم و به او دادم.همسرم ساعتی  بعد از خوردن غذا دچار اسهال و استفراغ شد .من و پسرم می‌دانستیم که چه اتفاقی درحال رخ دادن است. او را در خانه نگه داشتیم تااینکه چند ساعت بعد متوجه شدیم جانش را از دست داده‌است. جسد را پتو پیچ کردیم و به اخترآباد بردیم .پسرم از بالا، جسد را به درون یک دره انداخت.  ما فکر نمی‌کردیم جسد این‌قدر زود کشف شود.  دو روز بعد از قتل شوهرم تصمیم گرفتم موضوع را به پسر بزرگ‌مان بگویم و ادعا کنم که پدرش برای پیاده‌روی از خانه خارج‌شده و دیگر بازنگشته‌است.

 در ادامه پسر مقتول را به‌عنوان عامل اصلی جنایت به اتاقم فراخواندم تا او از انگیزه‌اش برای پدرکشی بگوید.

 پسر ۳۴ درحالی‌که گریه می‌کرد، گفت:  دو برادر بزرگ‌ترم خانه و زندگی داشتند و کار می‌کردند. من دو سال قبل ازدواج کردم اما به‌خاطر بیکاری نتوانستم خانه‌ای را رهن کنم و به‌ همراه همسرم در آن زندگی کنیم به‌همین خاطر به‌ناچار به خانه پدرم آمدیم و با پدر و مادرم هم‌خانه شدیم.در این مدت پدرم همیشه به من سرکوفت می‌زد و می‌گفت پول مفت ندارم که خرج تو و زنت کنم، این در حالی بود که همیشه مرغ و گوشت خانه را من می‌خریدم اما او برای این‌که با آنها زندگی کنیم ماهی دو میلیون تومان اجاره خواست. رفتارهای پدرم خیلی بد بود و من نمی‌توانستم آن را تحمل کنم به‌همین خاطر نقشه قتلش را کشیدم و بعد از مشورت با مادرم آن را اجرا کردیم. در ادامه متوجه شدیم که همسر قاتل نیز در تمام مراحل قتل حضور داشته‌است به‌همین خاطر او نیز دستگیر شد و اعتراف کرد در تمام مراحل قتل و سربه‌نیست کردن جسد حضور داشته اما نه کاری کرده‌ و نه چیزی به کسی گفته‌است.

بعد از این‌که قاتل را شناسایی کردیم خیالم راحت شد که یک‌بار دیگر خون بی‌گناهی پایمال نشد و خیلی زود عاملان جنایت از سوی پلیس آگاهی دستگیر شدند.